تیلور که از وی به عنوان پدر علم مدیریت علمی یاد می شود و نخستین نظریه پردازان نسل اول مدیریت سازمان ها معتقد بودند که انسان را می توان مانند ربات ها، هدایت کرد تا مطابق دستور از پیش تعیین شده به شیوه ای مشخص رفتار کنند و با این روش بهره وری کار را افزایش داد . تیلور وظیفه ی اصلی مدیریت را برنامه ریزی و پیش بینی می دانست و وظیفه کارگر را اطاعت محض از فرامین مدیر .
به طور کلی در نظر تئوریسین های نسل اول ؛ انسان همچون ماشین تصور می شود و نگاه ابزاری به انسان و شی ء شدگی و مادی شدن انسان فرض اساسی این تئوری است . در نگاه اینان انسان ابزار تحقق سازمان است .
در این نظریه مدیران باید تلاش کنند که رفتار کارکنان را از طریق ایجاد ساختارهای رسمی و قوانین و مقررات در جهت اهداف سازمانی شکل دهند . نوع سازمان دهی مورد تاکید این گروه ، سازماندهی بر مبنای وظیفه است .
این تئوری در ابتدا در حوزه ی اقتصاد دستاوردهای مثبت و مورد قبول تئوریسین های نسل اول مدیریت سازمان ها داشت ولی پس از مدتی ضعف این روش هویدا گشت .
این تئوری مختص مدیریت کارخانه های صنعتی بود . نگاه مکانیکی در این تئوری به انسان به عنوان نیرویی صاحب شعور و احساس، زمینه ساز نقد این نظریه و در نهایت منسوخ شدن این نظریه گشت .
آنچه مسلم است کارگر کارخانه اگر چه موجودی زنده و انسانی است ولی در محیط کار با مواد خام و ابزار تولید و فاقد شعور سروکار دارد و شاید در نگاه نخست بتوان با استاندارد سازی و عقلانیت ابزاری نتیجه دلخواه را گرفت ولی در این رابطه ی دو سویه کارگر - مواد خام و ابزار تولید نیز ؛ یک سر آن موجودی انسانی است که بنا به ماهیت و سرشت انسانی خود نمی تواند کاملا منطبق با استانداردها و نگرش مکانیکی کار کند و شی شدگی و مادی شدن انسان زمینه ساز بی انگیزگی کارگر و در نهایت منجر به عدم تحقق اهداف سازمان می شود . پس می بایست این رابطه دگرگون می شد و نگرش به کارگر و کار وی مورد تجدید نظر قرار میگرفت به دلایل ذکر شده در بالا تئوری تیلور و نسل اول تئوریسین های مدیریت سازمانی مورد نقد جدی قرار گرفت و نظرات دیگری که بر نیروی کار تاکید بیشتری می گذاشتند و نگاه شان به کارگر انسانی تر بود متولد شدند .
متاسفانه در حوزه ی آموزش و پرورش نیز شاهد نگرش تیلوری و مدیریت علمی هستیم !
سال هاست که صحبت از تحول آموزش و به کارگیری روش های کارآمد در امر آموزش می شود ولی نکته ای که اصلا بدان توجه نشده و نمی شود رابطه ی معلم و شاگرد به عنوان رابطه ای دو سویه و انسانی است .
این رابطه علی رغم رابطه دو سویه ی کارگر - مواد اولیه و ابزار تولید ، رابطه ای با دو سر انسانی است که توجه بیشتری به خلاقیت ها ؛ توانایی ها ؛ تفاوت ها و نیازهای انسانی می طلبد .
اجرای روش های تحول در آموزش در چند دهه اخیر همگی با شکست مواجه شده است و شواهد و قراین حاکی از آن است که کیفیت آموزشی تنزل پیدا کرده ولی در عوض کمیت آموزش و تعداد مدارک تحصیلی بسیار زیاد شده است . هر شخصی که چند صباحی در آموزش و پرورش مشغول به کار شود بدون شک متوجه این امر خواهد شد .
توجه به کمیت به جای کیفیت مهمترین شاخصی است که روند مدیریت تیلوری در آموزش و پرورش را آشکار می سازد . عدم توجه به روابط انسانی و تفاوت های فردی و انسانی باعث توزیع نامتناسب متخصص در بازار کار گردیده و توزیع نامتناسب منجر به ایجاد مشکلات فراوان در حوزه ی کار و فعالیت اجتماعی شده است .
مسلما کاهش بهره وری و افزایش بی انگیزگی و نگاه رفع تکلیف از سوی نیروی کار در حوزه ی اقتصادی و اجتماعی از عواقب این نوع نگرش و شیوه ی مدیریتی است . عدم توجه جدی به این معضل همچنین باعث سرکوب استعداد های شخصی شده است و نیروی کار را مسخ نموده که هیج انگیزه و رمقی برای شکوفایی فردی در حوزه ی کار و فعالیتش ندارد .
تیلوریسم به سطوح میانی و پایین دست آموزش و پرورش نیز رسوخ کرده و حتی مدیران ادارات و مدارس نیز بدون توجه به استعداد های فردی معلم و دانش آموز و نادیده گرفتن رابطه ی انسانی به عنوان اصل و اساس تحول و پیشرفت در امر آموزش ؛ بدون خارج شدن از اتاق مدیریتی خود و درگیر شدن با فضای واقعی کلاس و مدرسه از پشت میز مدیریت خود فرامین را بخشنامه و اعلام می کنند و ملاک هایشان نیز کاملا کمی و بر پایه ی شاخص های کمی است .
یکی ازعمده ترین شاخص های مدیران رده های میانی و پایینی آموزش و پرورش نمره عددی است . اینان نمره را ملاک پیشرفت می دانند و با کشیدن نمودارها که متغیر این قبیل نمودارها فقط نمره است دست به تجزیه و تحلیل می زنند و معلم و دانش آموز را با این شاخص کمی ارزیابی می کنند و در صورت مغایرت با اهداف پیش بینی شده از سوی آنان یعنی نمره ی بالای دانش آموز ؛ دستورات اصلاحی خود جهت جبران آن را ارائه می دهند !
عدم توجه به سایر شاخص های دخیل در امر آموزش و عملکرد فردی معلم و دانش آموز در طول زمان آموزش از نمونه های بارز تحلیل مکانیکی و تک علتی به سبک تیلور است .
عدم توجه به خصوصیات روحی و روانی فردی و در نظر گرفتن دانش آموزان به عنوان ماده ی خام اولیه که می توان هر تغییری را در آن به وجود آورد در تضاد مستقیم با فردیت و ارزش ها و شایستگی های انسانی و همچنین در تضاد آشکار با پرورش به عنوان یکی از دو رکن اساسی آموزش و پرورش است .
عدم توجه به معلم به عنوان عامل اصلی تحول و دیکته فرامین صادره از بالا و اجبار وی در عمل به چارچوب ارائه شده از سوی مدیران ؛ راه را بر هر گونه ابتکار و خلاقیت فردی می بندد . عدم تخطی معلم از چارچوب تعیین شده ، معلم را در وضعیتی قرار می دهد که کاملا از وی یک ربات و ماشین می سازد و تمام انگیزه ی معلم و خلاقیت های وی با توجه به تفاوت های فردی و فرهنگی دانش آموزان کلاس را از بین می برد و وی را دچار بی هویتی و دلزدگی می کند .
تیلور معتقد بود به منظور تشویق کارگران و افزایش بهره وری کار ، باید کارگران را تشویق نمود و از مکانیسم افزایش دستمزد و پاداش کمک می گرفت .
متاسفانه علی رغم روش مدیریت تیلوری در آموزش و پرورش ، از این حربه ی تیلور جهت تشویق و ایجاد انگیزه در آموزش و پرورش استفاده نمی شود و هیچ تفاوت حقوقی بین معلمان وجود ندارد . وجود چنین مشکلی زمینه ساز بیشتر بی انگیزگی و عدم کارآیی موثر در حوزه ی آموزش شده است . عدم توجه به تشویق و پاداش مادی نشان دهنده ی نگرش مادی و ماشینی و نگاه ابزاری به انسان است .
بی توجهی به معیشت معلمان در دهه های اخیر را شاید بتوان مهمترین عامل افت آموزش و شکست روش های تحول در آموزش دانست . عدم توجه به نقش و جایگاه معلم به عنوان عامل اصلی و تاثیر گذار در حوزه ی آموزش علت اصلی عدم پیشرفت و بهره وری در این حوزه است . معلم به عنوان موتور محرک امر آموزش به شرطی می تواند از عهده ی نقش خود برآید که ابتدا دغدغه های وی را برطرف کرد و به وی اختیارات گسترده در ارائه راه حل متناسب با شخصیت و توانایی های خود و دانش آموزانش داد .
معلم محوری در آموزش و پرورش به معنی توجه به معلم به عنوان موجودی انسانی و عامل تغییر از سوی مدیران ، زمینه ساز دانش آموز محوری و گسترش فرهنگ دمکراتیک و تعامل و ابتکار در کلاس بین دانش آموزان نیز خواهد شد . عدم توجه به نظرات معلمان و همچنین تفاوت های فرهنگی و محیطی و ... و ارائه یک راهکار از سوی مدیران رده بالای حوزه ی آموزش و پرورش و ابلاغ آن به تمامی مدارس و معلمان غیر موجه می نماید .
هیچ تحول مثبتی در حوزه ی آموزش و پرورش به فرجام نخواهد رسید مگر این که ابتدا مشکلات معیشتی به عنوان یک نیاز پایه ای و اساسی حل شود و سپس به منظور ایجاد تحول بایست به جای تصمیم گیری از بالا ، اختیارات بیشتری به معلمان داده شود و به تصمیم گیری از پایین و تفاوت های فردی ، محیطی، فرهنگی و.... اعتماد و توجه بیشتری کرد.
کانال شخصی
نظرات بینندگان
به قول زبان فارسی شما
ایول ایول گل گفتید
لطفا رویکردی جدید را به فهرستگان خود اضلفه کنید.
رپیس جدید سازمان پژوهش برای خود شیرینی در بدو ورود به سازمان یک 2 میلیون از بیت المال به حساب کارکنان واریز کرده و اخیرا هم یک میلیون تومان. حال من و شما سالها به دنبال مطالبات معوقه باید بدویم. چرا؟
البته ظریفی(نه آقای ظریف) می گفت: اینم یک نوع مدیریته. «مدیریت دم بینی»یا «مدیریت تطمیع»