جوهره و اساس این مکتب که در قاموس و دکترین اصالت فرد می گنجد، دارای وجوه مختلف می باشد. یک جنبه این مکتب که حالت افراطی دارد و شاید جنبه تحریفی هم داشته باشد همان اصالت دادن بیش از حد متعارف و متوازن و متعادل به تفرد- فردگرایی است و عمدتا می توان سراغ چنین پارادایمی را در لیبرالیسم کلاسیک جستجو نمود.
چنان چه سطحی به قضیه نگریسته شود و یا عده ای بخواهند تنها مقاصد شخصی و باندی و گروهی و قومی و طبقاتی خود را پوشش بدهند، چه بسا سر از استبداد هم در خواهند آورد. اما وقتی اندیویدآلیسم را قانون مند و هدف مند و روال مند سازیم و از منظر احترام به حقوق افراد و حق شهروندی بنگریم و عزت و کرامت فرد را لحاظ نماییم، اتفاقا این مکتب و این اصالت دادن به فرد بسیار زیبا، پسندیده و محق خواهد بود. دیگر نمی توان گفت این مکتب در برابر کالکتیویسم و جمع گرایی و کالموپولیتیسم قرار دارد و مثلا بخواهیم همان قضاوت را بکنیم که درمورد تقابل ناسیونالیسم و انترناسیونال اعمال می شود.
پر واضح است که اگر فرد نباشد جمعی پدید نمی آید و اکثریت هر چقدر هم که بر حق باشند چه سان می توان حقوق فرد و اقلیت را به بایگانی متروک تاریخ سپرد؟!
اساسا جمع و فرد لازم و ملزوم همند و فرد مقدمه جمع می باشد. همان گونه که دعوا و نزاع ذهن و عین وابژه و سوبژه چندان منطقی و معقول نیست، در این مورد هم همین پارامتر و خط کش پدیدار می گردد.
وقتی آقای ژرژبوردو فرانسوی پیرامون نئولیبرالیسم سخن می گوید و دلایل و شاخصه های بسیار خوب و محکم مطرح می کند دیگر چه جای نگرانی و وحشت و "ان قلت" است؟ ایشان شایسته و بایسته معتقد است که لیبرالیسم و اندیویدآلیسم نمی توانند از جامعه و نظام و دولت و پارلمان منقطع گردند. بدون قانون و پارلمان و عدلیه و اجرائیات چگونه می توان نظم، رفاه، سعادت، امنیت، عدالت و آسایش و رشد و توسعه ملی و اقتصادی را پدید آورد.
استبداد، استبداد است حال چه فردی باشد و چه جمعی، مهم نفس و ذات حقیقت و واقعیت گرایی و کرامت افراد جامعه است. درد دل و نگرانی "بابوفیسم و شخص فرانسوا نوئل با بوف" یکی از پیشوایان انقلاب کبیر فرانسه هم همین بود که تئوری مساوات در اقتصاد را عنوان و مطرح نمود.
دکترین معروف "ریچاردآستین باتلر" در انگلستان هم به همین موضوع ختم می شود. یعنی ایجاد و تقارن میان مالکیت خصوصی و دولتی و جمع بین فرد و جمع و سیاست حد وسط محافظ کاری و سوسیالیزم این دانشمند و مکتبش معروف به سوسیالیست میانه رو و یا اصلاح طلب و محافظه کار میانه شده است والا هیچ گاه از "باکونیسم" منتسب به میخائیل باکونین، آنارشیست و انقلابی خرده بورژوازی روسی که در انترناسیونال اول به ضد مارکسیسم مبارزه می کرد دفاع نمی شود. لومپن پرولتاریا نیز ناشی از تفکر این فرد می باشد.
حال اگر فردگرایی محض لحاظ گردد سر از ایزولاسیون و اوتارکس (سیاست اقتصاد ملی مبتنی بر بی نیازی کامل از خارج و استقلال رویایی در می آورد.) بگذاریم و بگذریم و سخن کوتاه نماییم و از تطویل کلام پرهیز کنیم.
برخی از واژه شناسان و مکتب شناسان معتقدند که اندیویدآلیسم مرادف با انسان تک بعدی است (هربرت مارکوزه) که منجر به پدیده انسان منفعل نظام حاکم می شود. عده ای نیز می گویند این واژه تئوری سیاسی ای است که سعادت فرد را غایت عمل اجتماعی و زندگی می شمارد و در این گزاره مبنای آن بر این فرض است که سودجویی فرد لزوما به تامین سود کلی جامعه منجر خواهد شد.
برخی هم معتقدند که فردگرایی افراطی همان انقلاب قهوه ای است که به دوران روی کار آمدن آدولف هیتلر پیشوای آسمانی نازی اطلاق می شود. آتوریته یا همان اقتدارگرایی از این قماش و خانواده می باشد.
این نظریه با تاکید بر حق مالکیت، نظارت دولت را فقط برای فراهم نمودن آزادی عمل فرد لازم می شمارد. طرفداران جمع گرایی و تئوری کلنی می گویند اندیویدآلیسم، رفتار، اخلاق و خط مشی فرد گرایانه داشتن، عدم همنوایی با معیارهای اجتماعی، گرایش به عدم شناسایی و یا طرد همبستگی اجتماعی است و باز آنان معتقدند که فردگرایی، اساس فلسفی نظام سرمایه داری است که به موجب آن، سودجویی و خودپسندی توجیه می شود و مفهوم آن برتر پنداشتن فرد از جمع و قائل شدن اهمیت برای فرد در برابر جمع است.
بنابراین نظریه، اگر حقوق، نیازها و منافع فرد و آزادی های فردی در جامعه تامین شود، این امر خود به خود منتهی به تامین منافع و مصالح اجتماعی می گردد.
فلسفه فردگرایی، مالکیت خصوصی را شرط ضروری آزادی می داند و با دخالت دولت در امور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مخالف است و دخالت دولت را تنها در صورتی که به منظور تامین آزادی عمل فرد انجام گیرد، مجاز می شمارد.
نظریه پردازان و کارشناسان معتقدند که این مکتب، پس از آن که در پی یک رشته تحولات بزرگ، جوامع غربی را از بند نظام های سیاسی و اقتصادی قرون وسطایی رها کرد دستاویز طبقات سوداگر برای سودجویی هر چه بیشتر از مردم شد و پس از انقلاب صنعتی، صاحبان صنایع و سرمایه داری از آن برای تحکیم امتیازات خود سود بردند.
در جوامع بی بهره از عدالت اجتماعی ، آزاد گذاشتن افراد در میدان رقابت اجتماعی، تنها به سود اشخاصی تمام می شود که در مسابقه برای کسب قدرت اقتصادی و منزلت اجتماعی از برکت زیرکی و فریب کاری سودگرانه با پیوند های خانوادگی از مردم ساده و بی پناه چندین گام جلوتر باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بر این عقیده متمرکز است. ولی نئولیبرالیسم ناقض هر دو
گزینه فوق الذکر بوده، چه اینکه در نهایت فردیت را به بند
کشیده و در نهایت سبب از هم گسیختگی جمع می گردد.
به اعتقاد نئولیبرالیستها، لیبرالیسم به جای این که به آزادی
رقابت بیندیشد، آزادی انتزاعی را مورد توجه قرار میدهد.
یعنی فقط خود آزادی را هدف قرار میدهد و این عدم حساسیت
به انعقاد قراردادهایی بود که به ایجاد کارتل و تراست و
کنسرن و سایر راههای ایجاد انحصار انجامید و در واقع
وقتی آزادی بالاترین هدف باشد ایجاد رقابت نمیتواند هدف
لیبرالیسم باشد.
مانند مایکروسافت با مدیریت "بیل گیتس" که بارها وفق
قانون ضد انحصار به دادگاه کشیده شده و لی هیچ گاه
محکوم نشده است!