جناب آقای روحانی ریاست محترم جمهور !
با سلام و تبریک بهار
یک بار دیگر در مناسبت به ظاهر مبارک هفته معلم قرار گرفتیم و دل خوش کردیم به این بهانه که مقام شامخی یافته ایم و هیچ شأنی بالاتر از شأن معلمی در این عالم یافت نمی شود. سال هاست که در این وادی خاموشان فراموش شده، تنها در چنین ایامی یادی از صنف و پیشه ی ما کنند و سراغی از دل بیدل ما نگیرند. در افواه رجال اداری و سیاسی بدون آنکه خود واقف و عارف باشیم، ابَرانسان شده ایم و جایمان را در بهشت مقصود نگاه داشته اند. در عجایب ما سخن ها گفته اند و در احوال ما به طمطراق، افاضه ها.
یک بار دیگر روز معلم آمد و من در خیال خویش ذهنم مغشوش این همه کرامتی است که سال هاست به پیشگاه این شاغلان نبوت ارزانی می شود. روز معلم است و من بسی ناخرسندم از این که ظرف استعدادم، ناتوان از مظروف مراحمی است که هماره در این سال ها در حقم روا داشته اند. روز معلم است و هنوز شب های بی شماری هستند که این آدم نجیب سر در گریبان فردای معاش اندیش خویش دارد. گویند این روزها به برکت وجودش ایام سعیدی است به سان روزهای سعید دیگر، اما نه برای او که تنها مکتوب در مناسبت های تقویم است و منقوش بر پارچه نوشته های خوش آب و رنگ! گویند این روزها بسی فرخنده است و عالم و آدم، هر آنچه که دارد نشان از او دارد لیکن خود هنوز در بند هیچ ها(صفرها) و رقم های معیشت خویش دایم دست و پای میزند.
جناب آقای روحانی!
آموزش و پرورش به مثابه بزرگ ترین دستگاه اجرایی کشور که به طور ذاتی، مسولیت علم آموزی و تربیت شهروندان متخلق و با ادب را بر عهده دارد، در بسیاری از زمینه ها محتاج توجه و رسیدگی های استراتژیک است. این جانب آموزش و پرورش ـ به معنای نهادی آن ـ را مستوجب ترحّم و شفقت می دانم! شاید این تعبیر عجیب به نظر برسد اما واقعیت را باید گفت هر چقدر تلخ باشد. وقتی پای ترحم به میان می آید پیداست که این ترحم، الزام وضعیت اسف باری است که سال هاست دست از گریبان این قشر رانده به حاشیه برنمی دارد.
پرواضح است وضعیت پیش آورنده آن «فقر» است. فقری که مانند یک اختاپوس بر تمام پیکر نحیف و مردنی این نهاد خود را گسترانده است و مجال تنفس آزاد را از آن بریده است. با این مقدمه می خواهم مجموعه «فقر» هایی را به محضر آن جناب معروض دارم که مدت هاست اسباب اغتشاش فکری بسیاری از معلمان شده است. بدان «امید» که موجب عطف توجه و معانات دولت مسوول قرار گیرد.
1- از فقر اقتصاد و معاش آغاز می کنم که بنیان کن است. باری این افراد نجیب و شریف که شیرازه پردازان تعلیم و تربیت آحاد مردم اند و تعلیم دهندگان و تربیت کنندگان تمام نسل های دیروز و امروز و فردا، سبدی دارند کوچک که همواره ته آن پیداست. بساطی دارند ناگستر که غالبا آه از آن برمی خیزد! جناب عالی در مقام ریاست جمهور، مشاورانی دارید که اوضاع مملکت را از تمام ابعاد رصد می کنند تا به اطلاع شما برسانند. آن مشاوری که اوضاع آموزش و پرورش و معلمانش را به شما منعکس می کند، لابد نیک می داند که معلمان مملکتی که داعیه ها و آرمان های جهان شمولی برایش ترسیم کرده اند، در چه احوالی روزگار می گذرانند! اینان به قول شاملو ی بزرگ، دل به دریا افکنان اند اما نه زورقی و نه کشتی نجاتی در افق نمی بینند تا به امید نیل به آن دست و پای بزنند.
سهم این معلمان در همه این سال ها که سپریدند، ریاضت بود و انقباض بود و تنگ دستی! اینان ریاضت پیشگانی بودند و کماکان هستند که گویی بخت تاریخ آنان را به دوران باستان بازگردانده که در آن حرکت از طبقه ای به طبقه دیگر سخت و ناممکن بود! ذهن و زبان معلم در این الف شهر (هزار ماه) ی که سخت و صعب گذشت، در همه حال متمرکز بر معاش و فیش حقوقی لاغر و نزاری بوده که می شد آن گونه نباشد. حقوقی که بسیار مواقع به دلیل عدم تخصیص، تبدیل به «مطالبات» شده است. چه طنز گروتسک واری است که دستمزدش تبدیل به مطالبه شود و برای وصولش، معلمان را به خیابان ها کشانند و از ورود به کلاس ممتنع سازند! و این به قول فروغ، ابتدای ویرانی است.
معلمی ـ به سان حرفه انبیا ـ آن گونه که بر روی دیوارها و تابلوهای رنگارنگ، نقش بسته و در عجایبش سخن ها ساز می کنند، کنون چه تنزلی یافته است که شاغلانش، مستاصل برای چندرغازی به خیابان ها کشانده می شوند تا شأن فرهنگی خویش را برای غم کوچک نان، هزینه کنند و این جاست که وی موجودی خواهد شد که شایسته ترحم باشد. این فقر معاش که برای معلم به منزله بنیاد اسکلت معرفتی و سواد پداگوژیک است مدت هاست لرزان و ناپایدار شده؛ به گونه ای که تا کنون هیچ دولتی را اراده و توان مقاوم سازی و استحکام بخشیدنش نبوده است.
2- فقر دیگر، فقری است که در حوزه مدیریت آموزش و پرورش اتفاق می افتد. این فقر که ریشه های بسیاری در خاک ندانم کاری و عدم تخصص دوانده، خود را بر وضعیت موجود مستولی و چونان حکیمی ناحاذق مدام بر پیکر مریض آموزش و پرورش، مسکّن تزریق می کند در حالی که محتاج جرّاحی های بزرگ و جان بخشی است تا روح تسخیر شده اش را از تلسم های سیاست زدگی آزاد نماید. آیا دیگر وقت آن نرسیده که آموزش و پرورش را از عقده ی جناح بازی و سیاست بازی های قابل انقضاء آزاد نمود؟ آیا هنوز به مدرسه که مینیاتور نظام آموزشی است، باید به سان حیات خلوت سیاست نگریست؟ آیا وقت آن نیامده که به آموزش و پرورش نگاهی کلان نگر با محوریت انسان با اخلاق، انداخت و از بندها و حصارهای سیاست و ایدئولوژی تاریخ مصرف دار رهایش نمود و گذاشت تا خود هوای تازه ای تنفس کند؟
در حیطه مدیریت کلان آموزش و پرورش اگر نگاهی به این چهار دهه گذشته بیندازید، خواهید دید از آن همه وزیری که بر مسند این وزارت استراتژیک نشسته اند، به استثنای دکتر غلام حسین شکوهی (در دولت موقت)که دارای دانش و تحصیلات پداگوژیک بود، کدام یک چنین بوده اند؟ وقتی در صدر این نظام مدیریتی چنین اتفاقی می افتد دیگر در ذیل و بخش های میانی و خرد نیز معلوم است که چه اتفاقاتی خواهد افتاد!
در شرایط فعلی، از جنبه پشتیبانی نیز به نظر میرسد که دولت با تحریک و تهییج عواطف و احساسات والدین و خیّرین مدرسهساز، از بخش زیادی از وظایف قانونی خویش مبنی بر آموزش و پرورش رایگان! سلب مسؤلیت نموده و مینماید.
دولت سال هاست که تا حدود قابل توجهی مخارج مدارس را از جنبههای توسعه(ساخت مدارس)، نوسازی، تجهیز (خرید ملزومات آموزشی)، سرانه دانش آموزی و نیز از جنبه پولتوجیبی مدیران برای هزینههای جاری، به امان خدا و مردمش سپرده است و خود به نظاره نشسته و برای هزینهکردن پولهای جمعآوری شده توسط مدیران نیز خط و نشان میکشد! مدارس را در تعطیلات نوروز و تابستان تبدیل به هتل و متل کرده اند و انتظار دارند هزینه شارژ ساختمان مدارس را از جیب اولیاء بپردازند.
از سوی دیگر، از تبعات این فقر مدیریتی آن است که «دانش و علم مدیریت» در مدارس پشیزی ارزش ندارد و قریب به اتفاق مدیران به جای نشان دادن توانایی و اعمال مهارتهای مدیریت، تنها حامل ابلاغ مدیریت هستند! اینان در مدارس به جای این که در محل کار خویش به «مدیریت پداگوژی» بپردازند، بیشتر اوقات سرگرم کارپردازی، حسابداری، بوفهداری و فتح باب رابطه به منظور کسب و جذب ریالها و اسکناسهای اولیای دانشآموزان میباشند تا از شرم طلبکاران مدرسه رهایی یابند!
در تربیت معلم نیز اثری از کارآمدی و بهره وری به چشم نمی خورد. از گزینش های تک ساحتی و تعهد محور دهه 60 و 70 که منجر به حذف بسیاری از علاقه مندان و مستعدین حرفه معلمی شد تا اعمال سلایق برخی نهادهای غیرمسوول در چینش معلمان، عموماَ منتهی به ورود فلّه ای و نا متوازن کسانی به آموزش و پرورش شد که به جای پرورش یافتن و تبدیل آنها به معلمان حرفه ای، در قالب افراد بسته بندی شده و کلیشه نماهایی از سلایق گزینشگران تربیت معلم درآمدند.
از این رو معلمان برای «تربیت»، تربیت نشدند بلکه برای استخدام و اشتغال به کسوت معلمی درآمدند. شاید وضعیت کنونی جامعه ایران از نظر پیشرو بودن در نرخ آسیب ها و بزه های اجتماعی، ماحصل تلخ این نظام تربیت معلم باشد که همه چیز را از یک سو در فربه کردن ظواهر رسمی و از سوی دیگر در رها کردن و تهی ساختن درون انسانها از اخلاق می دید.
از تبعات وضع موجود است که عناصر انگیزه و خلاقیت هم در دانش آموزان و هم در معلمان رو به موت گذاشته است. اگر سالانه صدها نفر از نخبه ها و مغزهای ارزشمند، کشور را به منظور یافتن آرمان شهر خویش در دیاری دیگر ترک می کنند و از این سرزمین فراری می شوند، این نشانه زشت و دردناکی است که حکایت از ناکارآمدی و خلاقیت زدایی در آموزش و پرورش و آموزش عالی دارد. من نمی دانم که این حرف چه قدر با حقیقت منطبق است که دولت در برخی کشورها مدرسه و بیمارستان و ملزومات آموزشی تهیه می کند، اما اگر بنابر آنچه باشد که در این خصوص مردم و دانش آموزان به طعنه به ما می زنند؛ پاسخش خیلی ساده است و آن اینکه: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است!
آقای رییس جمهور !
سوگندی که به قانون اساسی یاد کرده اید، جناب عالی را ملزم و متعهد به اجرایی کردن آن به ویزه اصول مرتبط با آموزش و پرورش می گرداند. آیا نزدیک به چهار دهه اهمال در اجرای اصل پانزده قانون اساسی کافی نیست؟ چرا این اصل را که در آن آموزش زبان مادری اقوام غیر فارسی زبان در کنار زبان رسمی، حق آحاد جامعه گوناگون ایران دانسته و به رسمیت شناخته است، اجرا نمی کنید؟ آیا این هم که حقی مشروع است، باید تبدیل به «مطالبه» شود؟
3- فقر سوم را فقر گفت و گو و به تبع از آن بیماری نقدناپذیری می دانم. میان افراد جامعه، گفت و گو به سان یک رفتار تمدن ساز، غایب همیشگی است. این که در تمامی ساحات جامعه از مشاجرات بر سر ترافیک و رانندگی گرفته تا لابیرنت ها و دالان های سیاست و قدرت، فاقد توان در مدیریت گفت وگو هستیم، وجه غالبش را خروجی این نظام آموزشی معیوب و بیمار می دانم که به سهم خود بایت آن متأسف و شرمسارم.
گفت وگو نیازمند فضای امن و مفاهمه است؛ اگر اراده گفت وگوی آزاد از آدمی سلب شود آن وقت چه تفاوتی است میان او و یک ماشین؟ گفت و گو، به دنبال خویش فرهنگ دیگری را الزام آور می کند و آن نقد است. در مدارس و جامعه ما اگر نقد محلی از اعراب داشته باشد نه به خاطر تربیت انتقادی و رویکرد مویّد نظام آموزشی بلکه به منظور شناسایی و اعمال محدودیت های سیستماتیک بر منتقد در مراحل بعدی است.
هم اکنون که با چنین لحن انتقادی لب به سخن گشوده ام، باید آدم خطرپذیری باشم که نقد اوضاع کرده ام. در چنین شرایطی، چگونه می توان سخن از خلاقیت و تفکر انتقادی گفت که مدتی است در اسناد بالادستی تعلیم و تربیت کشور، رخ می نماید و آن را در ویترین فلسفه تعلیم و تربیت کشور گذاشته اند؟
جناب آقای رییس جمهور !
نمی دانم روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری این نامه را به رویت جنابعالی خواهد رساند یا نه، اما هنوز «فقر» های دیگری هستند که دست در گلوی پیکر نحیف آموزش و پروش دارند. لیکن به همین بسنده می کنم. اما این را بدانید از اینکه معلم هستم، احساس خوشایندی ندارم! از این که معلم هستم طیب خاطر ندارم و ناخرسندم! زیرا که معلمی آن جایگاه و شأن فرهنگی و اعتبار اجتماعی خویش را از دست داده است. معلمی، روایت گر شأن تنزیل شده و کاهنده منزلت اجتماعی ای است که بعید می نماید در میان مدت به آن باز گردد. در این ایامی که هر ساله به منظور پاسداشت مقام معلم برگزار می شود، در نظرم، معلم، چیزی نیست جز یک آدم بادکنکی که محکوم به تهی شدن های روزانه است.
در حال حاضر تعدادی از همکاران من پشت میله های زندان، به سختی و توأم با مشقات خاص آنجا، روزگار می گذرانند و از این طریق خود و خانواده هایشان دچار زیان ها و مخاطرات ناشی از این امر شده اند. و این دردناک است که به سبب ابراز نظر و عقیده، معلمان را در بند گذاشت. دولت ها هر چقدر کارآمد باشند نمی توانند بدون وجه دموکراتیک آن که به رسمیت شناختن نهادهای صنفی معلمان است به توفیق مهمی دست یابند. انجمن های صنفی معلمان را نباید مزاحم تلقی کرد بلکه اینان همکاران و هم آلان نهاد آموزش و پرورش اند که هدف واحدی را دنبال می کنند.
و سخن آخر اینکه اگر چه برجام، کابینه شما را به سرانجام دوره اول ریاست جمهوری تان نزدیک کرد و لااقل در این مدت باقی مانده امیدی به عطف توجه دولت به آموزش و پرورش و اوضاع پریشان معلمان نیست، اما برای خاطر تاریخ کاری کنید که سیاست گذاری برای آموزش و پرورش در مسیر معقول و شبیه آنچه در کشورهای جنوب شرق آسیا ـ و نه اروپا و آمریکای شمالی ـ می گذرد، قرار گیرد.
تلاش کنید نگاه به آن نه با عینک سیاست و رویکرد صغیرانگارانه ی انسان بلکه با حزم و دوراندیشی استراتژیک و با محوریت انسان با اخلاق در خدمت آینده باشد.
اکنون دیگر دوران صغارت انسان و عدم ناتوانی اش در چاره اندیشی مشکلات این جهانی به سر آمده است. انسان آن گونه که در کشورهای توسعه یافته نشان داده است، توانایی شگرفی در مدیریت و بهبود اوضاع خویش بر سرزمین و سرنوشت خود دارد. کار را به آدم های شایسته و کاردان و با اخلاق بسپارید و از آدم نماهایی که تنها با نشان ارادت، جامه زهد و ریا را برای کسب مقام بر تن کرده اند بدرید تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
رونوشت: وب سایت صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
حرفهای دیگری هم هست که اگر حوصله یاری کند در امتداد این متن زیبا با همکاری دوستان مینگاریم انشاءالله!!
به امید اتحاد و اقدام عاجل و عملی قبل از روز معلم سال ۹۶ همچنین انتخابات سرنوشت سازش
کمپین سراسری از شهرهای بزرگ تا دور افتاده ترین ده کوره ها, میتوانیم ثابت کنیم که ما انتقام خود رو از این دولت خواهیم گرفت.
✔️ برای ديدن توسعه برويد در دبستانها و پيش دبستانی ها ببينيد آنجا چگونه بچه ها را آموزش ميدهند مهم نيست چه چيزى آموزش ميدهند بلكه ببينيد چگونه آموزش می دهند اگر كودكان شما را پرسشگر ، خلاق ، صبور ، نظم پذير ، خطر پذير ، دارای روحيه گفتكو و تعامل ، دارای روحيه مشاركت جمعی و همكاری بار آورد اينها انسانها و شخصيت هايی خواهند شد كه می توانند توسعه ايجاد كنند .
داگلاس_نورث
برنده نوبل اقتصاد
خیییییییییییییییییییییییلی موافقییییییییییییییییم
خداحافظ فانی و رفقا
خداحافظ بطاحی و افزایش 800هزار تومنی
ما سرنوشت خود را در انتخابات بعد با رییس جمهور بعد تعیین خواهیم کرد
فقط با گرفتن میثاق نامه کتبی به رییس جمهور بعد رای خواهیم داد نه با حرف و فریب نمایش تلویزیونی
آخرین اون هم مخالفت سرسختانه معاونت پارلمانی ایشان با ادغام وزارت خانه های اموزش و پرورش و علوم بود.
این نشون میده که این دولت هیچ اعتقاد و علاقه ای به تحول اساسی در معلمان رو ندارد.
ملت خسته شدن از دست ...
حالا فقط وفقط تحسن ,اعتصاب وراهپیمایی جواب می ده
....
وگرنه از سال 87 معلم دار حق خواهی می کنه
واینها همش دارن دور می زنن وامروز وفردا می کنند
همه از عمد واگاهانه انجام میشه
چون اینده کشور برایشان مهم نیست این همه فرار مغزها
که همه کشورها خواهان ان هستن اینها ...
ایا اینها گوش ندارن که صدای فقر وفساد وبی کاری جامعه را بشنوند خیلی خوب می شنوند
دستور از بالا هاست که بتازید وببرید وبکشید
....
کو ابادانی این همه ثروت کجا می رود وخرج کی وچی می شود
عزیز برادر انوقت شما نامه به ریس جمهور می نویسی
نامه به خدا بنویس وحرکت کن ,حرف وشعار فایدهای نداره
بپا خیز نترس عاقبت همه مرگ است حداقل با شرافت مردن بهتر ااست
لطفا امانتدار خوبی باشیم
چون آنان که در صدر نشسته اند آموزش و پرورش را مصرفی میدانند لذا همین بخور و نمیر را لایق معلمان می دانند.
لطف بفرمایید ومطالب هرچند زیاد را هم بنویسید درد دل معلم است
چطور اقایان نویسندگان شما می نویسند هر چند مخالفهای زیاد وموافق را نیز دارند
ازاد اندیشی را شروع کرده وبه هم احترام بگذاریم
از تند روی وبی احترامی دوری کنیم
در ضمن مسائل. ومشکلات معلمان بخصوص بازنشستگان برای کل کشور مشهود است وعملکرد دولت چه قبل وچه حال ما که نباید خودمان راگول بزنیم
اینها اگاهانه ملت را زجر می دهند که بمانند به هر قیمتی
وحال وظیفه اخلاق وانسانی ما است که از دروغ وفریب دوری کرده ودنبال رو حق باشیم
به خاط کشور عزیزمان که فرزندانمان زمام امور رابه دست گرفته وصادقانه وبرای پیشرفت وموفقیت کشور تلاش کنند نه کشور بی گانه
من ,شما ومردم وخدا اگاه است که چه به روز ملت وکشور اوردن نیاز به گفتار نیست
عیان است همه چیز
بیایید راستی ودرستی پیشه کرده ونام ویاد جد بزرگمان
کوروش را در زندگی سرمشق خود قرار دهیم
پندار ,گفتار وکردار نیک ,,شیطان دور می شود
من به این اصل اعتقاد دارم که سالهاست دور شدیم
حق یارتان باد ,,در پناه ایزدمنان ,,
آفرین بر شرفت
اگر چه برجام، کابینه شما را به سرانجام دوره اول ریاست جمهوری تان نزدیک کرد و لااقل در این مدت باقی مانده امیدی به عطف توجه دولت به آموزش و پرورش و اوضاع پریشان معلمان نیست، اما برای خاطر تاریخ کاری کنید که سیاست گذاری برای آموزش و پرورش در مسیر معقول و شبیه آنچه در کشورهای جنوب شرق آسیا ـ و نه اروپا و آمریکای شمالی ـ می گذرد، قرار گیرد.
جناب آقای فریدون !
تلاش کنید نگاه به آموزش و پرورش نه با عینک سیاست و رویکرد صغیرانگارانه ی انسان بلکه با حزم و دوراندیشی استراتژیک و با محوریت انسان با اخلاق در خدمت آینده باشد.
براستی زیبا بود. کاش گوش شنوایی هم پیدا می شد
واسه همینه که باهامون اینطوری رفتار میکنن!!
اخوی!!!همه پیامبرها که ثروت سلیمان رو نداشتند!!!داشتن؟؟؟اون یکی استثنا بوده !اینها مارو در حد شغل شریف چوپانی نگه میدارن والسلام!!