اگر امروز نخوانی فردا آدم مهربان و عاشق نخواهی شد. مطالعات ثابت کرده، کتابخوانها در قیاس با افراد عادی آدمهای خوبتر و باهوشتری هستند و شاید تنها آدمهایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند. کتابخوان ها می توانند قلب شما را تسخیر نمایند و در شمالی ترین قسمت قلب شما جای بگیرند.
می دانید آدمها فقط باید عاشق کسی شوند که بتواند روحشان را ببیند. این آدم باید کسی باشد که به روح شما نفوذ میکند و به بخشهایی از روح شما دسترسی پیدا میکند که هیچکس دیگر قبلا کشفاش نکرده است. کتابخوان ها می توانند به قلب شما نفوذ کرده و عاشق شما باشند . راستی کتابخوان ها فقط اسیر قلب و عشق ویا فقط عاشق نیستند ؛کتابخوان ها عاقل هم هستند. آدم های عاقل گرفتار جریانات پوپولیست نمی شود. نمی دانم داستان مار راشنیده ای؟
بگذار برایتان نقل نمایم.
می گویند :روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت.
بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس مار
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.
آری ؛ کسی که بخواند پوپولیست نمی شود یعنی نه عوام زده است و نه عوام فریب؛
اگر اندکی به دورو برمان نگاه کنیم ؛نمونه هایی از گزاره های پوپولیستی در محاورات روزمرّه ی را در می یابیم.
مگر پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما مشاوره ی پیش از ازدواج می رفتند که سال های سال به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کردند؟
این داروهای شیمیایی یک جا را درست می کنند، صدجا را خراب می کنند، داروهای گیاهی طبیعی اند و به بدن صدمه نمی زنند.
جلوگیری از بارداری دخالت در کار خداست، روزی دست خداست، خدایی که دندان دهد نان دهد!
فردا برای خواندن دیر است...
واقعیت این است کسانی که کتاب میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان « تئوری ذهن » که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری؛ دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند.
آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.خواندن کتاب موجب قبول تفاوت ها و تضادها و تناقض ها و همزیستی مسالمت آمیز است و همین تفاوت ها و تضادها و تناقض ها موجب تغییر و پیشرفت و اصلاح و سازندگی می شود. مگر نه این است اگر ما شبیه ھم فكر كنیم انگار ھیچ كدام فكر نمي كنیم!
فردا برای خواندن دیر است ..
فردا دیر است چون فرصت یادگیری نداری
کتابخوان ها یاد می گیرند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. آنگاه مرد و زن برابر و دست در دست هم برای ساختن و همسفرانی بی آزار در مسیر زندگی پیش می روند.کتابخوان ها یاد می گیرند که امور انتسابی برای تحرک اجتماعی و گرفتن مسوولیت ارزشی نداشته و این امور اکتسابی برای انسان ها ارزش آفرین می باشند.
کتابخوان ها فهمیدهاند که تماشای رنج دیگران یعنی چه. واقعیت این است تجربههای قهرمانهای داستانها در رمان ها و کتاب ها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این تجربهها چیزی یاد میگیرند.
کتابخوانها به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدمها دسترسی دارند. آنها چیزهایی دیدهاند که غیر کتابخوانها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ انسانهایی را تجربه کردهاند که شما هرگز آنها را نمیشناسید!
فردا برای خواندن دیر است...
آری واقعا فردا برای خواندن دیر است.
و چه زیبا نادر ابراهیمی در کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم می نویسد:
و کسی که سهراب را دوست داشته باشد ، شاملو را احساس کند ، فروغ را بستاید، و هر شعر خوب را آیه ای زمینی بپندارد، چنین کسی، به درستی زندگی خواهد کرد.
کسی که به کیا رستمی شگفت زده نگاه کند ، به زرین کلک با نهایت احترام، به صادقی با محبت، و آثار مخملباف را دوست داشته باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد.
کسی که در برابر باخ، بتهوون، و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیار کند، به تار جلیل شهناز ، عود نریمان، آواز شجریان و ترانه ی « اندک اندک » شهرام ناظری عاشقانه گوش بسپارد، چنین کسی درست زندگی خواهد کرد.
کسی که مولوی را قدری بشناسد، حافظ را قدری بخواند، خیام را گهگاه زیر لب زمزمه کند، و تک بیت های ناب صائب را دوست بدارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد.
کسی که زیبایی نستعلیق و شکسته، اندوه مناجات سحری در ماه رمضان، عظمت خوف انگیز کاشی کاری های اصفهان، و اوج زیبایی طبیعت را در رودبارک احساس کرده باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کردشاید سخت، شاید دردمندانه، شاید در فشار؛ اما بدون شک به درستی زندگی خواهد کرد.
نظرات بینندگان