در کشورهای پادشاهی و در زمان های قدیم که نظام های سیاسی طبقاتی بودند مناصب سلطنتی و دولتی مخصوص طبقه ی خاصی بود که حق داشتند آن پست ها را به دست بگیرند . این طبقه اغلب شامل اقوام و بستگان پادشان یا طبقه ی اشراف می شد . در مسیر تاریخ گه گاهی دیده می شد فرزند یک آشپز یا نگهبان به دلیل نبوغ و نزدیک شدن به این طبقه می توانست این سقف را بشکافد و به سطح بالای قدرت برسد ولی قاعده ی کلی استفاده از افراد طبقه ی اشراف و بزرگان بود.
این قاعده ادامه داشت تا اینکه یک سلسله از بین می رفت و طبقه ای از نزدیکان پادشاه شکل می گرفت. بعدها که شکل نظام های سیاسی تغییر کرد و با اختراع ابزارهای دموکراسی مانند انتخابات حکومت ها به سمت دموکرات شدن رفتند و شانس افراد برای رسیدن به قدرت بیشتر شد و افراد بیشتری توانستند در قدرت سهم داشته باشند.
ولی آنچه مشهود است در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم اوضاع چندان تغییری نکرده است و در بر همان پاشنه سابق می چرخد!
از کلی گویی می گذرم؛ در ایران ما هم بعد از انقلاب سال ۵۷ نظام سیاسی تغییر کرد و افراد جدیدی به عنوان سیاست مدار و مدیر رو آمدند. این افراد برای سال های طولانی در سطح اول سیاسی - مدیریتی ماندگار هستند که هنوز هم برخی از آن ها در سطح اول مدیریت مشغول به کارند.
این پدیده موجب آن شد تا کشور ما از تربیت و معرفی مدیران جوان غافل شود. تنها در دوره ی کوتاه احمدی نژاد افراد نسبتا جوان و ناشناس توانستند به مناصب نسبتا بالای مدیریتی دست یابند که آنها نیز به دلیل عدم توانمندی و ارتقاء به سبب رابطه دوستی و جناحی، هزینه های بزرگی را بر کشور تحمیل کردند و خاطره ی بدی از تجربه ی میدان دادن به جوانان در اذهان باقی گذاشتند.
مراحل رسیدن به قدرت و ریاست در ایران لزوما به شایستگی و توانایی فرد ارتباطی ندارد و معیارهایی چون داشتن رابطه و متصل بودن به تیم و جناح و انجام برخی کارهای مورد نظر حکومت از جمله این عوامل است.
شوربختانه اصلاح طلبان نیز، که مدعی ارزش های دموکراسی و شایسته سالاری هستند هیچ وقت برای بر هم زدن این قاعده همت جدی نکردند!
در آموزش و پرورش ایران وضع از این هم خراب تر است !
هنوز پس از گذشت ۲ دهه از زمان وزارت محمد علی نجفی، او گزینه ی اصلی اصلاح طلبان برای وزارت آموزش و پرورش است و یا حاجی بابایی سال های سال است که گزینه ی اول تصاحب وزارت آموزش و پرورش در دولت اصولگرایان معرفی می شود . این افراد در صورت عدم رسیدن به صندلی وزارت نیز ، صحنه گردان اصلی آموزش و پرورش هستند و نوعی نقش وزیر سازی و ارنج تیم را بر عهده می گیرند.
فضای افکار عمومی و رسانه ها نیز به این فضا دامن می زنند. همیشه حاجی بابایی و فرشیدی را در مقابل افرادی چون نجفی و حاجی قرار می دهند، تلویزیون هر وقت می خواهد عملکرد معاونت متوسطه را بررسی کند بدون توجه به اشراف فرد، ابراهیم سحرخیز را روبروی زرافشان می نشاند تا این جایگاه ها برای افراد حفظ شود. این مساله نه تنها به وزارت و معاونین وزیر بلکه صندلی های دیگر نیز تسری پیدا کرده است یعنی آموزش و پرورش توسط تیم های شناخته شده آن هم متشکل از بازیکنانی محدود و قدیمی مدیریت می شود !
برای مثال زمانی که فانی وزیر آموزش و پرورش شد بیشتر دوستان دهه ی ۶۰ خودش را دوباره برکشید و سمت های اصلی را افرادی به دست گرفتند که در دوره های قبلی نیز سمت اجرای مشابه داشتند و یاران نزدیک فانی در این سال ها بودند. با آمدن دانش آشتیانی گمان می رفت که این قاعده تغییر کند ولی او نیز به دلیل عدم اشراف کامل بر نیروهای آموزش و پرورش و به واسطه رابطه نزدیکش با حیدر زندیه، عده ای را از دانشگاه ها به سمت های وزارت خانه منصوب کرد و حلقه ای از دوستان حیدر زندیه را دوباره احیا کرد اما این بار در شکلی دیگر و سمت های بزرگتر !
به عزل و نصب های یک سال اخیر در استان تهران اگر توجه کنیم این مساله آزار دهنده، ملموس تر می شود.
عملکرد اسفندیار چهاربند پس از یکی دو مصاحبه جنجال برانگیز وی در خصوص رشته ی علوم انسانی و سلامت امتحانات، مورد نقد و نقادی رسانه ها و افکار عمومی قرار می گیرد .
چهاربند از مدیرکلی تهران عزل می شود و به سمت ریس مرکز منابع انسانی و فناوری اطلاعات وزارت خانه ارتقا می یابد !
علیرضا کمره ای از نیروهای انجمن اسلامی که در شهرستان های تهران عملکرد چندان موفقی نداشته است به جای او مدیر کل شهر تهران می شود. عباسعلی باقری، معاون چهاربند بعد از مدتی از آمدن کمره ای راهی وزارت خانه می شود و در معاونت پشتیبانی مشغول به کار می شود؛ بعد از چند ماه عملکرد کمره ای بالاخص عملکرد وی در زمان انتخابات دل همه را می زند. کمره ای ضعیف تر از حد انتظار ظاهر می شود و داد همه را در می آورد و همه خواستار تغییر وی می شوند حتی انجمن اسلامی از کمره ای حمایت نمی کند.
عباسعلی باقری را از وزارت خانه بر می گردانند تا مدیر کل شهر تهران بشود یعنی در چند ماه رفت و برگشت به وزارت خانه، باقری صلاحیت مدیرکلی را کسب می کند و علیرضا کمره ای به دلایل سوال برانگیز به جای میر شاه ولد ریس اداره بازرسی و شکایات وزارت خانه منصوب می شود تا صندلی شورای معاونین را از دست ندهد !
در این هنگام علیرضا کمره ای که بعد از انتخابات ریاست جمهوری زمزمه ی رفتنش بیشتر شنیده می شد در چند روز آخر رفتنش، ۳ نفر از روسای مناطق تهران را عزل و نصب یا جابه جا می کند، ناصر کوهستانی رئیس منطقه ۱۹ را به عنوان رئیس منطقه ۲ معرفی می کند؛ هادی حنیف نیا رئیس آموزش و پرورش چهاردانگه را به جای وی بعنوان رئیس منطقه ۱۹ منصوب می کند و پانته آ دری هم از اداره کل تهران به عنوان رئیس منطقه ۱۰ شروع به کار می کند.
خبرهایی از تغییر روسای مناطق ۳ و ۶ هم به گوش می رسید که عمر مدیریت کمره ای اجازه ی اعمال انها را نداد. این نوع عزل نصب ها، شبیه بازی شطرنج می نماید که افراد خاص در سمت های خاص جابه جا می شوند!
می توان با استعانت از قوانین فیزیکی یک قانون هم برای مدیریت در آموزش و پرورش تبیین و تشریح کرد که :
" مدیریت ناکارآمد و معیوب از بین نمی رود بلکه از میزی به میز دیگر منتقل می شود ! "
عزل و نصب ها در ایران و آموزش و پرورش جدا از دلایل شخصی و منافع افراد و گروه ها معمولا به دلیل تغییر ویترین و ارضای افکار عمومی است از این رو این مهره ها جابه جا می شوند.
در زمان فعلی و پس از گمانه زنی ها در مورد احتمال تغییر دانش آشتیانی ، عملکرد وی و مدیرانش به مانند گروه یا فردی می ماند که قرار است شهری را ترک کنند و نقاط مختلف را مین گذاری می کنند تا گروه بعدی برای کار کردن با مشکل مواجه شوند.
شبیه این رفتارها را احمدی نژاد و قالیباف و مرتضوی در ریاست جمهوری ، شهرداری و تامین اجتماعی انجام دادند و اصلاح طلب ها دادشان تا آسمان بلند شد اما اکنون دانش آشتیانی و کمره ای و .... مدیران اصلاح طلب این کارها را انجام می دهد و خود و حامیان شان با افتخار در سایت و کانال و گروه می گذارند و نهایتا یک یا دو نفر واکنش گذرا نشان داده و نق یا نقدی می کنند و رد می شوند !
من ترجیح می دهم در خصوص رفتن و ماندن دانش منتظر انتخاب روحانی بماند و قضاوتی نکنم، ولی بارها گفتم دانش و سایر مدیران کنونی تا زمان قطعی شدن وزیر بعد باید صبر کنند تا اگر خودشان ابقا شدند بتوانند با خیال آسوده این عزل و نصب ها را انجام دهند ، در این حالت شائبه تلاش برای ماندن و اعطای صندلی به افراد نیز پیش نمی آید، ولی اگر وزیر و مدیران کل دیگری آمدند این حق آن هاست که افرادی را می خواهند چند سال با آنها همکاری کنند را برگزینند.
قضیه این است که بسیاری از مدعیان اصلاح طلبی و نزدیکان آنها فکر می کنند به دست آوردن قدرت و حفظ آن اصلی ترین و مهم ترین هدف است.
با نگاهی عمیق تر به عملکرد این افراد و مدیران و رسانه می توان بیان کرد که :
عملکرد برخی مدیران و رسانه و اهالی رسانه و تشکل های مدعی اصلاح طلبی بزرگترین ضربه به اعتبار اصلاح طلبی می زند و آبروی اصلاح طلبی را می برد !
به قول سعدی :
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی
نظرات بینندگان