به نان خشک قناعت کنیم و جامه ی دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
سعدی عزیز ، حکایات شیرین تو درس قناعت پیشگی و جوانمردی است . تکیه بر همت خود داشتن و منت حاتم طایی نبردن است اگر چه بعضی از این حکایات در روزگار ما ، به گونه ای دیگر تعبیر می شود .
سعدی جان در آن حکایت که فرمودی « دو برادر ، یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی . توانگر گفت درویش را چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی ؟ آن دیگری گفت : ... نان خود خوردن نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن . »
در روزگار ما حالا آن برادر که می خواهد به زور بازو نان بخورد ، هر چه تلاش می کند ، جایی نیست که زور بازوی خود را نشان دهد و با مدرک لیسانس در به در دنبال کار بود و آن قدر گشت و گشت کاری نجست و ناچار گوشه عزلت گزید و دیری نپایید از بیکاری دوباره به پشتوانه حقوق بازنشستگی پدر ، مدرک کارشناسی ارشد هم گرفت و باز هم به پیروی از نصایح پدرانه شما رفت و رفت و رفت تا کاری بجوید و هنوز همچنان می رود .
سعدی عزیز آن برادر با غیرت اکنون کلی مدرک روی دستش مانده است . یار شاطر برای پدر که نشد هیچ ، بار خاطر او گشت .
حال بیم آن می رود که باز هم از فرط بیکاری در راه کسب مدرک دکترا قدم نهد .
حال مانده ایم که چگونه اندرز حکیمانه ات را عملی کنیم ؟!
سعدی جان !
ما به شما ارادت فراوان داریم و هر کجا کم می آوریم به حکایت ها و پند و اندرزهایت استناد می کنیم .
در آن حکایت که گفتی : « حکیمی به پسران پند داد که جانان پدر هنر آموزید که هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده . هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند . » کاش امروز بودی و فارغ التحصیلان رشته های مختلف از جمله هنر را می دیدی .
کاش نقاشان و مجسمه سازان چیره دستی را می دیدی ، که آن چشمه زاینده را دارند و کنار پیاده روهای بعضی شهرها به دور از چشم ماموران شهرداری ، مطاع گران بهای خود را به حراج گذاشته اند تا بتوانند هزینه دو اتاق اجاره ای را بدهند .
کاش آن کارشناسان و فرهیختگانی را می دیدی که برای کسب هنر و فضیلت ، خواب نوشین را بر خود حرام کردند و برای دانش اندوزی کوشش ها نمودند و اکنون در غم معیشت روزگار می گذرانند و برای لقمه ای نان خوابشان آشفته می شود و در مقابل پسران آن وزیر ناقص عقل نه تنها برای گدایی به روستا نرفتند ، بلکه ارزها بردند و کام ها راندند و بار سفر بستند . اما آن برادران باغیرت و خردمندان جامعه ما هنوز اندر خم یک کوچه اند .
آری !
سعدی عزیز ؛ اگر امروز بودی لابد حکایت ها را طور دیگر می نوشتی .
نظرات بینندگان