جان استوارت میل با "رساله درباره آزادی" خود به مفهوم و جایگاه آزادی و آفات بدفهمیدن آن و سوء استفاده ها از ناحیه حاکمان و تقسیم بندی آن پرداخته و بیش از آن که به آزادی اراده و قدرت و جنبه فردی و جزئی آزادی بیندیشید به آزادی در مفهوم کل آن و نیز آزادی مدنی- اجتماعی پرداخته است.
هر چند دو مقوله آزادی اراده و خواست با آزادی مدنی و جمعی غیر منفک و بلکه لازم و ملزومند هر دو مورد احترام و ارزش و قدرند اما گاه لازم می شود فرد تا حد متعارف و متعادل و منطقی از آزادی فردی و ارضاء منفردانه خود و لذات و حقوق جزئی خویشتن به خاطر حفظ و تثبیت و تحکیم آزادی اجتماعی- مدنی بکاهد و جمع را بر خود ترجیح بدهد تا قانون، عدالت، امنیت و رضایت خاطر و حقوق مادی- معنوی و سیاسی و مدنی جامعه و اکثریت لحاظ رعایت شود و این پارادایم می تواند همان مفهوم ایثار و از جان گذشتگی و مواسات در ادیان الهی باشد.
او معتقد بود که مساله قدرت در مقابل آزادی مانند مساله آزادی اراده، مساله ای دیرین و کهن است. در آغاز درباره آزادی با شرایط منفی فکر می شد یعنی به عنوان تامین و حفاظتی که رعایا در برابر اقتدار حاکم خود داشتند. متفکران سیاسی و مدنی درباره حاکم چنین تصور می کردند که برای رفاه و آسایش جامعه ضرری است ولیکن در عین حال، برای آن خطرناک است.
لازم بود که حاکم و مجری از جامعه در مقابل دشمنان خارجی و داخلی دفاع کند اما این خطر و نگرانی نیز همواره وجود داشته که بهانه های نگهداشت صلح، تامین امنیت، حفظ حدود و ثغور، وکالت از سوی مردم جامعه، امانت داری و غیره حاکمان را با توجه به امکانات و ارتش و سلاح و بودجه و پارامترهای سیاسی، دیپلماتیک و پشتوانه های ظاهرا قانونی و مقتدرانه وادار نماید و یا به طمع اندازد که حاکم بلامنازع و لاقید و بلاشرط و افراطی و عنان گسیخته نماید و به بت تبدیل شده و نه تنها به شبه دیکتاتور و مستبد، بلکه به خطرناک تر از هر حاکم مستبد و خطر سازی مبدل گردد. همچون ناپلئون، سزار، کالون، لوتر، کرامول و حتی نادر و یا اسکندر با آن پشتوانه فلسفی و لیدر معروف یعنی ارسطو و شبه قدسیانی از این دست، دست به آتش افروزی و جنایات و خلق تراژدی های موحش و محیرالعقول بزنند.
در ایران خودمان نیز برخی وارثان مشروطه علی رغم حسن نیت رهبران بزرگ و محبوب (طباطبایی، بهبهانی، ستارخان، باقرخان و ....) دچار چنین خبط و خطا و انحرافاتی شدند و ماسونیسم و تحکیم قدرت پهلوی ها از سوی تقی زاده و داور و تیمور تاش نقش برجسته ای در این فرآیند بدل سازی داشتند.
جان استوارت میل، الحق دید جامعی نسبت به جامعه، قانون، آزادی، پارلمان و حکومت داشت و تلاش وافری از خود نشان می داد تا به تندیس و قدیس آزادی از هیچ ناحیه و قدرت و مولفه ای لطمه وارد نگردد.
گویی خویشتن را به راستی محافظ و پاسدار و حامی و مدافع آزادی می دانست و در این راه بسیار صادق و مخلص بود. افق های دوردست را به خوبی و به نیکی می دید و به جوانب خوب می اندیشید و از آفات هرگز غافل نبود.
او معتقد بود که "حتی خطرناک تر از تهدیدی که از جانب حکام و مجریان برای آزادی هست، حکومت خودسرانه و ستمگرانه ای است که اکثریت مردم ممکن است بر اقلیت ها اعمال کنند."
در قاموس و منشور جان استوارت میل و پیروان او، اقلیت ها نیز محترم بوده و صاحب حقوق بودند. او چنین رویه ای را لازمه و زینت دموکراسی راستین می دانست و دیکتاتوری را با هر شکل و نقابی که بود محکوم و مطرود می دانست و به دموکراسی و آزادی ناب اما مشروط و اساسی قائل بود، همان چیزی که منتسکیو و اریک فروم هم بدان قائل و معتقد بودند.
یکی از عناصر اساسی و بنیادین دموکراسی این است که به مردم خود اجازه رهایی قابل توجهی از قیود و سلوک و رفتار بد آن گونه که می خواهند می دهد و آنها را بر حذر می دارد از این که تنها به توسعه و گسترش علائق و منافع فردی اما مغایر با منافع و مصالح اکثریت بیندیشند و خود خواه و مستبد و انحصارطلب بار بیایند بلکه بالعکس ، این چنین فکر می کرد که در جایی که اکثریت بر مدار حق و قانون و عدالت و مدنیت باشند، می بایستی مورد تکریم و احترام و تحسین و تمکین قرار گیرند.
در یک کلام، از منظر جان استوارت میل فرد و جامعه هر دو محترمند و قابل تجلیل و در این میان آن چه محور و جان کلام و جوهره اصلی است همان عدالت و قانون و تمکین اصول حقیقی دموکراسی است و فرد و جمع هر دو بایستی به یکدیگر احترام بگذارند و از تحمیل پرهیز نمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
این جملات متن مقاله هضمش یکم سخت است