بد میکنی و نیک طمع میداری
آموزش و پرورش سیاستزده
کوشندگان و پویندگان راست و راستین آموزش و پرورش این دیار، نیروهای روان و دوانِ ساکتِ سر به زیری هستند که کامل و قابل، صد البته پنهان و نیمه پنهان قدم در پی و درطیِ زُدایندگی زنگارهای جعل و جهل داشته و دارند.
اهدای نشان لیاقت به آنان نه تنها اسباب شرافت که ارجی است کریم و اجری است در خور. مردانی با عیار حق، عُقد دانش و دانشآموز، خوش محضر، خوشگوی، سبوی صبر، پا پیاده و جانبدار ، ریشهای و ریشهدار، دارای مواقف افتخارآمیز، ملاک و مَلَکه، خاطر خطیر همه را جمع، شرشر شعر باران زندگیشان گوش دادنی و یاد کردنی است.
بوی پخت درس کلاس شان شامه نواز است. در کنج دنج لابی گمنامی نام بلندشان نام و نشان دارند و “ آن قدر خاکیاند که اگر زیر باران بروند گلی میشوند.” در ردیابی ردِ پای پویایشان جز خدمت به خلق اثری دگر نیست:
” تا توانی به جهان،خدمت محتاجان کن به دَمی یا درمی یا قدمی یا قلمی” (پوریای ولی)
به اٌحسن وجه میآموزند و میآموزانند. حقیقت، باید از رویشان مشق نوشت. مردانی که با سایش اعصاب، زندگی را زنده و خستگی را خسته دارند. کاسبانی که قصدشان از خرید، سود وسودا نیست، سوز و غوغاست.
مدام گرم حال بچهها و گرم گپ و گفت کتابند. پیوسته و دلبسته در اندیشهی فردا و فرداهای بالندهی پیش رویند. حقیر، خود را قربان چاک پای مبارک خدمتگزارشان میکند. حقیر ،تند نمیرود. این مّکنونات قلبی و قبلی اوست. نمیگوید این معلمان فداکار و فارغ البال، انسانهای کاملی هستند ولی میگوید کاملاً انسان هستند.
این ادعای بزرگی است اما صادقانه است. بدیلی برای کارشان و مقیاسی برای قیاس شان نیست .قانع به کفاف بی کفایت زندگیند. برای حراست و کیاست از کیان قاطبهی نوباوگان و تشنگان دانش و بینش این خطه، قلم و قدم، رنجه میدارند. احسن الحال که میگویند یعنی همین. اگر روزی نشان کوچه ی سبز خدمت را از حق بپرسند بی محابا خواهد گفت که در دستان هزار دست آنان و در تلنگر سر انگشتان و رقص قلم وزین و نجیب شان که به چربی هیچ سفرهای آلوده نیست، هست.
اینان در اَقطار و اَقصای این کشور کم نیستند و گم هستند.عاشق پیشگان بی نشانی که موردچالش و بی مهری نامهربانانند. چون با کس و کسانی نیستند حُسن قبول نمییابند و چون بر کس و کسانی هستند ،مُهر مردودی میگیرند .
اینان ضرورت بودنشان همیشگی است .چه در کلاس درس، چه در خلوت خانه ،و چه در یادمان یادها. هر جا هستند جایشان و یادشان پا بر جا باد. پیرو این صحه ،حلقهای از این سلسله جنبان دریای جوشان و خروشان، که البته چندی از برخیها باشند، ناشکیبایان و کم انگیزگانی هستند که آنان نیز پیر راهند اما نه پیر راه درس و مشق، پیر راه سیاست و سیاست بازی.
آدمهای خوبی که یک اما چون خود را تحلیل نمیکنند، تحلیل میرونند. جّلای کلاس کردههایی که نعل به نعل تابع فرمان نافرمان سیاستند. بله سیاست سر کارشان گذاشته، همان سیاست بیپدر و مادری که لب جویشان میبرد و تشنه و پردشنه اشان برمیگرداند.
همان سیاست با سیاستی که عمارت شان را خراب و پیشه اشان را معماری برای دیگران کرده است. سیاستی که چّرگر و بلند گوی میدانِ بازی همه جور باختشان کرده. اینان اگر با شیرشان شکاری فرا چنگ آورند، شیرشان ران خورد و بینوایشان پوست شکار را بدرند و طبل آوازهی بی آوازخویش کنند.
آری هستند گریبان چاک زدههایی که با شروع فصل انتخابات خود را گلولهی آجین باندی کرده، جِرزنی میکنند شاید به پاشنهی بی آشیلی گیر بیابند، و هستند کسانی که لیدر اصلی انتخابات شده تا نگاه شان به رپُرتاژ آگهی انتخاباتی میخورد، کلاس را به هم ریخته میکنند و سرک وسرک ها بیرون میکشند، موبایلها را روی شایعهی ریل قطار تهمتها و صحبتها میگذارند، بلکه از ره آورد و باد آورد نمدهای اهدایی و طفیلی، کلاهی از جنسِ پَستِ پُست ببافند.
بله، سیاست اگر روی سگش بالا بیاید اینجوریست. نگارنده گفته باشد، در این َمقال و در این مُقامه، قصد َوهن، طعن یا لحن و لعن به همهی صاحب منصبان و صاحب کرسیان را ندارد. بلکه نوشتار، جَستی است به انان که دراین گیرودارها به دنبال َپسله و پستویی برای پنهانگی، کم کارگی و بیکارگیِ تکراری خویشند. و نیزتر، صرف رویکرد کَژ و کجی است که میرود پایههای سست و گسست آموزش و پرورش این دیار بی یار را به رعشه تر اندازد.
کیست که نداند امروزه سیاست چه بلایی بر سر آموزش و پرورش آورده است. کیست که نداند اگر قرار باشد رژهی سیاست بازان و سیاستزدههای این شهر به راه افتد، باید نمره بیست را به آموزش و پرورشی ها داد!! کیست که نداند تمام زور آموزش و پرورش در بی زوری با سیاست است. کیست که نداند این چرخ زنگخوردهی زوار دررفته همچنانتر از همچنان لنگ میخورد و کیست که نداند…نشان به این نشان ،آموزش و پرورش روزگاری خوش و اقبالی نیکو ندارد.
اگر سیاست به همین گستاخی و به همین بی پروایی در آموزش و پروش غَلت خورد، و خِلط درس و کلاس گردد، عمده نتیجهی رقتبار و خفت بارش اُفتهای تحصیلی تلنباری است، که امروزه بیش و پیش از هر زمانی شاهد غلتیدگی و گندیدگی آن هستیم.
با این حساب و با این کتاب “بیهوده بود زحمت امید و انتظار”
این همه دانشآموز کاهل و کاهیدهی کتاب مچاله کردهای که در این َمجال کاغذی نمی گنجند، نیستند جز محصولِ این نیم بیت زیبای عماد خراسان که:
“گندم ندهد بار ،چو جو میکاریم”
لکنا
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان