از دیرباز سواد اهل قلم باسنگ ترازوی سخن سنجان وزن می شد و امروزه با ترازوی سخن پران و قلم فرسایان.
سواد واژه ای است با قدمتی چند صدساله که هرچند غبار کهنگی روی آن نشسته اما به مرور زمان و به فراخور نیاز تغییر معنا داده است و با یک دگردیسی نوین با مفهومی تازه به حیات خود در فرهنگ واژگانی امروز ادامه می دهد.
معنای لغوی و اصطلاحی "سواد" در لغتنامه دهخدا:
سواد. [ س َ ] (ع اِ) کالبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کالبد تن . (مهذب الاسماء) (السامی ). || کره زمین . زمین خاکی :
سودای این سواد مکن بیش در دماغ تکلیف این کثیف منه بیش بر روان .
خاقانی .
|| مال بسیار. || سیاهی الوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاهی . (دهار) :
لبان لعل چون خون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو.
سعدی .
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده ست .
حافظ.
|| تاریکی :
سواد شب که برد از دیده ها نور بنات النعش را کرده زهم دور.
نظامی .
|| سیاهی چشم :
سواد دیده باریک بینان انیس خاطر خلوت نشینان .
نظامی .
|| مرکب دوات :
نجم زحل سواد دواتش نهم چنانک جرم سهیل ادیم قلمدان شناسمش .
خاقانی .
|| مسوده . (غیاث ). پیش نویس : استادم گفته سوادی کرده ام امروز بیاض کنند... گفت [ امیر ] نیک آمد. (تاریخ بیهقی ). || کتابت . نوشته :
منم که گاه کتابت سواد شعر مرا فلک سزد که شود دفتر و ملک ورّاق .
خاقانی .
من آن شب نشسته سوادی بچنگ سیه ترز سودای آن شب برنگ .
|| نسخه دوم و جز آن از کتابی یا نوشته . (یادداشت به خط مولف ). رونوشت . (فرهنگستان ). || دهات شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حوالی شهر و نواحی . (غیاث ). گرداگرد شهر.
این دگرگونی محتوای واژگانی در ساختار زبان پدیده ای تازه نیست اما آنچه نگارنده در این سیاهه ترسیم می کند از جنبه جامعه شناختی نیز قابل تأمل است.
این روزها در محافل حقیقی و مجازی شاهد کاربرد اصطلاحاتی چون «بی سواد» « باسواد» «کم سواد» هستیم ، اصطلاحاتی به ظاهر عامیانه و متداول.
به راستی در این دگرگونی محتوایی به مرور زمان چه تغییراتی در ذهن و زبان جامعه رویداده است که امروز آنچه در فرهنگ دهخدا ذیل این واژه می خوانیم با آنچه از معنای این واژه رایج است همخوانی ندارد.
در گذشته شاگردان درمکتب خانه ها روی لوح و یا چرم، سیاهه می کردند و سپس این سیاهه ها را بعد از بازبینی استاد مکتبخانه می شسته اند.
به نظر این نگارنده اصطلاح «سواد» به معنای سیاهه رایج شد و اگر لوح شاگردی سیاهه اش کم یا زیاد و یا سفید بود اصطلاح کم سواد و باسواد و بی سواد رایح گردید.
امروزه اغلب کسانی که مدارج بالای علمی را طی کرده باشند و در حیطه ی دانش خود تبحر کافی داشته باشد از دید صاحبان فن «باسواد» خوانده می شوند.
اما آنچه امروزه درخصوص این اصطلاحات بیشتر مصداق یافته است سخن پرانی و قلم فرسایی است .
درصورتی که هیچ محک و معیار قابل سنجشی برای این قلم فرسایان و سخنرانان تعریف نشده است
گاه این سخن راندن ها و قلم فرسودن ها نوشته ی جلال رفیع با عتوان «مایع حرف شویی» را در ذهن تداعی می کند. به راستی ممکن است، چنین مایعی اختراع شود؟
به هرصورت نگارنده با رویکردی دیگر به این مبحث پرداخته است و ضمن مقایسه معنای لغوی این واژه از دیروز تا امروز به جنبه های جامعه شناختی آن نیز توجه دارد.
و آنچه از این نوشتار برمی آید آن است که مبحث حروف اضافه از گذشته جزء موارد جنجال برانگیزی است که هرزگاهی سخن پراکنان به آن دامن می زنند و بدون آن که سخن سنجان با محک علمی سخنان ایشان را سنجیده باشند به تراوش ذهنیان خوددر سطح جامعه سرگرم اند.
به راستی چه باید کرد؟
آیا باید منتظر بمانیم تا مایع حرف شویی اختراع شود و این حروف اضافی را بشوید؟ یا اینکه به سراغ سخن سنجان ادب رفته و آنان را که گوشه ی عزلت گزیده اند و دامن از حرف های پریشان شسته اند به یاری بطلبیم ؛ به خصوص در این عصر وفور وایبر و واتساپ و تلگرام و... که هر روز بر تعداد شان نیز افزوده می شود. در این شبکه ها نه تنها سخنوران سخن می پراکنند. که نوشتار معیار نیز به دست توانای ایشان به زودی غزل خداحافظی را خواهد خواند.
و می اندیشم به روزی که فهم متون ادب فارسی برای دانش آموزان سرزمینم همچون زبان عربی و انگلیسی دشوار شود و خط و زبان فارسی چونان خطوط درهم تحول نظام آموزش نتواند فردایی روشن را پیش رویمان ترسیم کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.