اگر تمايل به سادهسازي و سادهنگري تلقي نشود، به گمان نگارنده اُمالمسائل نظام آموزشي و بلكه كل جامعه ايران كه باعث انبوه چالشها و اين همه واپسماندگي نه همان در سطح آموزش و پرورش، كه در سطح ملي و جهاني شده است، تنها يك علت دارد و آن هم عدم التفات و اعتنا به شأن و منزلت واقعي علم و معرفت ـ و به تبع آن معلم و پژوهشگر و استاد به مثابه طراحان و مهندسان بعد ذهني و نرمافزاري جامعه و به عبارتي مولدان، حاملان و مروجان اين اكسير اعظم خوشبختي و توسعه ـ مي باشد.
يعني نگرش و جهتگيري جامعه،سياست گذاران، برنامهنويسان، بودجهريزان و مجريان ما، درست بر ضد رويكرد و رهيافت غالبِ جهاني (مبني بر استقرار هزاره دانش بنياد و دانايي محور، و تأكيد همگان بر نقش بنيادين و بيبديل سرمايه انساني و اجتماعي به منزله موتور و محور تحولات اجتماعی و نيز تلقی انسان به عنوان موضوع، محمول و مقصود هر گونه دگرگونی و توسعه) مي باشد.
نگاهي گذرا و اجمالي به جايگاه آموزش و پرورش و معلم در بين برنامههاي كلان ملي و در سند بودجه و نيز جايگاه و منزلت آن در سطح و در سلسله مراتب سازماني و ارزشي جامعه، حاكي از آن است كه در واقع عظيمترين دستگاه و نهاد ملي كه بايد چشم و دل و چراغ جامعه باشد و همه خانوادهها و افراد جامعه به نحو مستقيم و غير مستقيم با آن مرتبط بوده و عزيزترين كسان خود را به آن سپردهاند،نهادي حاشيهاي، فراموش شده و تحقير شده ميباشد كه نمي تواند نقش پويا و سازندهاي را در حيات و قوام و بالندگي جمعي ايفا كند و به رغم اين كه ژرف ترین و زيرساختيترين سنگ بناي تحولات جامعه در آن رقم ميخورد،در سلسله مراتب اداری و اجتماعی، سازماني حاشيهاي و مادون به شمار ميآيد كه ساير نهادها با دیدی تحقیرآمیز و حداکثر ترحم آمیز، بدان مينگرند.
همچنين در صورتي كه برنامههاي بلند مدت كشور از جمله سياست های كلان فرهنگي، مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام، طرح و برنامههاي توسعه ملی، مصوبات مجلس و شوراي عالي انقلاب فرهنگي و ... را مورد بررسي قرار دهيم، روشن ميشود كه شأن آموزش و پرورش در تدوين سياستها و برنامههاي مزبور در حداقل قابل انتظار نيز ديده نشده است.
در پرتو چنين نگرشي، طبيعي است كه سهم و جايگاه آموزش و پرورش در جلب حمايت حقوقي و مادی و بودجه موردنياز خود، توسط سياست گزاران و متوليان امور، فراموش و يا تحتالشعاع ساير اولويتها قرار گيرد.
به همين قياس، در سطح جامعه نيز حرفه معلمي، در انتهای اولويت بندی دانشجویان و متقاضیان مشاغل قرار دارد و روي آوردن به آن، اغلب، برخلاف ميل باطني و از سر اجبار و اكراه بوده، و در هنگام انتخاب رشته نيز انتخاب دبيري در اولويتهاي پاياني و از سرِ اضطرار و احتياط قرار دارد.
فشارها و مشكلات معيشي معلمان و مقايسه دريافتي آنها با دريافتي كارمندان ساير نهادها و سازمانهاي دولتي مأيوس كننده بوده و منزلت شغلي آنها را به مراتب پايين اجتماعی تنزل داده است.
آنها در جامعه سرافكنده و نزد همسر و فرزندان خود خجل و شرمنده هستند و در حالي که به دانش آموزان خود درس "بابا نان داد"را مي دهند هر روز بيش از پيش خود را در ايفاي مسئوليت مزبور در قبال خانواده هايشان ناتوان احساس مي کنند. هنگام خواستگاري، خريد، يا گفت و گو در جمعي ناشناس، نگرانند كه مبادا اعلام شغلِشان مترادف با نوعي زبوني و همراه با برانگيختن حس ترحم يا تمسخر مخاطبان كممايه باشد و در مجموع از نوعي تحقير تاريخي، ملي و اجتماعي رنج مي برند.
نیز در اين راستا، نگرش دولت مردان و خانواده ها به معلم و روزمعلم و ...، هر يك حاوي رگههايي از احساس ترحم و تحقیر نسبت به آن ها مي باشد.
شايد تصادفي نباشد که روز معلم مصادف با روز کشته شدن الگوهاي آن(چه دکتر خانعلي و چه آیت...مطهري) واقع شده است، گويا در اين روز جامعه و زمام داران ما دانسته و ندانسته مشغول بزرگ داشت مرگ معلم و مقام معلمي مي باشند!
بدين گونه اگر مصالح ومنافع اجتماعی و ملي اقتضا دارد كه معلمي افضلِ كارمندي و وزارت آموزش و پرورش ارشدِ سازمانهاي كشور باشد ؛ متأسفانه واقعيات خلاف اين را نشان ميدهد !
با توجه به اين كه در دنياي معاصر، سيستم آموزشي ابزار و تكيهگاه تمامي دولتهاي مدرن براي نيل به توسعه پايدار و همه جانبه ميباشد،از اين رو بايسته است سياست گزاران و مسئولين عالي نظام با تجديد نظر در نگرش ها و روشهاي پيشين خود و اعاده جايگاه و منزلت آموزش و پرورش در سلسله مراتب سازماني و اجتماعي،حساب جديد و بيشتري بر روي نقش و سهم نظام آموزشي و فراتر از يك ميليون معلم باز كنند تا آن ها نيز به نوبه خود نقشي شايستهتر در اداره كشور و پيشبرد امور و نيل به جامعه مطلوب ايفا نمایند.
در صورتي كه از حوزه و منظر فرهنگ ،آهنگ توسعه پايدار داشته باشيم آيا با سرمایه گذاری در و تکیه بر سیستم آموزشی،فرآيند توسعه تسهيل و تسريع نميگردد و هزينه آن كاهش نمييابد؟
براي توليد،تمرين،ترویج و نهادينه كردن ارزشهايي چون آزادي، عدالت،مدارا، همزيستي، همفكري،خردورزی، تعامل اجتماعی، قانون گرايي، کار آفرینی،بهره وری،تبدیل عارضه مدرک گرایی به عطش مهارت اندوزی،کسب رموز و فنون موفقیت و شادکامی و ساير توانمنديها و مهارتهاي فردي و جمعی و سرانجام عبور از فاز توسعه انباشتی و ورود به شاهراه توسعه فرآیندی در راستای نیل به توسعه درون زا،همه جانبه و پایدار،و... ؛ آيا نياز به زيرساخت های فرهنگی،آموزشي و تربيتي با محوريت مدرسه و معلم نيست؟
با توجه به اين كه دانش آموزان و فرزندان ما (اين سرمايهها و مديران آتي جامعه)، بيشترين و بهترين ايام مفيد عمر خود را در محيطهاي آموزشي و در كنار معلمان سپري ميكنند و از سوي ديگر با عنايت به ضريب تعقل،آرامش، سلامت نفس و اثربخشي اکثریت قریب به اتفاق معلمان ؛ آيا اين محيط و اين قشر،موثرترین و قابل اعتمادترين حلقه جامعه براي بسترسازي و نهادينه كردن تحولات فرهنگي،اجتماعي و سياسي نيست؟
متاسفانه به رغم همه نقش و اهميتي كه نظام آموزشي در اعتلا و انحطاط و پیشرفت یا عقب ماندگي جوامع معاصر ايفا كرده و ميكند،با اين وجود هنوز قادر به احراز جايگاه واقعي خود در ادبيات سياسي-اجتماعي و فرهنگ برنامهنويسي و بودجهريزي ما نشدهاست و همچنان در ذهن مسئولين ارشد و اولیای امور و نیز در زندگي مردم نه «سوژه اصلي» كه مسئلهاي فرعي و حاشيهاي باقي مانده است.
در حالي كه دولت مردان و مديران ارشد ما، رسانهها، جرايد و ...، حاضر هستند ساعات و صفحات طولاني را صرف بحث بر سر انرژي هسته اي،امريكا،افغانستان، عراق،فلسطین،سوریه و ... كنند مايل نيستند دقايقي اندك از وقت خود را وقف آموزش و پرورش و بحرانهاي عميق آن كنند و در شرايطي كه نه فقط پيشرفت در حوزه علم و فرهنگ و اقتصاد، بلكه پيروزي در جنگها نيز هر روز بيش از پيش منوط و متكي بر تمهيدات و عمليات رواني و نرم افزاري و مقدم بر عمليات سخت افزاري ميشود و نيز تحولات اجتماعی (و انقلابات) خشن و خونين گذشته به تدريج ماهيتي لطيف و مخملين به خود ميگيرند،با اين همه درايران به واسطه غلبه نگرش سنتي همچنان از منظر سخت افزاري به حيات و توسعه كشور نگريسته ميشود!
آيا جز اين است كه در اين جا ما ، سرها را در ذیل و پاها را در صدر قرارداده ایم؟
(در واقع زمامداران ما، تاکنون،شیپور توسعه را وارونه نواخته اند ؛ از این رو تعجبی ندارد که صدای چندانی از آن بیرون نیامده است).
ادامه دارد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همیشه راه حل های جادویی هست
نمونه : مسئله فرهنگیان
کارگران به ستوه آمده، پریروز در همایش تبلیغاتی آقای روحانی به مناسبت روز کارگر، به فریاد آمدند . می گفتند " عزا عزاست امروز ... زندگی کارگر ، رو به فناست امروز". دیروز روز معلم بود و شکایت و اعتراض فرهنگیان به بد عملی های دولت کمتر از کارگران نیست. فساد 11 هزار میلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان هم که نمک بر زخم معلمان شده است.
آقای روحانی و ستاد او در این میان ، یک تدبیر مهم کردند : حذف روز معلم از برنامه های تبلیغاتی رئیس جمهور!
همیشه برای حل مسائل بغرنج و سخت، راه حل های میانبر و جادویی هم هست؛ از جمله پاک کردن اصل صورت مسئله! می شود یک مُسکّن شب انتخاباتی مثل افزاش حقوق ناگهانی هم تجویز کرد تا فرد به ستوه آمده ، موقتا یادش برود که درد ی چه بود و حتی دعا به جان شما بکند که سرچشمه رنج هایش بوده اید.
جامعه اى که در آن پزشك از همه بیشتر محترم باشد؛مردم آن جامعه بیمار اند.جامعه ای که در آن «نظامیها» از هـمه محترم تر باشند؛ مردم آن جامعه وحشی اند ! جامعه ای که در آن «معلم» از همه ارزشمندتر باشدمـردم آن جامعه با «فرهنگ» اند. موفق باشید.