به دهانی که تند و تند باز و بسته می شد زل زده بود. ابتدا سعی کرده بود به حرف هایی که به نام انتقاد بر سرش فرود می آمدند جوابی بدهد، بعد سکوت کرده بود و حرف هایش را خورده بود و حالا کم کم فشار خونش بالا می رفت و قرمز می شد و بعد هر لحظه ممکن بود انفجاری رخ دهد.
افرادی که نقدپذیر باشند و در مقابل افرادی که شیوه های صحیح نقد را بدانند زیاد نیستند. این در حالی است که نقد پذیری و به کارگیری شیوه های درست نقد از بزرگ ترین عوامل توسعه کشورها است.
گاهی فرهنگ صحیح نقد در برنامه های تلویزیونی خودش را نشان می دهد. در برخی از مناظراتی که در برخی از شبکه های تلویزیونی پخش می شود، افراد با دقت به حرف های طرف مقابل گوش می دهند و بعد با متانت جواب او را می دهند. طرف دیگر هم با آرامش صبر می کند تا حرف های مخاطبش به پایان برسد و سپس مجدداً پاسخ دهد.
در مقابل در شبکه الجزیره برنامه ای وجود دارد که به قول خود خبرنگاران الجزیره به میدان جنگ تبدیل می شود. خبرنگاران الجزیره عقیده دارند که "اعراب ده ها سال مسايل شان را قايم كرده اند و حالا وقتي اين مسايل را بيرون مي آورند مثل گلوله آتش حرف هايشان را به هم پرتاب مي كنند و به خاطر همين است كه گاهي الجزيره به ميدان جنگ تبديل مي شود".
به عبارتی داشتن فرهنگ نقد تجربه ای طولانی و تمرین زیاد در گوش کردن، فکر کردن و پاسخ دادن می خواهد. در کشور ما هم تجربه ای طولانی در زمینه نقد و انتقاد وجود ندارد. به همین خاطر است که گاهی رسانه ها و یا خود مردم عادی حرف هایی را به نام نقد منتقل می کنند و یا چیزهایی را به نام جواب نقد به هم می گویند که به نظر نمی رسد بتوان نام آنها را نقد گذاشت و بیشتر به همان پرتاب گلوله آتش شبیه است.
متاسفانه یکی از ایرادات مهم شخصیتی برخی از مدیران عزیز آموزش و پرورش دولت یازدهم که شاید براساس ملاحظات سیاسی و جناحی حکم مدیریت گرفتند علیرغم شعارهای رایج این دوره عدم صبر و تحمل و نقدپذیری و انتقاد بوده و می باشد و در برابر نقادان برنامه ها و طرح ها و حتی دردل ساده یک همکار از مشکلات ساری و جاری سیستم آموزشی موضع به اصطلاح محکمی از خود نشان داده و می دهند تا جایی که حتی منجر به تغییر پست و سمت اجرایی همکار گردیده است .
دراین دوره وقتی تصمیمی درسطح ستاد گرفته می شود بدون چون و چرا باید اجرا می شد و اگر مدیرخیرخواهی و یا همکاری از سر دلسوزی توجیهاتی در خصوص برنامه داشت مطرح کردن آن عیب و نقص بوده و پافشاری در تجدید نظر برنامه و یا طرح، از وی یک مخالف سرسخت می ساخت و در نهایت باید از گردونه خارج می شد.
هستند همکارانی که فقط در مقابل طرح های آبکی و ناپخته برخی به اصطلاح مدیران ایستادگی کردند و در نهایت به عنوان مخالف قلمداد شدند و بعضا حکم عزل آنها از سمت اجرایی امضاء گردید که این با روح تدبیر و امید و مولفه اعتدال اصلا همخوانی نداشته و ندارد ؛ بعضا مدیران تندرویی که علیرغم این شعارهای زیبا شمشیر از روبسته و اخلاق و کرامت را زیرپا گذاشتند و در مقابل نقادان سازنده ایستادند و پیروز میدان شدند ولی نمی دانند و یا شاید بدانند که با این حرکت خود ناخودآگاه دولت خدمتگزار را نقدناپذیر قلمدادکردند.
همکاری تعریف می کرد وقتی در جمع شورای معاونین منطقه تصمیمی گرفته می شد بی چون و چرا باید اجرا می شدحتی اگر تصمیم ناپخته باشد و مخالفان اجرای تصمیم بدترین انسان ها شناخته می شدند و به هر نحو باید کنار گذاشته می شدند.
داشتن سعه صدر و صبوری از مهمترین مولفه های یک مدیر آبدیده و مجرب هست در حالی که دراین دوره برخی از این مدیران آموزش و پرورش حتی ذره ای تحمل نداشتند و آن قدر میز و مقام چشمان اینها را گرفته بود که به فرهنگی بودن این مدیران باید شک می کردیم و این عزیزان نمی دانند که عملکرد ناصحیح آنها در بدبینی همکاران به عملکرد دولت خدوم و در نهایت ریزش رای تاثیرگذار بوده و هست.
هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه حق را به تمامى در اختيار دارد و ديگرى كاملاً از آن بى بهره است. هر فرد و هر جامعه اى كه به اين اصل فلسفى معتقد باشد، به اصل مترقى نقد پاي بند است.
اگر ما نقدهاى ديگران را برنتابيم، بايد مطمئن باشيم كه خودمان از پويايى لازم برخوردار نخواهيم شد و اگر در جامعه اى برنتابيدن نقد ديگران تبديل به فرهنگ آن جامعه شده باشد، آن جامعه كارش به تحجر و پسرفت مى كشد. مواردی از نداشتن فرهنگ نقد خودش را در روابط بین اعضای خانواده نشان می دهد. در بسیاری از خانواده ها، افراد به جای این که با هم صحبت کنند و انتقادات خود را نسبت به هم مطرح کنند، سعی می کنند با خشم یا تظاهر به خشم حرف اول و آخر را بزنند. به این ترتیب آنها نمی توانند مشکلات شان را به صورت ریشه ای حل کنند. چه بسا مشکل از خودشان است ولی چون فرهنگ نقد ندارند و اجازه انتقاد هم به طرف مقابل نمی دهند و یا حاضر نیستند انتقادی را قبول کنند، هیچ گاه متوجه اشتباهات و اشکالات کار خود نمی شوند.
نداشتن فرهنگ نقد تنها به خانواده ها و روابط بین اعضای خانواده ختم نمی شود. بلکه وارد سطح کلان تر هم می شود و در روابط کاری بین کارمندان و مدیران و یا بین ارباب رجوع و کارکنان و مدیران می شود.
مديرى كه نقدناپذير است، مى تواند نتيجه تلاش كاركنانش را خنثى كند. يكى ازنشريات غربى به نقل از يك كارشناس علم مديريت به كاركنان توصيه مى كند كه در صورتى كه مديرشان خودش را برتر و عاقل تر از ديگران مى داند، به خواسته ها و نظرات ديگران توجه نمى كند و مى كوشد وضع موجود را حفظ كند، بهتر است شغل خود را تغيير دهند.
فقدان روحيه نقدپذيرى در جامعه ما و در پى آن در مديران ما موضوعى تاريخى است. در طول تاريخ ايران، مديران خود را ملزم به پاسخ گويى نمى دانسته اند و تنها مدت اندكى است كه بحث لزوم پاسخگويى مديران مطرح شده است و تا زمانى كه اين بحث نهادينه نشود، مدير تصور مى كند كه اگر نقد كسى را بپذيرد، در حق او بزرگوارى كرده. در حالى كه اين وظيفه مدير است كه نقد منصفانه را بپذيرد.
البته لازم است سازوكارهايى وجود داشته باشد كه بتوان براساس آنها درستى عملكردها را تشخيص داد و نسبت به آنها واكنش مناسب نشان داد. به عنوان مثال مدير هتلى كه مى داند انتقاد مشترى موجب افزايش و يا كاهش امتيازات هتلش نمى شود، نسبت به اين انتقادات عكس العملى نشان نمى دهد و در اين صورت مشتريان هميشه ناراضى خواهند بود.
مدير نقدناپذير ويژگى هاى مشخصى دارد. او پله هاى ارتقاى مقام را به طور تدريجى نمى پيمايد و براساس شايستگى و تخصص انتخاب نمى شود. در نتيجه به مجموعه تحت مديريتش آشنايى ندارد. او براى كارش برنامه ندارد و طرح هاى غيرعلمى ارائه مى دهد كه غالباً با شكست مواجه مى شود. در نتيجه بيشتر فعاليت هايش براساس آزمون و خطاست و گاهى هزينه هاى زيادى را به شركت و يا محل مديريتش تحميل مى كند.
در كشورهاى پيشرفته اين قبيل مديران به سرعت بركنار مى شوند. البته شركتى كه در اين كشورها آنها را در استخدام دارد غالباً چند گزينه دارد كه به جايشان قرار دهد.
ولى از آنجايى كه بسيارى از شركت ها و دواير ما چنين گزينه هايى را در اختيار ندارند، گاهى وقت ها شاهديم كه بحرانى در حوزه تحت مديريت مدير رخ مى دهد و مشخص مى شود كه وى حوزه مديريتش را نمى شناخته و به همين دليل از سمتش خلع مى شود. ولى بى كفايتى مانع از آن نيست كه وى در جاى ديگرى مدير نشود. در اين مواقع دوستى ها و يا اعتماد منطق خود را تحميل مى كند.
طبيعى است كه مديرى كه از نقد مى ترسد، همين مدير بى صلاحيت است. چون مى داند كه اگر انتقادى مطرح شود بى برنامگى و سستى برنامه هايش مشخص مى شود. چنين مديرى مى كوشد جلوى ورود افراد متخصص به دايره اش را بگيرد و براى اين كه مورد نقد قرار نگيرد، به عملكردهاى ضعيف كاركنانش به ديده اغماض نگاه مى كند. چنين مديرى شيوه هاى بهره گيرى درست از منابع مالى و انسانى را نمى داند و در نتيجه كيفيت كار را پائين آورده و هزينه ها را بالا مى برد. بى برنامگى اين مدير و درك ناقصش از كار، انگيزه هاى زيردستان را هم از بين مى برد. در اين شرايط صحبت از بهره ورى ناچيز نيروى كار در كشور امرى طبيعى است.
با اين وصف توصيه مى شود كه انتخاب و انتصاب براساس صلاحيت علمى و توان تخصصى مدير باشد تا مشكل سوءمديريت در شركت و يا مركزى كه وى آن را مديريت مى كند از بين برود.
كشور ما يك كشور در حال توسعه است. در چنين جامعه اى نقد منصفانه و درست مى تواند به پويايى جامعه منجر شود و سرعت تحولات مثبت را بيشتر كند. در ابتدا هر كس بايد از خودش شروع كند و هم تحملش را مقابل نقد افزايش دهد و هم بياموزد كه چگونه به شكل صحيح نقد كند. نظر و عقيده هر فرد هر قدر به نظر خودش صحيح باشد تا در بوته نقد قرار نگيرد، صحت و سقمش مشخص نمى شود.
در جامعه ما چندان روحيه نقدپذيرى و فرهنگ نقد وجود ندارد.
بسيارى احساس مى كنند كسى كه آنها را نقد مى كند، منزلت شان را پائين مى آورد و در نتيجه بلافاصله در مقابل نقد موضع مى گيرند. در حالى كه اگر افراد احساس كنند كه انتقاد از آنها موجب مى شود خود را ارتقا دهند و در واقع نقد باعث كاهش منزلتشان نمى شود، به شكل بدبينانه به نقد نگاه نمى كنند. همين طور كسى يا جامعه اى كه خود را بى نياز از نقد احساس مى كند، قاعدتاً فكر مى كند كه نقطه ضعفى ندارد و يا اهميتى به پيشرفت و توسعه و پويايى خود نمى دهد و همين طرز فكر موجب ركود و انحطاط است. البته خود بزرگ بينى هم از آن دسته ويژگى هايى است كه با نقد سر سازگارى ندارد.
البته نقد لوازمى دارد. كسى كه نقد مى كند نبايد عقيده اش را غير قابل تزلزل بداند و وجود روحيه صبر و تحمل و دادن حق اظهارنظر به ديگران نيز از شرايط ضرورى نقد است.
نقد بايد مبتنى بر قضاوت منصفانه باشد. نقدى كه براساس انصاف نباشد و يا براى عيب جويى باشد با واكنش مواجه مى شود و مانع پذيرش آن از سوى طرف مقابل مى شود. كسى كه نقد مى كند بايد نشان دهد كه به دليل تخريب و تضعيف طرف ديگر نقد نمى كند بلكه نيت او خيرخواهانه است. در حالى كه به نظر مى رسد نقدهاى تخريبى و غيرمنصفانه در جامعه نوعى هراس زدگى نسبت به نقد به وجود آورده است.
البته افزايش تحمل مديران بلندپايه كشور نسبت به نقد، حتى نقدهاى تخريبى و غيرمنصفانه هم كمك خواهد كرد تا جامعه سرانجام شيوه هاى صحيح نقد را بياموزد.
آموختن شیوه های نقد صحیح و انتقاد پذیری هم از جمله مواردی است که به توسعه جامعه می انجامد. چرا که همه از این راه درک بهتری از اوضاع پیدا می کنند و در سطح کلان تر هم به این طریق بهتر می توان برنامه های توسعه ای را از پیش برد.پس بیاییم درانتصاب مدیران ،تحمل پذیری ،نقدپذیری و سعه صدر را در کنار مولفه های شایسته سالاری را با هم ببینیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش