صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

ويژگي‌هاي خانواده ناسالم

 unsafefamilyبهروز معبوديان ٭

زندگي انسان از خانواده شروع مي‌شود. همه ما در درون اين نهاد اجتماعي متولد مي‌شويم، رشد مي‌كنيم و در درون اين نهاد مسير خواسته‌هاي‌مان را طي مي‌كنيم. بدون ترديد آموخته‌هاي اوليه بشر از درون نهاد خانواده و از ارتباطات بين فردي اعضاي آن ميسر مي‌شود. با وجود اينكه در طول دوران حيات بشر خانواده هميشه مورد توجه بوده و زندگي بشر در درون اين نهاد آميخته به رشد و پويا ترسيم شده ولي امروزه خانواده در كشورمان به دلايل متعدد كانون آسيب فردي و اجتماعي است. بررسي عوامل سبب‌شناسي اين مهم ضرورتي انكارناپذير براي تغيير وضعيت موجود است، با اين حال نيم نگاهي به ويژگي‌هاي خانواده ناسالم مي‌تواند به فهم ما از شرايط موجود بيفزايد و فرصتي را براي بازنگري در شيوه زندگي خانواده‌ها ارايه كند. بدون ترديد، خانواده‌هاي ناسالم جامعه بيماري را پديد مي‌آورند. جامعه‌يي كه در آن خشونت، قتل، آزار كودكان و زنان و سالمندان رو به فزوني مي‌گذارد. آمارهاي مربوط به ازدواج‌هاي موفق، كاهش و آمارهاي مربوط به طلاق و جدايي افزايش مي‌يابد. شيوع و بروز افت تحصيلي، ترك تحصيل و پديده كودكان كار و خيابان و افزايش آسيب‌هاي اجتماعي دور نماي ناخوشايندي را از وضعيت جامعه‌مان منعكس مي‌كند. در چنين شرايطي خانواده را بايد نخستين نهادي دانست كه به دلايل متعدد آسيب ديده و عوارض ناشي از آن اين گونه خود را نشان مي‌دهد.
ويژگي‌هاي خانواده ناسالم
در خانواده ناسالم: اعضاي خانواده به حقوق انساني يكديگر احترام نمي‌گذارند و روابط مبتني بر تملق و چاپلوسي، خشونت كلامي و رفتاري استوار است. اعضاي خانواده از مصاحبت با يكديگر لذت نمي‌برند و براي با هم بودن، انگيزه‌يي ندارند. ارتباط آنها معمولا به درگيري و مشاجره منتهي مي‌شود. براي رسيدن به موفقيت تلاشي صورت نمي‌گيرد كودكان از والدين و والدين از فرزندان خود توقع غيرمنطقي و نامعقول دارند. آنها انگيزه‌يي براي رشد و تغيير اوضاع وشرايط نامناسب خود ندارند. اعضاي خانواده در موفقيت و شكست، در غم وشادي و اميد و نااميدي در عبور از مراحل زندگي در كنار هم نبوده و به انتخاب و آزادي يكديگر در گزينش تصميمات احترام نمي‌گذارند. سوءمصرف مواد دخاني، قليان و مواد مخدر معمولا رواج داشته و والدين الگوي نامناسبي براي فرزندان هستند. نظام ارزشي مشتركي وجود ندارد و اعضاي خانواده نسبت به هم و خود تعهدي احساس نمي‌كنند. طيف گسترده‌يي از احساسات (غم، خشم، حسادت، محبت و...) مجال بروز نمي‌يابند و اعضاي خانواده ناتوان از پذيرش احساسات متقابل بوده و در جهت افزايش تنش قدم برمي‌دارند. اعضاي خانواده از آزادي (انديشه، احساس كردن، انتخاب، خلاقيت و تصور كردن) برخوردار نيستند. نيازها و خواسته‌ها، ترس‌ها و اميدهاي اعضا به شيوه‌يي مبهم وگنگ بيان شده يا اصلا بيان نمي‌شود. زوجين و فرزندان نسبت به يكديگر احساس مسووليت نداشته و ميان اعضاي خانواده، بي‌اعتمادي، بي‌عدالتي، دروغگويي، سوءظن و بدبيني و ناتواني در همكاري با يكديگر وجود دارد. خصومت و كشمكش ميان اعضاي آن وجود دارد و آنها توان لازم براي بحث و گفت‌وگو در خصوص موضوعات مورد اختلاف را ندارند.

اعضاي خانواده به نظرات ديگران احترام نمي‌گذارند، همدلي در بين آنها ضعيف است و از نظر شخصيتي مستقل نبوده و درجاتي از وابستگي بيمارگونه دارند. تقسيم كار وجود ندارد و اعضاي خانواده نسبت به امور فردي و خانوادگي خود ناآگاهند. در چنين خانواده‌هايي يكي از اعضاي خانواده بلاگردان بوده و مسووليت‌هاي خانواده برعهده آن فرد گذاشته مي‌شود. نيازهاي طبيعي و انساني اعضاي خانواده ناديده انگاشته مي‌شود و والدين با پنهان‌كاري و برانگيختن احساس گناه و شرمساري در فرزندان، آنها را دچار تعارضات جنسي و هويتي مي‌كنند. توجهي به نيازهاي ديگران صورت نمي‌گيرد. اعضاي خانواده به حد كافي درگير چالش‌هاي زندگي روزمره بوده و مشاركت اعضاي خانواده در سازمان‌هاي غيردولتي و اقدامات نيكوكارانه پسنديده نيست. سلسله مراتب قدرت انعطاف‌ناپذير بوده و مرزهاي بين نسلي (والدين- فرزندان) به هم ريخته ومغشوش است. والدين حضور فيزيكي و رواني نداشته و در تمامي مراحل زندگي، فرزندان بدون حمايت و رها شده بزرگ مي‌شوند. والدين به نيازهاي زيستي، رواني واجتماعي فرزندان اهميت نمي‌دهند كه يا در درك اين نيازها عاجزند يا درك بسيار ضعيفي از اهميت نيازها و ارضاي آنها در رشد شخصيت و سلامت جسمي - رواني دارند. ارتباطات اعضا با هم با تحكم، زور و اجبار، مبهم و پيچيده بوده و روابط مبتني بر عدم درك متقابل و فقدان صميميت است. زن و شوهر از تشكيل خانواده رضايتي نداشته و دايما ابراز پشيماني مي‌كنند و عدم رضايت خود را در رفتار و گفتارشان بروز مي‌دهند. ولي به دليل انگيزه‌هاي بيمارگونه، آداب و رسوم و مسائل قومي ناگزير از زندگي در كنار هم بوده يا از هم جدا مي‌شوند. والدين افراد نابالغي هستند و از اعتمادبه‌نفس لازم برخوردار نبوده و از توان لازم براي افزايش اعتمادبه‌نفس در فرزندان عاجزند. بحران‌هاي زندگي (بيماري، ورشكستگي، بيكاري، از دست دادن اعضاي خانواده به هر دليلي) زمينه‌ساز جدايي و دوري اعضا از هم بوده و اعضاي خانواده در كنار آمدن و رويارويي با بحران ناتوان هستند. خودخواهي، نابردباري، بي‌تفاوتي نسبت به نيازهاي يكديگر، فقدان قدرداني به وفور ديده مي‌شود. احساس نااميدي نسبت به زمان حال و آينده در بين اعضاي اين خانواده‌ها وجود دارد. اعضاي خانواده نسبت به عواملي كه زمينه‌ساز ناخرسندي و ناراحتي يكديگر بوده ناآگاه هستند و درك روشني ندارند.
نگرش مثبتي نسبت به زندگي وجود نداشته و والدين با چالش‌هاي پيش روي فرزندان به خصوص در دوران بلوغ با ناآگاهي و خشونت برخورد مي‌كنند. والدين الگويي عيني از ناداني و ناتواني بوده وعلاقه‌يي براي آموختن شيوه‌هاي زندگي سالم ندارند. در زندگي آنها دانش و آگاهي جايي ندارد و رفتارهاي آنها بدون عقلانيت و منطق صورت مي‌گيرد و عمدتا خلق‌الساعه است. استفاده از فضاي مجازي به صورت مهار گسسته و بدون پاي بندي به ارزش‌هاي انساني و نيازهاي متقابل خانواده صورت مي‌گيرد. اعضاي خانواده يا به نيازهاي مادي اهميت بيشتري مي‌دهند يا اهميتي به مسائل مالي نمي‌دهند به حدي كه خانواده دچار فقر شديد و مشكلات معيشتي مي‌شود.

درخصوص نيازهاي معنوي هم يا بيش از حد پاي بند اعتقادات ديني بوده و زندگي روزمره خود را فلج مي‌كنند يا به هيچ اصول اخلاقي پايبند نيستند. اعضاي خانواده از باورهاي ديني كه عشق، نوع دوستي، دلسوزي و بردباري را اشاعه مي‌دهند، برخوردار نيستند و عمدتا بر اصولي پاي بند هستند كه امكان سازگاري آنها را با سايرين دچار مشكل مي‌كند. سلسله مراتب قدرت بين اعضاي خانواده وجود ندارد به نحوي كه يكي از والدين قدرت تام داشته و اعضاي خانواده ناگزيرند كه از خواسته او تبعيت كنند. نظام خانواده در راستاي تحقق نيازهاي اعضاي خانواده نبوده و مرزها مشخص و روشن نيست و اعضاي خانواده دايما به حريم و مرزهاي هم تجاوز مي‌كنند. آموختن و يادگيري جزيي از زندگي اعضاي خانواده نبوده و توجهي به مطالعه كتاب و منابع علمي در طول دوران زندگي صورت نمي‌گيرد.

شعار اين خانوده‌ها عمدتا اين است كه «هرچه كمتر بداني راحت‌تر زندگي خواهي كرد». پدر و مادر، فرزندان را مانع پيشرفت خود مي‌دانند و از داشتن آنان ابراز پشيماني مي‌كنند و آنان را نفرين كرده و دشنام مي‌دهند. اعضاي خانواده خسته و بي‌حوصله هستند. پايه زندگي براساس باورهاي اعتقادي والدين بوده و با واقعيت‌هاي زندگي اجتماعي و علمي منطبق نيست. مشكلات زندگي روزمره به عنوان وضعيت‌هاي بحران قلمداد مي‌شود و اعضاي خانواده در حل مشكلات همديگر را ياري نمي‌كنند. افراد از روحيه پايين برخوردار بوده و احساس غمگيني، ناراحتي، ترس و خشم مداوم دارند. در چنين خانواده‌هايي غمگيني و ناراحتي احساس‌هاي پايداري هستند كه در طول روز و گاهي ماه‌ها و سال‌ها اعضاي خانواده را درگير مي‌كند. زن و شوهر نسبت به يكديگر و پدر و مادر نسبت به فرزندان محبت مشروط مي‌كنند و سر يكديگر منت مي‌گذارند. به بيان ديگر، اعضاي خانواده محبت واقعي يا كاذب را در كانون‌هاي ديگر جست‌وجو مي‌كنند. آستانه تحمل افراد بسيار پايين بوده و ناتواني در كنترل خشم و هيجات منفي در اعضاي آن ديده مي‌شود. آگاهي اعضاي خانواده نسبت به مسائل و مشكلات بين فردي پايين بوده و اعضاي خانواده در صورت ناتواني در حل مشكلات پيش آمده اعتقادي به دريافت كمك از متخصصان امور مربوطه ندارند. والدين از قداست برخوردار بوده و با وجود خطا و اشتباه در تصميمات‌شان، آنها با انكار، دليل تراشي و فرافكني مسائل و مشكلات پيش آمده، از پذيرش سهم خود در اشتباه سر باز مي‌زنند. ارزش‌هاي انساني بر اساس شيوه‌هاي رايج صورت مي‌گيرد و بي‌توجهي به ارزش‌ها از باورهاي بنيادين اعضاي اين خانواده‌هاست. زبان مادري به عنوان هسته اصلي هويت اعضاي خانواده پاس داشته نمي‌شود و اعضاي خانواده تلاش مي‌كنند كه در هر شرايطي از زبان غيرمادري در روابط و مناسبات بين فردي بهره جويند. از خود بيگانگي فرهنگي نمودهاي خود را در چنين گرايشاتي نشان مي‌دهد. اعضاي خانواده اعتقادي به مراسم و آداب و رسوم مبتني بر فرهنگ رايج نداشته و باور به خرافات، جادو و... و رفتارهاي غيرعقلاني قويا رايج است. اعضاي خانواده به فرهنگ اقوام و مليت‌ها احترام نگذاشته و نسبت به ساير فرهنگ‌ها بي‌تفاوت هستند. اعضا به عدم برقراري ارتباط با اقوام و فرهنگ‌هاي ديگر واداشته مي‌شوند و احساس برتري فرهنگ خانواده نسبت به سايرين ترويج مي‌شود. اعضاي خانواده به برقراري ارتباط با افرادي كه هم كيش و هم مذهب هستند تشويق مي‌شوند و از برقراري ارتباط با افرادي كه اعتقادات ديگري دارند شديدا  نهي مي‌شوند. آنها دنيا را فقط از دريچه باورهاي اعتقادي خود مي‌بينند و اهميتي به تفاوت‌هاي فردي و پذيرش باورهاي ديگران و احترام گذاشتن به آن ندارند. اعضاي خانواده، گذشته‌نگر هستند و شكست‌ها را بزرگ نمايي مي‌كنند و آينده را تيره و تار مي‌بينند. اعضاي خانواده، به شانس، اقبال، سرنوشت و بخت اعتقاد دارند و در فضاي خانواده تن‌پروري و تنبلي حاكم است. اعضاي خانواده از زندگي كردن با هم و كنار هم بودن رضايتي ندارند. زن و شوهر ارتباط فيزيكي خود را به‌عنوان يك نياز انساني و طبيعي نمي‌بينند بلكه آن را به عنوان يك تكليف در زندگي مشترك مي‌نگرند. روابط ميان تني در بين آنها توام با احساس گناه، شرمساري و هيجانات منفي است. داشتن منابع مالي و دارا بودن رفاه اقتصادي لازمه زندگي نبوده و در صورت علاقه به ثروت اعضاي خانواده براي رسيدن به آن از طريق غيرقانوني و ملاحظات غيرانساني و اجتماعي تلاش مي‌كنند.
٭   روان شناس باليني( MA)
 behrouz١٣٤٥@yahoo. com    

روزنامه اعتماد

 

یکشنبه, 07 دی 1393 20:48 خوانده شده: 3366 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور