روزهای پایانی خرداد و سال تحصیلی است. دانش آموزان در التهاب امتحانات پایانی خود هستند و معلمان نیز در گرما گرم روزهای آغازین تابستان، فیش های اردیبهشت و خرداد را بالا و پایین می کنند و چرتکه می اندازند تا بتوانند امسال هم به هر شکل ممکن تابستان خود و خانواده را مدیریت کنند. آنچه از واژه ی تعطیلات و تابستان به ذهن متبادر می شود، مسافرت، شادی و سرخوشی است؛ اما این روزها کمتر معلمی پیدا می شود که با اشتیاق به استقبال تعطیلات تابستان برود و یا برنامه ای برای مسافرت داشته باشد.
تابستان آمده است و معلمان پس از گذراندن نه ماه کار تحصیلی و طاقت فرسا، برای فرار از روزمرگی های تدریس و تسکین آلام روحی خود نیاز به مامن و ملجایی برای آرامش دارند. در این میان آنچه بیش از حساب و کتاب فیش حقوقی و دخل و خرج تابستان معلمان را رنجیده خاطر می کند برداشت نادرست افراد غیر فرهنگی از تعطیلات تابستان است. از نزدیک ترین فرد خانواده تا آن دسته از افراد جامعه که تجربه معلمی را نداشته اند چنان با آب و تاب از تعطیلی مدارس و معلمان سخن می گویند که گویی معلمان در بهشت شدادند و مدام در سیر و سفر.
علی رغم برداشت عموم افراد جامعه، برخلاف معلمان این سایر کارکنان و کارمندان دولت هستند که با فراغ بال و امکانات درخور از تعطیلات تابستان بهره وافی و کافی را می برند.
در تعریف واژه سفر آمده است «سفر در لغت به معنای بیرون آمدن از شهر خود و به محل دیگر رفتن است.» سفر مقدمات و الزاماتی دارد که بدون آن هیچ سفری امکان پذیر نیست. فارغ از تعاریف سفر و مقدمات آن، معلمان در تعطیلات تابستان دو دسته اند. گروهی خانه نشین اند و به دلیل نداشتن شرایط سفر از جمله عدم تامین منابع مالی باید وقت خود را در کلاس های تابستانی و با روزمرگی های ملال آور و تکراری سپری کنند.
اگر به این شرایط گرمای طاقت فرسای تابستان و زندگی شهرنشینی و ترافیک و آلودگی هوا را اضافه کنیم، آنچه از تابستان برای این گروه معلمان باقی می ماند سرخوردگی و شرمندگی در مقابل خانواده و فرزندان است. فرزندانی که حتی خاطره ای از تابستان برای زنگ انشای خود نخواهند داشت. شرایط این دسته از معلمان یادآور برنامه « صبح بخیر ایران» و آیتم «سفرنامه» اقبال واحدی است . در این برنامه جناب واحدی مجری برنامه در اثنای هر سفر می گفت: «بینندگان عزیز پشت گیرنده ها بنشینید و با ما به سفر فلان شهر و روستا بیایید.» حال و روز این دسته از معلمان در تعطیلات تابستان مانند همان بینندگانی است که فقط و فقط باید از پشت گیرنده ها و یا صفحات مجازی سفرنامه دیگران را ورق بزنند.
اما گروه دوم آن دسته از معلمانی هستند که مسافرت می روند. در این میان برخی معلمان به شهر یا روستای زادگاه خود که مقصد دائمی تعطیلاتشان است می روند و این طی مسافت و نقلمکان را به حساب مسافرت می زنند که برای خانواده یک سفر تکراری است؛ و برخی از معلمان نیز از فرصت تابستان بهره برده به شهرهای مختلف سفر کرده و در مراکز اسکان فرهنگیان اقامت می کنند. این شکل اقامت نیز علی رغم کم هزینه بودن برای معلمان مطلوب نبوده و در شان آنها نیست. معلمان برای آرامش و فرار از دغدغه های شغلی خود در مراکزی اسکان می کنند که این مراکز تداعی گر همان محیط پر استرس و پرمشغله معلمی است .
آیا اسکان در محیط آموزشی و کلاس درس آن هم کنار گچ و تخته و میز و صندلی دانش آموزان می تواند برای معلمان و همسر و فرزندانی که همواره این محیط را تجربه می کنند آرام بخش و حیات بخش باشد؟
متاسفانه به دلیل هزینه های سنگین سفر، انتخاب مکان مسافرت، محل اقامت، خوراک ، نوع وسیله حمل و نقل و محل اقامت، تحت تاثیر منابع مالی معلمان و درآمد پایین این شغل است و تا زمانی که دخل و خرج معلمان همخوانی نداشته باشد، تابستان با تمام شیرینیاش، برای معلمان طعم گسی خواهد داشت.
پای ما لنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
روزنامه همدلی
نظرات بینندگان
لعنت بر من که نفهمی کردم و معلم شدم. ..