علی افشارسمیرمی*
چندی پیش در خبرها خواندیم که به فاصله نزدیکی از هم، جان معلمی در بروجرد توسط دانشآموزی گرفته شد و معلمی دیگر در مازندران حین صحبت برای دانشآموزان جان داد. صرفنظر از عوامل یا انگیزههای پنهانی موثر در بروز هردو حادثه، وجه اشتراک هر دو اتفاق« مرگ ناگهانی معلم» و آن هم در کلاس درس است.
این وقایع ما را به درک نکته ظریفی رهنمون میسازد و آن نگاه معمول به این قشر نسبتا عظیم جامعه است. واقعا ما چه اندازه یاور معلمان هستیم که خود یاور فرزندان ما هستند؟
مطمئنا آنها هر قدر هم که زیاد باشند، زیادی نیستند.ضمن اینکه میزان توقعات ما از آنها زیاد است. آنها به همراه دانشآموزان در دو سوی فرآیند آموزش و پرورش ایستاده اند که خود نمایندگان طبقات فرادست و فرودست جامعه محسوب میشوند.اما سلسله مراتب اداری مرسوم در نظام آموزشی ما، معلمان را در مرتبه پایینتر از مدیران و معاونان نشانده است.
بنا بر هویت شرقی و ذهنیت اشراقی دیرینهای که در روحیه جمعی ماست، معمولا تمجید و تجلیل زیادی از معلم شده و میشود و به همین خاطر انتظارات زیادی از او وجود دارد درحالی که اختیارات و امکانات محدودی دارد. از آنجا که در نظام آموزشی متمرکز ما، قریب به اتفاق بودجه آموزش و پرورش به حقوق معلمین اختصاص دارد، طبیعی است که همه امید و انتظار متوجه آنها باشد. علیالظاهر هم چنان مینماید که معلمان در خط اول جهان آموزشیاند و محور و مبنای ساختار آموزشی به شمار میروند ، اما بهدرستی معلوم نیست که چرا نمیخواهند از این امتیازشان استفاده ببرند. شاید بهواسطه برخورداری معمولشان از نوعی حجب و حیاست که برآمده از نوع فعالیت حرفهای آنهاست. حشر و نشر دائمی با کودکان و نوجوانان هم سرگرمکننده است و هم در محافظهکار نمودنشان نقش دارد.
اضافه براین، یک عمر نظام آموزشی ما به شیوه پلکانی اداره شده است و هنوز مانده تا برفهای عادت موجود آب شود. دیری است که آموزش معلم بهصورت انتقالی و روش تدریس او نیز به صورت سخنرانی بوده است. معلم به یک مامور یا نیروی اعزامی از مرکز شباهت داشته که باید کارش را که عبارت از آموزش خواندن، نوشتن، حساب کردن و یک سری اطلاعات عمومی بود، به نحو احسن انجام دهد. تداوم این عادت، جز خستگی و بیحوصلگی برای معلم و شاگرد در پی نداشته است. اکنون اما وضع عوض شده است. نیازها و مقتضیات زمانه دستخوش تغییرشده است و لذا حساسیت کار معلمان نیز دوچندان شده است.
در هجوم این همه باد تورم و تحریم، اعتبارات سالانه نظام آموزشی افزایش قابلتوجهی نیافته است. درحالی که بر میزان توقع و انتظار اولیا در برابر مدرسه و معلمان اضافه شده است. منفعل شدن نظام آموزشی در برابر خانواده و درازکردن دست نیاز به مساعدت و مشارکت آنها، به اندازه کافی به محوریت و اهمیت دانشآموزان در فرآیند آموزش دامن زده است.
برای همین است که دیگر، معلمی در توان و ظرفیت هرکسی نیست. معلم امروز در مواجهه با طوفان فناوری و اطلاعات روزافزون، ناچاراست که یک متفکر و محقق باشد و البته این همه دشواری او نیست.فراتر از سرشاری او در دانش، باید از هوشیاری در روش هم برخوردار باشد.
* معلم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.