صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

عباس فرجی

معلمي اعتباري از دست رفته (به خاطر معلمی که به ضرب چاقو کشته شد)

قتل معلم محسن خشخاشی  يادم مي آيد در روزگاري نه چندان دور وقتي از هر كودك اول دبستاني مي پرسيدي كه چه كاره مي خواهي بشوي در جواب سه حرفه را براي تو عنوان مي كرد ( معلمي – خلباني – دكتري ) ؛ عموماً كودكان در دنياي خود هميشه آرزو مي كنند روزي به الگو هاي رفتاري خود برسند و اين الگو ها برايشان حكم سمبل هاي دست نيافتي را دارد .

حتي من يادم مي آيد ، وقتي فهميدم كه نام كوچك معلمان چيست آن قدر خوشحال شدم كه انگار به يكي از رمزهاي نايافته جهان پي برده ام . دانستن اينكه معلم ما چه زندگي دارد و كجا زندگي مي كند هميشه جزو اسرار جهان كودكانه من بود و آن هميشه نا معادله اي بود كه حل نشده برايمان باقي ماند .

تصورم در دنياي كودكانه بر  اين بود كه معلم ما از زندگي خوبي بر خوردار است و در كمال راحتي و سلامت و سعادت به سر مي برد .

اما رفته رفته اين نامعادلات و مجهولات با بزرگ شدن من رنگ ديگري يافت .

ديگر او را موجودي غير خودي نمي دانستم و اين را خوب مي دانستم كه او تنها كسي است كه مي تواند مرا به همان سعادت جاوداني رهنمون باشد . تلاش نمي كردم مثل معلمم راه بروم و مثل او حرف بزنم بلكه تلاش مي كردم كه مثل او فكر كنم و مثل او قلم به دست بگيرم ،حتي زماني كه شلاق محبت او دست مرا مي نواخت ، نه تنها نا خرسند نمي شدم بلكه با همان فلسفه حكمتي كه او مرا آموخته بود مورد قياس قرار مي دادم و بعد اين گونه استنتاج مي كردم كه اين كار براي پالايش روان و فكر من است و من مي بايست اين تازيانه ها را تحمل كنم چرا كه بار ها از پدارن خود شنيده بودم كه آدمي با شلاق و تركه چوبين معلمي بزرگ مي شود نه با چيز ديگر .

اندك اندك پوشيدن لباس معلمي تنها مشغله ذهني من شد و من اين بار در يك اقدام جسورانه نه تنها به فكر معلم خود بلكه به حرفه او نيز مي خواستم دست يابم تا جهان را از ديد يك معلم نظاره گر باشم و اين گونه بود كه به اين سو كشيده شدم .

اولين تجربه من در كلاس اتفاق بي نظيري در زندگي ام بود ، سراسر اضطراب و دلهره . نمي دانستم چه خواهم گفت و چه بر خوردي خواهم داشت .

اما حس غريبي بود، حسي كه آدمي وقتي به جزيزه ناشناخته ها قدم مي گذارد برايش پيش مي آيد . مي دانستم كه هر لحظه مي تواند برايم مرگ ناگهاني باشد و اين را خوب مي دانستم كه آمده ام تا جا پاي اسلاف و اخلاف خود بگذارم و معلم بشوم .

در را باز كردم . ميزهاي رنگ و رو رفته  ،شيشه هاي روزنامه خورده و دانش آموزاني با قيافه های تازه آن قدر تازه كه در تصورم نمي گنجيد . موها، لباس ها، كفش ها و ... همه و همه فرق مي كردند، در كنار هم نشسته بودند .  به نام آن كسي آغاز كردم كه جان از او يافته بودم .

خوب يادم نيست اما گمان مي كنم كه با اين شعر حرفم را شروع كردم.

 بسم ا.. الرحمن الرحيم      

هست كليد در گنج حكيم

در گفتن اين شعر كمي مكث كردم ، بچه ها در گوش هم نجوایي رد و بدل كردند و من متوجه اين موضوع بودم ، نگاهي خيره به آنها كردم و آنها هم متوجه منظور من شدند .

زنگ اول را سپري شد . به سان يك مبارز خسته از ميدان نبرد از كلاس خارج شدم . گمان نمي كردم اين قدر انرژي از دست بدهم  ولي گويا حق داشتند كه متوسط ساعت كاري يك معلم را 22 ساعت در هفته بدانند . ( البته اين روزها به اجبار 24 ساعت  در هفته به كلاس مي روند )

به دفتر معلمين آمدم .

آنجا برايم آشنا نبود ، علاوه بر آن اضطرابي عجيب  در دلم بود ، چرا كه هيچ وقت  در دوران  دانش آموزي ام جرات اين را نداشتم كه  به آن جا وارد  شوم .

در را باز كردم . يكي از دانش آموزان همان كلاسي كه با آنها درس داشتم از زير دستم سر خود را تا كمر به داخل اتاق وارد كرد و بعد نگاهي هم به من انداخت و خنديد  و پرسيد

-        آقا : آقاي مرادي نيامده .

-        نگاهي به او انداختم . گفتم نمي دانم .

در حالي كه سر خود را از زير دستم بيرون مي كشيد به دوست خود گفت نيومده .

او هم خنده اي از سر نشاط بر لبانش نشست و دوان دوان همراه دوست خود بيرون رفت .

ساكت بودم  .مي خواستم تك تك همكاران را زير نظر داشته باشم . بعضي از آنها ، معلم من در دوران دانش آموزي ام بودند ، ولي با همان ترس هميشگي كه از آنها داشتم اين اجازه را به خود  نمي دادم كه نزديك بشوم و با آنها حرف بزنم  .هنوز آنها برايم معلم بودند و من دانش آموز .

 دبير رياضي نگاهي به من انداخت و گفت نزديك دو ماه است كه درخواست وام یک میلیون تومانی  كرده ام و اداره مرتب امروز فردا مي كند .

مي گفت همسرش مريض است و مي خواهد او را در بيمارستان بستري كند .

ديگري نگاهي به من انداخت و گفت : اين پسره ی احمق وقتي از او مي پرسم چرا تكاليفت را ننوشته اي مي گويد به شما چه ، خسته بودم خواب برد .

خودم را كمي به عقب كشاندم تا چهره او را بهتر ببينم ؛ آشنا بود  ،همان دبير مثلثات خودمان كه وقتي وارد كلاس مي شد نفس كشيدن برايمان سخت بود .

گفتم : به همين راحتي ؟!!

-        نمي دونم اينها به چي فكر مي كنند و چي كار مي خوان كنن .

و بعد سري تكان داد و چاي رنگ پريده اي كه در مقابلش بود بالا كشيد و  كمي خود را روي صندلي نيمه شكسته رها كرد .

- اي آقا اينها كه براي درس خواندن نيامده اند ، آمده اند كمي وقت خود را سر كنند و بعد بروند ، حتي بعضي خانواده ها فقط به خاطر اينكه از دست آنها خلاص شوند آنها را به مدرسه مي فرستند .

- باز همان معلم نگاهي كرد و گفت راست ميگي ، مادري آمده بود و مي گفت من كه نمي توانم كاري كنم حداقل وقتي اينجا مياد كمي از دستش راحت مي شم .

نگاهي به آنها انداختم و گفتم پس آموزش و پرورش كاري براي اين وضع نمي كند؟!!

- کار؟؟! فقط بلد هستند در تلويزيون اعلام كنند كه حقوق معلمان افزايش يافت ، يارانه مسكن پرداخت شد ، بیمه معلمان احیا شد و هزار و يك دورغ  جور و واجور ...

نخواستم حقوق مالي را به من بدهند ، حقوق دفاع از خودمان را در مقابل دانش آموز بدهند برايمان بس است .

یکشنبه, 02 آذر 1393 21:09 خوانده شده: 208110 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +8 -3 --
hamidreza 1393/09/02 - 22:33
آری آن قدر به دانش آموزان بها داده شد تا اینکه چنین اقدام ناگواری رخ داد.من خودم یک دانش آموز هستم و یادم هست ک وقتی ما اول راهنایی بودیم سر زنگ ادبیات اجازه نفس کشیدن هم نداشتیم و همه درس را می فهمند ولی اکنون معلم یک طرف حرف می زند و در سوی دگر دانش اموزان آ نقدر حرف می زنند حتی نمی فهمند موضوع درس چیه!!! و دیگران هم چیزی نمی فهمند .واقعا متاسفم برای این آموزش و پرورش ک بدون فکر کردن تصمیم های نابه جا می گیرند و سپس با مشکل مواجه میشوند
پاسخ + +10 -3 --
محمدی 1393/09/02 - 23:53
من فکر می کنم آنان که در وزارتخانه و اداره کل نشسته اند و حقوق و اضافه کار الکی می گیرند کوچکترین اطلاعی از کلاس و معلم ندارند . نمونه اش همین چهاربند بعد از ده سال دوری از تعلیم و تربیت دوباره اومده بعد هم خودش رو آن چنان رییس میدونه که فکر میکنه تا ابد رییسه . ظلم پایدار نمی ماند آقای چهاربند
پاسخ + +5 -4 --
ناشناس 1393/09/03 - 06:39
جناب فرجی شبیه عریضه نویسان نقابل دادگستری هستند
فقط مینویسند
منتظر هستند یک حادثه روی داده تا بنویسد
پاسخ + 0 0 --
سرستیان 1393/09/03 - 20:26
ناشناس عزیز نظرت محترم اما من بالشخصه از نوشته های جناب فرجی خیلی لذت می برم نرم و روان می نویسه کاش شما هم به جای اینکه این طوری انتقاد کنی نظر کاربردی در این خصوص بدی تا شاهد اتفاقات این چنینی در سطح جامعه نباشیم.
پاسخ + +1 0 --
سرستیان 1393/09/03 - 20:28
باز هم سپاسگزارم بابت نوشته ی این سری...انشاالله شاهد اصلاح و بهبود نظام اموزشی کشورمان باشیم.
پاسخ + +4 -2 --
Kamran Matintabar 1393/09/03 - 06:57
سلام بر استادانارجمند
درد کهنه قابل درمان نیست.گذشته از این که بهترین راه درمان همیشه پیشگیری از به وجود آمدن یک درد و بیماری است.یقینا آنان که بر مسند آموزش و پرورش تکیه کرده اند یا توانایی پیشگیری ندارند یا خود بیمارگونه و تک بعدی به برخی و یا عمده ی مسابل آموزش و پرورش این مملکت می نگرند.با این اوضاع و احوال توقعی نمی توان داشت که درمان یا پیشگیری پدیده های زشت و نادرست متوالی این نهاد عظیم را عهده دار باشند.
درد کهنه ای که امروزه در زوایای مختلف این وزارتخانه ی فخیم و عظیم می بینیم به این سادگی ها درمان ندارد.این دردها به معنای عمیق کلمه کهنه هستند.بوی کهنگی این درد همه ی کارمندان این وزارتخانه را آزار می دهد.این درد های کهنه با وجود این وزارتخانه عجین شده است.
مقاله ی حاضر به بهانه ی یک خون نوشته شده است.خون کسی که سالها خون جگر خورده است.بغض ها فروخورده دردها کشیده.حالابا کوله باری از درد و بغض نداشته ها و تحقیرها و فقرها و...آرام خوابیده است.
بیشتر بنویسید آقای فرجی.بیشتر از اینها...
پاسخ + +5 -2 --
mm 1393/09/03 - 07:10
بای ذنب قتلت بای ذنب قتلت به کدامین گناه کشته شد
پاسخ + +6 -2 --
صمد 1393/09/03 - 16:11
با سلام. ضمن تسلیت به خانواده و همسر و فرزندان همکار مرحوم.
معلم خوب، همکار محترمم! مرا ببخش چون تو را من کشتم. تورا من همکارت کشتم وقتی که به خاطر درصد قبولی به دانش آموزی که بلد نیست اسمش را بنویسد نمره قبولی دادم تا مردود نشود. تور ا من کشتم تا مدیر به درصد قبولی مدرسه اش افتخار کند! تو را من کشتم چون نمی خواستم در شهریور امتحان بگیرم و ورقه تصحیح کنم پس به همه قبولی دادم! تور ا من کشتم چون خودم به دانش آموزان تقلب می رساندم تا قبول شوند! تورا من کشتم چون ...! به هر حال مرا ببخش!
تو در کلاس کشته شدی اما کمی آن طرف تر من همکارت به خاطر ذفاع از حقم با انواع بهتان ها و افتراها مواجه شدم! تا حد اخراج از آموزش و پرورش رفتم. این کار ها را هم همکارانم به خاطر شهرت، پیشرفت و و تدریس خصوصی و یک لقمه نان و ... انجام دادند تا با چاپلوسی مثلا یکی از رقیبانشان را از جلوشان بردارند.
آری ما این چنینیم...
پاسخ + +10 -3 --
صمد 1393/09/03 - 16:12
تنبیه دانش آموز ممنوع!
درصد قبولی خیلی بالا واجب
قتل معلم آزاد...
پاسخ + +7 -3 --
جواد غلامی 1393/09/03 - 22:24
ننگ بر این صدا وسیما واین مجلس . شرمتان باد
پاسخ + +3 -1 --
انسيه 1393/09/04 - 22:05
باسلام...واقعا چقدر دردآوره...که هيچ رسيدگى نمى شه...براى معلمانى که تربيت کننده نسل آينده همين مرزوبوم هستن
پاسخ + +2 0 --
محمد 1393/09/05 - 09:27
عمری است معلمم و پناهم عشق است

ازخویش گذشته ام،گواهم عشق است

گرباد خزان مراچوگل پرپر كرد

ای هم نفسان فقط گناهم عشق است
پاسخ + +2 0 --
مجتبی یوسفی 1393/09/06 - 00:13
عالی بود . سپاس به خاطراین متن زیبا .
پاسخ + +2 0 --
علی رحیمی 1393/09/06 - 00:16
یادم میاد که معلم از بچه ها خواسته بودانشایی بنویسید(درآینده میخواهید چکاره شوید)دانش آموز نوشته بود من میخواهم شاکر بشم آخر معلم انها آقای شاکر بود. از آن زمان(ستم شاهی)تا الان دنیا چقدر تغییر کرده
پاسخ + +2 0 --
بروجرد مظلوم 1393/09/06 - 10:54
نتيجه 20سال استحاله فرهنگي اين شهر همين است
اين همه معلم غيربومي و کارمندان ادارات غيربومي نتيجه اش ميشود اين
بي تفاوتي ما مردم بروجرد همين معضلات را براي خودمان به وجود آورده است .
پاسخ + +2 0 --
نعمت الله امیرنیا 1393/09/08 - 00:21
تسلیت به خانواده محترم شهید راه علم خشخاشی متولیان آموزش و پرورش کجایید و چه می کنید .معلمی که شغل انبیاست چرا باید به دست دانش آموزش کشته شود؟ وقتی مردودی راحذف می کنید دانش اموزی که حتی بعداز پنج سال درس خواندن اسم خودش را هم غلط می نویسد و الفبای انگلیسی را نمی داند وقبول می شود وارد دبیرستان میشود و فقط به دنبال درصد قبولی هستید. چگونه دانش اموز گستاخ نشود . وشما همکارن عزیز بزرکترین سلاح به نام قلم در دستان است چرا ازآن استفاده درست نمی کنید
پاسخ + +2 0 --
مونا 1393/09/09 - 14:38
تا زمانی که فرهنگ خودی و غیر خودی در میان انسان ها وجود داشته باشد و تصور کنیم انگار که این اتفاق هیچ وقت برای ما نمی افتد پس متاسفانه توجه و احساس مسئولیتی در قبال وقایع دیگر انسان های اطرافمان نخواهیم داشت و به دنبال ریشه یابی و حل مشکل نخواهیم بود .
اقای فرجی سپاس از توجه و احساس مسئولیت تان
پاسخ + 0 0 --
Tanisha 1400/09/23 - 18:29
Thanks for finally writing about >صدای معلم | معلمي اعتباري از دست رفته
(به خاطر معلمی که به ضرب
چاقو کشته شد)

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور