روز درختکاری ، روزی جهانی و فرامرزی است که رنگ و لعاب نژاد و دین و سیاست را به خود نمی گیرد. بسیاری از کشورها در اواخر زمستان هرسال روزی را به حرمت درخت اختصاص داده اند و در آن هرکس نهالی می کارد. در ایران 15 اسفند برابر با 5 مارس ، روز درخت کاری معین شده است. فایده های درخت ، برکسی پوشیده نیست. پاکیزگی هوا، زیبایی محیط زیست، حفظ خاک، تولید چوب و صدها فایده ی دیگر را درختان با خود به ارمغان می آورند.خاصه در عصر سیمانی و آهنی امروز، درخت ها به مثابه ی سرپناه و تکیه گاه باقیمانده از روزگار سپری شده آدم هاست.در این طوفان توسعه و تورم و تنهایی، هنوز آدم های شهرنشین این امکان را دارند که از زیرسقف آپارتمان های تنگ و تاریک خود را بیرون بکشند و در سایه سار درخت های نزدیک ترین پارک، آرام گیرند.
اگر درخت ها نبودند، اکسیژن مورد نیاز حیات تامین نمی شد و آدم های فرورفته در این همه دود و دم وغبار، خفه می شدند.برای همین است که از درختان به عنوان «ریه سبز»شهرها یادمی شود.درخت ها سیمای شهرها را دل انگیز می سازند. آب و هوای اطراف را در خود ذخیره می کنند و گرد وغبارهای موجود را از بین می برند.
جمعیت درختان، جنگل را به وجود می آورند و جنگل ها سبب حفاظت از خاک در برابر سیل و بلایای طبیعی می گردند.هیبت و حرمت درخت شاید برای مردم جنگل نشین چندان به چشم نیاید اما این خیل عظیمی که گاه و بیگاه از میان مناطق مختلف میهن، خود را به استان های شمالی می رسانند، قبل از هرچیز به خاطر وجود درخت ها و جنگل است که در باورشان رویایی و روایتگر بهشت موعود است.
آدمی درخت را در خاک می نشاند و درخت آدمی را به افلاک می رساند.به راستی اگر درخت نبود، قلم و کاغذ هم در میان نبود تا آدمی دانش و تجربه اش را به یادگار بگذارد. اگر درخت نبود، تار و نی هم در میان نبود تا آدمی دلتنگی هایش را جار بزند.
اگر درخت نبود،آدم ابوالبشر می ماند که در برابر گناه خوردن میوه ممنوعه، چگونه شرمندگی اش را تاب بیاورد.اگر درخت نبود، میوه ای هم در میان نبود تا کامی شیرین شود. اگر درخت نبود، برای آدمی تصوری از بهشت میسر نبود تا برای رسیدن به بهشت و بهشتی شدن، خوب بودن را تمرین و تکرار کند.
اگر درخت نبود، آدمی تنهاتر از این می شد که هست.درخت ، بخشنده و بی توقع است.قدیمی ترین همنشینی است که آدمی می تواند زیرسایه اش بنشیند، روی شاخه هایش تاب بازی کند، از میوه هایش بخورد، ازچوبش در و پنجره بسازد و حتی روی کنده ی آن بنشیند و خستگی از تن بیرون کند.
درخت،حلقه وصل دنيا و بهشت است. نشان به آن نشان كه پس از خلقت انسان و در پي حرمت شكني او در سايه سار آن درخت ممنوعه،ما نسل اندر نسل در هرم يك هبوط ناخواسته سوخته ايم و ساخته ايم.
اكنون شايد براي همين است كه سخت دلباخته ی تمام درخت هاي روي زمينيم و هر جا تك درختي مي بينيم،عجيب شورمان مي شكفد و خسته از تمام روزمرگي ها، ساعتي در زير سايه ی روح افزا ی آن مي آراميم. در خيال ما درخت ها چشم و چراغ هاي طبيعتند و هر درخت، سنگ نشانيست براي آنكه راه آسمان گم نشود و امكان شاهد قدسي شدن از ذهن انسان بدر نرود.
ما با درخت و براي درخت زنده ايم.مهر درخت، مثل مهر مادر است. درختها ديريست بي مزد ومنت زير گرماي تابستان و باد و بوران زمستان ،نگران وصبور بر پاي ايستاده اند و غم اين چند فرزند خفته آدمي،هماره خواب را در چشم تر و سبزشان شكسته است. درختان، دختران خدا در زمينند كه چادري سبز بر سر دارند و سر آن دارند و مي توانند كه براي اين جماعت پرنياز ناز نمايند؛ اگر چه ديريست كسي نازشان را نمي خرد. درختان سخنگويان بي واسطه خداوندند.پيامبراني زميني كه به فرموده ی مولانا،با زباني سبز و دستهائي بر كنده از خاكدان،رازهاي پنهاني در ضمير خاك را براي ما روايت مي نمايند:
اين درختانند همچون خاكيان دستها بر كنده اند از خاكدان
با زبان سبز و با دست دراز از ضمير خاك مي گويند راز
درختان تا آنجا كه به ياد مي آورند، دربرابر بادها ايستاده اند و از اينكه توانسته اند حمله بادها را از خود دفع كنند،با غرور تمام به خود مي بالند.درخت، تصوير قامت خداست.درخت،قبله است.كعبه است.كندة خشك درخت، يك حجرالاسود است.درخت مصحفي سبز، آسماني و سرشار از حرفهاي سبزتري است كه ما را به ماندن و بودن در اين خاكدان اميدوار مي سازد.درختان به گفتة جبران خلیل جبران،:«گوئي اشعار زمينند كه خاكشان به آسمان مي نگارند.ولي ما اين سرودهاي سبز را قطع مي كنيم و از آنها كاغذ مي سازيم تا تهي بودنمان را در آن به ثبت رسانيم.»
درختان بهترين آوازه خوانان عالم هم هستند. به راستي اگر درختان نبودند،آيا باز هم تار و تنبورها بر روي زانوي نوازنده ها مي نشستند تا بانگ گردش هاي چرخ رابرايمان روايت نمايند.درختان هشدار دهنده و بيدار كننده اند.
از يك نگاه سبز ؛« همچنان كه بهار تعجب سبزي است در چشم هاي خاك،درختان نيز تجسم استفهامي سبزند كه سال را چگونه بر آوردي؟»درختان ،بخشنده اند و خواستار آرامش.با همان دستها كه به نشانه دعا به سمت آسمان گرفته اند،خداخدا مي كنند كه آسمان دل اين خلق بي شمار نيز هماره آبي بماند و از آنها هر چه كه مي خواهند بسازند اما دسته تبر نسازند.به درخت هميشه سلامي دوباره بايد داد. پس ديگر بار «سلام بر درخت كه تا زنده است،از او قنداق تفنگي نمي توان ساخت.»
این همه گفتیم و نگفتیم که اگر درخت ها نبودند، ما به این نقطه ای که هستیم، نمی رسیدیم.
بنابراین اگر درخت ها نباشد، فرزندان ما نیز به فردایی روشن نخواهند رسید.ما به اندازه ای که با پس انداز کردن پول و سرمایه ، نگران آینده آنها هستیم، چرا نباید نگران محیط زیست و طبیعت اطراف آنها باشیم؟
جانب انصاف را باید نگاه داشت.
اکنون که دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما نیز باید بکاریم تا دیگران بخورند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
من که دوسش نداشتم