صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

دکتر محمدعلی فیاض بخش

به مناسبت اول اردیبهشت (روز بزرگ‌داشت سعدی) : سخنی با دو گروه خاصه كسانی كه فحوای كلام سعدی را تاریخ‌گذشته می‌دانند !

وقتی در این روزهای لن‌ترانی، به قول سعدیِ جانم چنان كه افتد و دانی، صف‌هایی طولانی از مردمان عالی و دانی را دیدم كه به پروایی صادق یا كاذب زنجیره‌ی انسانیِ ثبت‌نام را به سلسله كشیده‌اند، جای‌جای به حكایات و اشارات گلستان ره كشیدم/ "مُشك آن است كه خود ببوید؛ نه آن كه عطّار بگوید"/ یاد آن عبارت افتادم كه شكوه می‌كرد از طبل‌های غازی، بلندآواز و میان‌تهی/ "خردمندی را كه در زمره‌ی اجلاف سخن ببندد شگفت مدار، كه آواز بربط با دُهُل برنیاید و بوی عبیر از گندسیر فرو مانَد"/ مرا با كسانی كه سعدی را بعد از هشت‌ قرن بنای نبش قبر دارند تا بر اعتقاداتِ نشنیده از او و بافته بر او طعن و تعریض آورند، كاری نیست؛ چرا كه بی‌ثمر‌تر از این، كاری نیست/ آیا خبرشان هست كه هم در رفتار مردمان جلافت آمده است و هم در گفتارشان سخافت/ اگر شأن سخن به قهقرا نگراییده، محتوای این فضاهای مجازی را چگونه باید توجیه كرد/ كاش مردمان ما دوباره گلستان به دست گیرند و هشت باب بهشتش را سیر كنند/ سیرت پادشاهان» را بخوانند تا قدر «اخلاق درویشان» را بدانند و آنگاه به «فضیلت قناعت» پی ببرند و «فواید خاموشی» را بچشند/ این‌گونه است كه «تأثیر تربیت» را می‌بینند و «آداب صحبت» را می‌فهمند. آیا این همه، دشوار و نشدنی است و آیا تاریخ مصرفش منقضی است

روز بزرگ داشت سعدی

سال پیش در چنین مناسبتی در آستانه‌ی اردی‌بهشت و به بهانه‌ی بزرگداشت سعدی، متنی در این ستون نگاشتم كه اقبال عام نیافت، سهل است كه خواص نیز در دو گروه در من درآویختند: یك گروه، از همه‌‌ی آن‌چه در دیوان نفیس و بی‌بدیل او آمده، چنگ به نوادری از گفتارهای وی افكندند.

یا خرده بر اعتقادات سعدی آوردند و یا در برخی هجویات و هزلّیاتِ مانده از وی ـ‌كه بال مگسی را می‌ماند در پهنه‌ی یك دریا آب زلال ـ‌ به شماتت و مذمّت درنشستند و خلاصه، یك زمزمه‌ی روح‌بخش از بدایع و نصایح و حكمت و تربیت در اوج فصاحت و بلاغت را به رشحه‌ای باریك و كدر از ادرارِ ناخواسته یكسره مخدوش و آلوده‌ دیدند.

گروه دیگر به نصیحت و اندرز بر دو نكته انگشت نهادند: یكی آن‌كه در ستون روزنامه‌ای مردمی و چشمانی سریع‌الگذر(!) باید احترام و ادب و مراعات ذائقه را در نظر آورد و این دكّه‌ی عبوری را با كلاس ادبیات اشتباه نگرفت.

دو دیگر آن‌كه زمانه را نیز باید شناخت و نثر و كلامی را كه بیش از هفتصد سال از عمرش گذشته، باید به موزه‌ی ادبیات و تاریخ سپرد و عطای گلستانش را به لقای خزانش بخشید.
در این یك سال صبر پیشه كردم و قفا خوردم و ملالت بردم، لیك از خدای، اردی‌بهشت دیگری را طلب كردم كه به قول خودِ سعدیِ جانم:

پای در زنجیر پیش دوستان
بِه كه با بیگانگان در بوستان

در این یك سال، كلیّاتش را -كه هیچ‌گاه از كنارم دور نمانده- در كنام جانم نشاندم و چندین و چندباره بر صفحاتش آویختم و نفحات انس در لمحاتش ریختم.

كنون خواهید گفت:‌ هان ای پسر! این كه همان شد! طنطنه‌ای از واژگان تاریخ‌گذشته و دبدبه‌ای از كوكبه‌ی افول‌كرده! راستی تو را چه می‌شود!؟
راستی می‌خواهید بدانید مرا چه می‌شود؟

وقتی در این روزهای لن‌ترانی، به قول سعدیِ جانم چنان كه افتد و دانی، صف‌هایی طولانی از مردمان عالی و دانی را دیدم كه به پروایی صادق یا كاذب زنجیره‌ی انسانیِ ثبت‌نام را به سلسله كشیده‌اند، جای‌جای به حكایات و اشارات گلستان ره كشیدم.

از جمله آن‌که: "مُشك آن است كه خود ببوید؛ نه آن كه عطّار بگوید".

نیز یاد آن عبارت افتادم كه شكوه می‌كرد از طبل‌های غازی، بلندآواز و میان‌تهی، یا آنجا كه در سیزدهمین حكایت از باب هفتم در «تأثیر تربیت» آورده است: "هندویی نفط‌اندازی* همی آموخت. حكیمی گفت: تو را كه خانه نیین است، بازی نه این است!"

نیز در باب هشتم در «آداب صحبت» فرماید: "خردمندی را كه در زمره‌ی اجلاف سخن ببندد شگفت مدار، كه آواز بربط با دُهُل برنیاید و بوی عبیر از گندسیر فرو مانَد".

بلندآواز نادان گردن افراخت
كه دانا را به بی‌شرمی برانداخت
نمی‌داند كه آهنگ حجازی
فرو مانَد ز بانگ طبلِ غازی

در این نظاره‌ی جان‌گزا با خود گفتم: مرا با كسانی كه سعدی را بعد از هشت‌ قرن بنای نبش قبر دارند تا بر اعتقاداتِ نشنیده از او و بافته بر او طعن و تعریض آورند، كاری نیست؛ چرا كه بی‌ثمر‌تر از این، كاری نیست.

امّا با آن دگر گروه:

گر بگویم كه مرا با تو سر و كاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد كاری هست!

به كسانی كه فحوای كلام سعدی را تاریخ‌گذشته می‌دانند و به‌ویژه نثر بی‌بدیل او را از ذائقه‌ی فرهنگ و ادب مردمان، شسته و پیراسته می‌خواهند و مدام بر طبل ساده‌خواهی و ساده‌گرایی افراطی می‌كوبند، آیا خبرشان هست كه هم در رفتار مردمان جلافت آمده است و هم در گفتارشان سخافت؟

اگر نیامده، پس این مضحكه‌ها چیست؟ و اگر شأن سخن به قهقرا نگراییده، محتوای این فضاهای مجازی را چگونه باید توجیه كرد؟

كاش مردمان ما دوباره گلستان به دست گیرند و هشت باب بهشتش را سیر كنند.

سیرت پادشاهان» را بخوانند تا قدر «اخلاق درویشان» را بدانند و آنگاه به «فضیلت قناعت» پی ببرند و «فواید خاموشی» را بچشند. آن زمان اگر به «عشق و جوانی» هم غرّه شوند، در فصل دیگر از «ضعف و پیری» غافل نگردند.

این‌گونه است كه «تأثیر تربیت» را می‌بینند و «آداب صحبت» را می‌فهمند. آیا این همه، دشوار و نشدنی است و آیا تاریخ مصرفش منقضی است؟

بعد التحّریر:
وقتی شنیدم «كاروان حلّه» به شگون زادروز قائد قوم یأجوج و مأجوج، تحفه به نزدیك دیار چین و ماچین چاپار كرد. با خود گفتم: كاش «سیرت پادشاهان» را خوانده بودند!

* نفط‌اندازی: آتش‌بازی با دمیدن مایع آتش‌زا از دهان بر شعله‌ی آتش.

روزنامه اطلاعات

جمعه, 01 ارديبهشت 1396 10:17 خوانده شده: 1244 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور