رای اکثریت مردم به گفتمان اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری و رای به کاندیداهای مورد حمایت گفتمان اصلاحات در انتخابات شورای شهر و نیز انتخابات قبلی مجلس نشان داد که متاسفانه جریان اصولگرا در طی سال هایی که سکان دار مدیریت کشور بود در تشخیص مسائل اساسی و واقعی جامعه و حل این مسائل گرفتار خطاهای بسیار اساسی شد.
رای به گفتمان اصلاحات به معنای نارضایتی اکثریت مردم از شرایطی است که در آن برهه به وجود آمده و نیز حاکی از گرایش جامعه به اصلاح و تغییر وضعیت است. از این رو گرایش عموم مردم به اصلاحات و تغییرات جدی در ساختار ها و موقعیت ها، انگیزه ای بسیار قوی بود برای حمایت گسترده و پرشور از جریانی که خود را حامی اصلاحات می داند و خط مشی و برنامه های خود را بر این اساس تنظیم می نماید. چنین انگیزه و مشارکتی از سوی عموم مردم، موفقیت این گفتمان اصلاح طلبی را در پی داشت. اما صرف موفقیت و پیروزی در انتخابات نمی تواند تضمین کننده ی تحقق اصلاحات و تغییراتی باشد که حامیان این گفتمان و عموم جامعه خواستار آن هستند.
آنچه که در دوران پس از انتخابات انجام می گیرد بسیار مهم تر از پیروزی در انتخابات است چرا که اگر اساس عملکرد و سیاست های دولت مبتنی بر عقلانیت و خردورزی نباشد نه تنها در دوره ی چهار ساله ی خود دچار ناکارآمدی و عدم اثر بخشی خواهد شد بلکه زمینه ی شکست آنها در دوره های بعد نیز به وجود خواهد آمد و این همان چیزی است که در مورد اصول گرایان اتفاق افتاد. به همین خاطر دوران چهارساله ی پس از انتخابات زمان بسیار مهمی است برای آنکه دولت و مردم هر دو گام های اساسی را در جهت تغییر بردارند و پایه های اصلاحات را تقویت کنند.
آنچه از گفتمان اصلاحات انتظار می رود این است که تامل و بازنگری در ساختارها، عملکرد ها، سیاست ها و برنامه ها را به یک رفتار مستمر و به یک فرهنگ در ساختار قدرت تبدیل کند.
مسئله ی تامل پذیری به ساختار قدرت کمک می کند تا انعطاف های لازم را در خود به وجود آورده و در جهت اصلاح و رفع کاستی های خود تلاش کند. اگرچه دولت منتخب، برآمده از گفتمان اصلاحات و رای 57 درصد از شرکت کنندگان در انتخابات می باشد اما اساس مدیریت خود را باید بر مدیریت فراجناحی قرار دهد. دولت منتخب صرفا متعلق به یک گروه خاص نیست بلکه باید پاسخ گوی همه ی گرایشات و سلایق موجود در جامعه باشد. عدم پذیرش تفکرات و جریان های رقیب می تواند از دولت یک سیستم بسته را ایجاد کند که با گذشت زمان دچار ناکارآمدی خواهد شد.
دولت به عنوان یک سیستم باز باید نگاه ها و افکار مختلف را درون خود بپذیرد و فرهنگ نقد و خود-انتقادی را توسعه بخشد تا بدین صورت هم خود از درون اصلاح شود و هم بتواند به اصلاح امور بیرونی بپردازد.
در واقع حضور و پذیرش دیدگاه های رقیب و منتقد برای پیشگیری از خطاها و اصلاح راهکارها بسیار کلیدی است. دولت باید تلاش کند در ساختارها انعطاف ایجاد شود و تعامل بین افراد و ساختارها را بهبود بخشد. آنچه برای اصلاحات امر بسیار ضروری است تقویت و توسعه ی مشارکت های مردمی در حوزه های مختلف است و لذا دولت باید سازوکارهایی را فراهم سازد که بخش عمده ای از امور اصلاح جامعه را مردم خود به دست گیرند و از این راه مسئولیت پذیری اجتماعی و فردی رشد و توسعه یابد.
مسئله ی بسیار اساسی و بنیادی دیگری وجود دارد که هر نظام فکری برای بقا و حضور مستمر خود و نیز اثر بخشی در سیاست ها و عملکردها بدان نیاز دارد. گفتمان اصلاحات و یا هر گفتمان دیگری اگر قرار باشد تکیه بر عقلانیت کند می بایست از بنیان های نظری محکمی برخوردار باشد.
متاسفانه جریان های سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب بیش از آنکه توانسته باشند بنیان های نظری خود را تقویت کرده و بر آن اساس به رشد و توسعه ی آگاهی عقلانی در جامعه پرداخته باشند غالباً از فضاهای هیجانی بهره می گیرند. به همین خاطر هر یک از این دو جریان که بتواند عواطف و هیجانات عموم مردم را بهتر هدایت کرده و در راستای سیاست های خود جهت دهد امکان بیشتری برای موفقیت دارد. البته این به معنای غیر عقلانی عمل کردن جامعه نیست بلکه مراد این است که حضور جریان آگاهی به طور مستمر که لازمه ی توسعه ی فرهنگی و سیاسی می باشد به شدت کمرنگ است.
از این رو اگر گفتمان اصلاح طلب که به عقیده ی من از بنیان های نظری مناسبی می تواند برخوردار باشد، آن ها را توسعه بخشیده و تقویت کند، آنگاه قادر خواهد بود تا زمینه ای را برای استمرار جریان آگاهی و رشد هرچه بیشتر عقلانیت در جامعه فراهم سازد. این سبب می شود تا اساس تصمیم گیری های جمعی در جامعه نیز هرچه بیشتر بر مبنای عقلانیت و به دور از هیجان قرار گیرد که خود دیگر جریان های سیاسی را نیز ملزم می سازد تا با عقلانیت رشد یافته ی جامعه هماهنگ گردند.
و اما مهمترین مسئله ای که در اینجا باید در خطاب به دولت منتخب به آن بپردازم مسئله ی آموزش و پرورش است.
به عنوان یک معلم و یک فرد دانشگاهی شرایط فعلی تعلیم و تربیت را در جامعه ی خود به شدت بحرانی می دانم. نظام آموزشی ما چه در سطح مدرسه و چه دانشگاه با بحران کیفیت روبه روست.
عیار یک نظام حاکمیتی با میزان دقت و توجهی که به تعلیم و تربیت جامعه و توسعه ی فرهنگی آن دارد وابسته است. اگر نظام تعلیم و تربیت کارآمدی کافی و لازم را نداشته باشد، جامعه در تمام ارکان خود دچار بحران می شود.
متاسفانه توجه ناکافی به مسئله ی آموزش و پرورش جامعه سبب شده تا مسائل و مشکلات متعددی در حوزه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، و .... پدید آید.
دولت اصلاحات باید دست به تغییرات و اصلاحات جدی در نظام تعلیم و تربیت بزند. مدارس و دانشگاه ها باید در مرکز توجه باشند و هر آنچه در توان دولت است مصروف رشد، بهبود، و توسعه ی این فضاهای اساسی و حیاتی شود. توجه ویژه به معلمان و اساتید رکن اساسی اصلاح در نظام تعلیم و تربیت است.
مسئله ی اقتصاد آموزش و پرورش و آموزش عالی و تامین مالی آن ها باید مورد مطالعه ی جدی باشد. نه تنها مسائل معیشتی معلمان باید برطرف گردد که مشارکت هر چه بیشتر آن ها در تصمیم گیری و سیستم مدیریتی آموزش و پرورش و خصوصاً نقش و شکل گیری انجمن ها و فعالیت های صنفی باید تقویت گردد. نوع تعلیم و تربیت موجود در مدارس باید اصلاح گردد.
امروز سیطره ی کنکور بر آموزش و پرورش نه تنها کیفیت تعلیم و تربیت را دچار اشکالات جدی کرده که سبب به وجود آمدن یک نظام گزینشی ناکارآمد برای ورود افراد به دانشگاه ها نیز شده است.
مدیریت جدید در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی باید این پرسش را پیش روی خود بگذارد که آیا ما در چنین شرایطی می توانیم دانش آموزانی پرورش دهیم که قابلیت ها و ظرفیت های یک شهروند جهانی را داشته باشند؟
آیا نظام تربیت معلم ما می تواند معلمانی را تربیت کند که فهم عمیق و اصیلی از آموزش و پرورش و فرهنگ داشته و قادر به تحقق آن در کلاس های درس باشند؟
آیا فرهنگ و جو مدارس و سازمان های آموزش و پرورش ما آن نوع از بالندگی مورد نیاز برای تحقق تعلیم و تربیت واقعی را مورد حمایت قرار می دهند؟
آیا توجه به تغییرات پارادایمی در نظام مدیریتی حاکم بر آموزش و پرورش و آموزش عالی صورت می گیرد؟ دانشگاه های ما تا چه میزان دارای استقلال عمل هستند؟ کیفیت آموزشی و وضعیت تولید علم در دانشگاه ها چگونه است؟ دانشگاه چقدر پاسخ گوی مسائل و نیازهای جامعه است؟
این ها و بسیاری پرسش های دیگر از جمله مسائلی هستند که در دولت های مدعی اصلاحات بایستی به طور جدی مورد مداقه قرار گیرند. بدون التزام به چنین مسائلی و تعهد در پاسخ گفتن به آن ها هر نوع سخن گفتن از اصلاحات گزافه گویی است.
باز تاکید می کنم دانشگاه و مدرسه ی ایرانی گرفتار بحران است. حل این بحران ها نیاز به حمایت واقعی و گسترده ی دولت دارد.
آنچه تا اینجا گفته شد انتظاراتی بود که دولت منتخب باید در دوران پس از انتخابات به آن ها متعهد باشد تا امر اصلاح به معنای واقعی محقق شود. اما این عادت تاریخی که همواره دولت ها را تنها عاملان و مسئولان اصلاح و تغییر بدانیم نیز باید اصلاح گردد.
رای دادن به یک گفتمان و حمایت از آن تا جایی که با رای اکثریت پیروز میدان سیاست می شود پایان وظیفه و مسئولیت جامعه نیست. چنین نیست که با انتخاب یک جریان سیاسی، همه چیز را کنار گذاشته و منتظر باشیم تا اصلاحات یکی پس از دیگری روی دهد. ما جریان اصلاحات را انتخاب نمی کنیم که برای ما اصلاحات انجام دهد. ما چنین انتخابی را انجام می دهیم تا دولت مذکور بستر و فضای فعالیت را برای ما فراهم سازد.
در واقع اصلاحگران اصلی و واقعی باز خود مردم هستند. مردم باید کنشگران اصلی در این راستا باشند و تلاش کنند تا از فضاهای به وجود آمده حداکثر استفاده را جهت اصلاح امور ببرند. در نیل به این هدف باید مطالبه گری را به فرهنگی عمومی تبدیل کرد و همواره از دولت خواست تا نسبت به مطالبات و مسائل جامعه پاسخگو باشد.
بدون مطالبه گری و کنشگری از سوی عموم مردم هیچ اصلاحاتی موفق نخواهد شد. در هر فرآیندی از اصلاح و تغییر تمام ذینفعان باید حضور داشته باشند و در غیر این صورت، اصلاحات از بالا به پایین نمی تواند رشد و توسعه را تضمین کند.
لازم است تا افراد جامعه مسئولیت تغییر را بپذیرند و با اراده به کنشگری در عرصه های مختلف، فرهنگ عاملیت را هر چه بیشتر رشد دهند.
افراد جامعه باید دموکراسی را در فضاهای به وجود آمده تمرین کنند. آن ها باید گفت و گو، مدارا، تسامح، صلح، اخلاق، خیرخواهی، و ... را تمرین کنند. صرف مسئول دانستن نظام های سیاسی کافی نیست. مسئولیت پذیری عموم باید از سوی خود آن ها به فرهنگ عمومی جامعه تبدیل شود.
در این میان نقش نهادهای تعلیم و تربیت و خصوصاً دانشگاه ها بسیار مهم است. دانشگاهیان باید فاصله ی خود با جامعه را کم نموده و هر چه بیشتر در جهت روشنگری در جامعه تلاش کنند. دانشگاهیان باید به زبان و فرهنگ عمومی جامعه نزدیک شده، آن را فهم کنند، و برای رشد و توسعه ی آن کار کنند. از دانشگاهیان انتظار می رود تا در مرز بین جامعه و دانشگاه حرکت کنند و مسائل جامعه را اولویت مطالعه و اندیشه پردازی خود قرار دهند و این خصوصا برای اهالی علوم انسانی و اجتماعی بسیار مهم است.
معلمان باید تلاش کنند تا عاملیت فردی و جمعی را در خود تقویت کنند و برای اصلاح امر آموزش و پرورش و در نتیجه ی آن اصلاح فرهنگ جامعه، مطالبه گری و کنشگری را رشد و توسعه دهند. اصلاحات اگر قرار باشد به جریان مستمر رشد و توسعه در جامعه تبدیل شود و عقلانیت و خردورزی را در فرهنگ عمومی توسعه بخشد باید تکیه بر جریان آگاهی داشته باشد.
بر این اساس، هم دولت و هم عموم مردم باید تمام تلاش خود را صرف توسعه ی ابعاد مختلف جامعه از جمله فرهنگ، سیاست، اقتصاد، و ... کنند. این دوران پس از انتخابات مسئولیت مهم و بسیار اساسی را برای جامعه و دولت ایجاد می کند که باید از آن به بهترین شکل استفاده کرد.
اصلاحات نیاز به اراده و عمل عقلانی و خردمندانه ی جدی و مستمر دارد که دولت و مردم هر دو باید در آن ایفای نقش کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان