شاید بیشتر از خود وزیر آموزش و پرورش و حتی همه وزرای آموزش و پرورش در بعد از انقلاب به جز مرحوم دکتر شکوهی، تنها مقامی که بعد از چهار دهه این همه دلسوز آموزش و پرورش هستند بتوان به دکتر پزشکیان اشاره کرد. از دلایل این دلبستگی می توان چنین استنباط کرد که ایشان در دوران تحصیل قادر به لمس دقیق و عمیق دردها و رنج های زیر پوستی نظام آموزش طبقاتی در جامعه بوده اند.
دکتر پزشکیان دوران ابتدایی را در شهرستان مهاباد استان آذربایجان غربی تحصیل کرده اند ؛ می توان شرایط محرومیت این منطقه را در آن برهه از زمان به عنوان دلیلی برای درک اهمیت آموزش و شناخت
رنج نامه های آموزش و پرورش توسط ایشان حدس زد. ایشان به یک باور درونی از پر ایراد بودن نظام آموزشی ایران رسیده اند و صورت مسأله را تا حدودی فهمیده اند لذا تلاش می کنند تا مرهمی برای این ضعف های مزمن بیابند. امید که توانایی و توفیق حل مسأله را نیز داشته باشند. به نیکی می دانند بی نصیبی از روش های نوین تدریس و رقابت سالم، مانع ارتقای آموزش می شود اما نسبت به زنجیرهایِ ناپیوسته ناموزونِ بازدارنده در آن بی توجه اند.
بیشتر وزرا و مدیران ارشد یا مدیران خرد و کلان همین جامعه در مراکز آموزش مدیریت تخصصی صنعتی، دولتی و بازرگانی را گذرانده و مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری نیز دریافت کرده اند اما گویی آشتی با واژگانی که مغزمایه آن دروس شمرده می شود یعنی « سیستم و سیستماتیک »، هنوز جا نیفتاده است. شاید چون با فارسی سازی و جایگزینی کلمه « سامانه » به جای « سیستم »، همه آنانی را که بیش از هشت سال آموزش کارشناسی و کارشناسی ارشد و حتی در دکتریِ عاریتی مدام سیستم سیستم می شنیدند به شبهه یا انحراف انداخته اید. یعنی فارسی سازی کلمات خود عامل فراموشی نیت اصلی مفاهیم گردیده است.
فردوسی کلمات عربی را از فارسی تمیز می کرد و شما کلمات انگلیسی را از فارسی. در هر دو دوره از یک اصل غافل بوده و هستیم. دانش دیروز حداقل در مشرق زمین به عربی و امروز در سطح جهان به انگلیسی ملبس هست و عریان سازی علم از این واژگان یعنی همان بی بهرگی از درک معنای واقعی و ذاتی مفاهیم.
هر یک از ما که حداقل مدرک کارشناسی یا لیسانس یک رشته را داریم آیا می توانیم واژگان تثبیت شده دوران تحصیل خود را از اذهان پاک و کلمات ناملموس ولو به فارسی را جایگزین سازیم؟ در چنین شرایطی از اصل جدا و خوانده ها را ناملموس خواهیم یافت. مثلا وقتی کلمه سامانه را به کار می بریم ناخودآگاه یاد سامانه بارشی یا سامانه الکترونیکی می افتیم. امید حداقل دانشجویان امروز همانند ما مسیر را فارسی طی کنند نه انگلیسی. و گر نه داستان مچ گیری و تذکر به مسئولان هنگام به کارگیری کلمات انگلیسی، روایت قصه شب کودکان امروز هنگام خوابیدن خواهد شد.
طرح های مختلف در آموزش و پرورش در واقع « پل های ناچاری» هستند تا بتوانند در بین سایر نظام های آموزشی جهان قد عَلَم کنند. یا موجودیت خود را اعلام و انتظار همراهی یا تأیید آنان را به خود جلب کنند.
طرح هایی که به جرأت می توان گفت هیچ کدام تاکنون موفق نبوده است. قدما به نیکی لُب مطلب را ادا کرده اند آن جا که به زیبایی می گویند: « مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید» . اما ما با اصراری نامحدود، سعی کردیم تا همان پل ها را با صلاة و صلوات شارژ نمائیم تا حداقل مقبول خلق افتد و بر صراط مستقیم بودن آموزش و پرورش، هیچ شبهه ای بین خلایق باقی نماند و مباحِ مباح دانسته شود ؛ غافل از آن که نه این طرح ها به عنوان پل، ما را امروزی ساخت و نه تزریق مقدّسات بدان پل ها ما را به مقصدی معتبر رساند. چون وقتی که اصرار های نامحدود و هدف دار ما برای دانش آموزان دلزدگی ایجاد می کرد به طور هم زمان برای اولیا نیز آشوبی بر پا می نمود که نگرانی های آنان را از آینده فرزندان خود رقم می زد. همان تک فرزندانی که تنها امید هر خانواده ای بودند. اگر در گذشته یعنی چهار پنج دهه پیش، خانواده ها با داشتن چهار پنج اولاد و حتی بیشتر به هر یک از آرزوهای نرسیده خود در آینده می رسیدند و یکی پزشک و دیگری مهندس و آن دیگری معلم یا نقاش می شد، امروز همان تک فرزند با مجموع آرزوهای در نطفه منجمد شده پدران و مادران خود، اشباع می شود و این کودک بینوا با ثبت نام در کلاس های هم سو و ناهم سو، با علاقه و بی علاقه، بارِ خستگی شدید روزانه خود را تا عنفوان جوانی انباشته می کند. تا جایی که افسردگی و دلمردگی همه این ماجرای دیکته شده تا آخر عمر در تارو پود او رسوب می نماید. همان پزشک و مهندس و استاد دانشگاه، وکیل و قاضی که از برخی از کرده های آنان انگشت به دهان شگفت زده به تماشا می نشینیم و به جای شماتت کاستی های نظام آموزشی و یا افزودنی های ناهماهنگ در آن، به سرزنش شخصیت آنان در زمانه نامبارک می پردازیم. اما بیشتر تقصیرات آنان حاصل همان نظام آموزشی پر از طرح ها به عنوان پل هایی نامبارک بوده نه خطاهای فردی. شاید افزایش خودکشی در بین افراد تحصیل کرده خصوصا نوپزشکان، نیز به همین دلیل است.
دیدگاه ریاست جمهوری در مورد کاستی های نظام آموزشی
هر چند رئیس جمهور دقیقا روی نقصان ها انگشت گذاشته اند اما تحلیل مسایل آموزش و پرورش به حالت منفصل و جدا از هم ما را به سرمنزل مقصود نمی رساند. گفته های ایشان در خبرگزاری تسنیم چهارم آذر 1404 با عنوان « در برابر ایجاد فضای رقابت سازنده در آموزش مقاومت نشود » آورده شده است و برای مداقه بیشتر در هر یک، آن ها را جدا از هم و بخش به بخش نقد کرده ام:
1. « باید دید آموزش تا چه حد در تقویت مهارتهای حل مسئله، کار تیمی، برقراری ارتباط مؤثر، نگرش سیستماتیک و تقویت حس تعلّق و غیرت ملی او اثرگذار است.
2- امروز در بسیاری از کلاسها ارتباط سازنده میان معلم و دانشآموز دچار اختلال است و این روند باید اصلاح شود.
3- اصلاح و ارتقای شیوه آموزشِ محتوای درسی در مدارس نخستین گام در مسیر تحقق عدالت آموزشی است.
4- اگر در مدارس رقابت سالم ایجاد شود موجب ارتقای آموزش می شود.»

تدریس بدون توجه به شرایط متفاوت، تبدیل به عادت می شود و در عادت همیشه تکرار موج می زند. عادت و تکرار دشمن یا مانع اصلی ایجاد تغییر است. در عادت و تکرار به اشتباه ثبات و آرامش، نظم شمرده می شود اما در تغییر هر دائم مجبور به قرار گرفتن در وضعیت جدید هستید. انرژی، زمان و حوصله بیشتری می طلبد.
لذا ؛ بیشتر معلمان از شرایط غیرمنفعل خویش خشنود و راضی هستند.
زمان آن رسیده و حتی یقین بسیار دیر نیز شده است که معلمان تدریس گروهی یا تیمی را جایگزین تلاش فردی خود نمایند. پیشرفت کشورهای غربی علاوه بر دلایل بسیار، بیشتر با اتکا به همین روش تدریس در کلاس های درسی ممکن شده است.
دانش آموز جوامع غربی در گروه به اعتماد به نفس و خودباوری رسید، جسارت و شهامت گفت و گو یافت، از نادرستی دانسته های خود نهراسید، هم فکری مانع حبس احساسات در درون او شد، مهربانی و هم زبانی آموخت، شنونده بودن را اصل مهم زندگی یافت و احترام به دیگری را سرآغاز محترم شدن خویش دانست.

ریاست محترم جمهور در دو کشور آمریکا و انگلیس، دوره های تخصصی مدیریت سلامت را گذرانده و اهمیت نگرش سیستماتیک را به نیکی می دانند ؛ لذا همه ما و بیشتر وزرای آموزش و پرورش، اگر فقط یک تعریف کوچک از سیستم را بدانیم و بدان عامل به عمل باشیم شاید درگیر این همه نتایج معکوس از نیت های خود نباشیم.
« سیستم » مجموعهای از اجزا و عواملی است که در تعاملی هدف مند با هم، یک کل را به وجود میآورند. هر جز اثر و نتیجه ای دارد که بر سایر اجزا و بر کل اثر می گذارد و از آن ها اثر می پذیرد. چنین ساختاری بر هر شیء یا پدیده و در هر سازمان و اداره ای حاکمیت دارد. حال اگر اجزای یک سازمان در تعامل با یکدیکر در پی ایجاد نتایج مثبت یا لازم بر نیایند، آن گاه فقط یک نوع انباشتگی وجود خواهد داشت نه نظم و نظام. یک درخت را به عنوان یک کل که دارای اجزاست در نظر بگیرید. مجموع فرآیند سنتز و فتوسنتز به درخت امکان زنده بودن و ادامه آن را می دهد. یک سازمان نیز چنین است. هر نقش موجود در آن طی فرآیندی علمی باعث دوام و ثبات در سازمان می شوند و از احتمال هر نوع اختلال در آن جلوگیری می کنند.
در ساختار آموزش و پرورش، وقتی به طور مثال به برخی از اجزا بیشتر و به برخی کمتر یا هیچ توجهی نمی شود، آنگاه فقط انباشتگی نقش ها به وجود می آید و تعاملی برقرار نمی شود. وقتی تعامل نباشد ایرادات و نقصان ها در لایه ای زُمخت، پنهان می شوند. مثلا توجه بیش از حد به مدارس غیردولتی یا خاص و غفلت از اهمیت مدارس دولتی در جامعه، در همان لایه زُمخت بی ارادگی ما پنهان مانده است.
یا وقتی نظام تعلیم و تربیتی جامعه ای به فرزندان یک کشور، حس تعلّق و غیرت ملی آموزش می دهد ؛ یقین تفاخر به هویت فردی و اجتماعی، اصلی ارزشمند و حتمی شمرده می شود. این کودک هرگز آثار تاریخی یا محیط زیست را تخریب نمی کند و بر ماهیت آن ها آسیبی وارد نمی نماید. او حیات وحش ایران را هویت ملی خواهد دانست و به شکار غیرمجاز هرگز نخواهد اندیشد. تمام همّ و غم او در تمامی عرصه ها در اهتزاز نگه داشتن پرچم سه رنگ خواهد بود. یقین دروس تاریخ، جغرافیا، جامعه شناسی و صد البته زبان و ادبیات فارسی در بین سایر علوم، نقش اجتناب ناپذیری در تحقق و تحریک حس تعلّق و غیرت ملی خواهند داشت. لذا توجه به محتوای این کتب درسی جهت رسیدن به اهداف سیستماتیک حائز اهمیت بسیار است.

ریاست محترم جمهور گفته اند: در بسیاری از کلاسها ارتباط سازنده میان معلم و دانشآموز دچار اختلال است و این روند باید اصلاح شود. از جمله دلایل گسست رابطه و نفوذ عاطفی مابین دانش آموز و معلم، بازپس گرفتن و تفریق اثرِ نقش پرورشی از اثرِ نقش آموزشی معلمان است. مگر نگفتیم در یک سیستم هر جز بر سایر اجزا اثر و نتیجه ای می گذارد و می پذیرد پس جای هیچ گلایه نیست. محتوای کتب درسی و روش تدریس نیز در حدی نیستند که به برقراری رابطه سازنده مابین این دو نقش منجر شوند. یعنی انباشتگی نقش در مدارس وجود دارد اما تعاملی سازنده، پویا و دانش افزا خیر.
شاید بهتر باشد قبل از اصلاح شیوه آموزش محتوای درسی، با گنجاندن انواع سواد و مهارت های زندگی در آموزش، محتوای کتب درسی را تغییر دهید. وقتی محتوا پاسخ گوی نیازهای جامعه و افراد نیست، یقین فقط با اصلاح شیوه آموزش نمی توان به نتایج مورد انتظار دست یافت. هر چند هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند اما با غفلت یا نادیده گرفتن اساس، نمی توان فقط از جزئیات نتیجه گرفت. نگرش سیستمی، جامع نگر است و به هر جز با توجه به شرایط هر یک در نظام اهمیت می دهد. آنچه که شرط عقل سلیم است ابتدا تحقق استقلال آموزش و پرورش است، سپس حاکمیت شایسته سالاری از وزیر تا تمامی نیروهای صفی و ستادی.
اما امان از فقر و شکاف اجتماعی تلخی که که به هیچ وجه قصد رهاسازی یقه آموزش و پرورش کشور را ندارد. تضاد طبقاتی توسط شرایط نابرابر در آموزش به همه بخش های جامعه در حال سرایت است. حتی با متعارف و نامتعارف خواندن انواع خودروها به طبقاتی کردن قیمت بنزین نیز رسیده است. وقتی قیمت خودرو هر روز یا طی یک هفته به طور افسار گسیخته هفتاد هشتاد میلیون تومان گران می شود، این نامتعارفی تقصیر قوانین نادرست است یا فرد خریدار؟
تفاوت ها در همه کشورها هست. اما شاید در کشوری چون آمریکا در عین سلطنت چند صد ساله نظام سرمایه داری و هم نشینی آن با واقعیت بی خانمان ها در کنار برترین ثروتمندان جهان، این همه تفاوت ها را بزرگ نمایی نمی کنند یا سنگینی بارِ عاطفی نداران را بر دوش دارایان نمی گذارند. اما ما با غفلت از دامن زدن به شدت تضاد طبقاتی، هر روز از بدبختی و حقارت سه دهک قاعده هرم و از سرمستی سه دهه رأس هرم سخن می گوئیم.
برجسته سازی تفاوتی که قبل از انقلاب نیز بود اما نه به چشم می خورد و نه به چشم می خوراندند. چرا اجازه نمی دهید اقشار گوناگون با تحمل و قبول کم و بیش یکدیگر در کنار هم با آرامش نسبی زندگی کنند؟
چرا به جای وضع هر روزه قوانین فاصله زای تفاوت محور، در پی حذف تورم و احیای ثبات اقتصادی نیستید تا با محو تضاد طبقاتی، عدالت حقیقی گسترش یابد؟ وقتی از عدالت اقتصادی خبری نیست یقین از عدالت آموزشی و بهداشتی نیز خبری نخواهد بود. عده ای چندین خودرو، خانه و آپارتمان خواهند داشت و عده ای هرگز از چنین لذایذ زندگی بهره مند نخواهند شد.

جناب رئیس جمهور
آرزوها یا رؤیای شما حقیقی است اما سازوکار رسیدن بدان مدینه فاضله ای بیش نیست و در جامعه ما، فقط در حد یک آرمان اجتماعی باقی می ماند. آرمانی که میل رسیدن بدان هست اما از تلاش، اراده و قبول واقعیت در آن خبری نیست. خصوصا آنجا که می گویید اگر رقابت سالم در مدارس، موجب ارتقای آموزش می شود.
بر فرض، جهاد مدرسه سازی تا حدی پیش رفت که دیگر نیازی به اجاره منازل به عنوان مدارس غیردولتی نشدیم یا آموزش در مدارس کانکسی و کپری را کلا از زشتی سیمای آموزش و پرورش پاک کنیم، اما چندگانگی مدارس را چگونه درمان خواهید کرد؟ چون برقراری رقابت سالم در مدارس فقط با حذف چندگانگی مدارس در کشور (بیش از 18 نوع مدرسه) و توجه همه جانبه به مدارس دولتی ممکن خواهد شد. ترویج عدالت آموزشی خود به خود ارتقای آموزشی را ممکن می سازد. امری که غیرممکن نیست اما حداقل با افراد و شرایط موجود در جامعه محال به نظر می رسد.

وقتی کلاس های استانداردی از هر حیث نداریم که در آن به طور طبیعی همه نوع استعداد و سطح یادگیری وجود داشته باشد چگونه به ایجاد رقابت سالم موفق خواهیم شد تا به ارتقای کیفیت آموزشی نیز برسیم؟
بهتر است ابتدا سازوکار معقول آموزشی را فراهم کنید سپس انتظار توفیق داشته باشید. به طور طبیعی در یک کلاس باید دانش آموز با معدل زیر ده تا بیست وجود داشته باشد تا حس رقابت و همانندسازی در بین آنان عامل ارتقای آموزش گردد. هر دانش آموز سطح یادگیری متفاوت از یکدیگر دارد. مدت هاست که الگوی دانش آموز زرنگ در مدارس دولتی رنگ باخته و همراه با بسیاری از دیگر حسرت ها در گذشته مدفون گردیده است. معلمان نیز انگیزه لازم برای تدریس را از دست داده اند چون با حذف دانش آموزان زرنگ از مدارس دولتی، آنان از نتایج یادگیری دانش آموزان در این مدارس ناراضی هستند که موجب فرسودگی بیشتر می شود. تحریک حس رقابت یعنی تلاش بیشتر و پیشرفت تحصیلی. دانش آموزان ضعیف و متوسط غربال شده در مدارس دولتی محرکی برای رقابت سالم ندارند.
آنچه که شرط عقل سلیم است ابتدا تحقق استقلال آموزش و پرورش است، سپس حاکمیت شایسته سالاری از وزیر تا تمامی نیروهای صفی و ستادی. با یک نظر به رشته های تحصیلی همه وزرا و سرپرستان آموزش و پرورش در بعد از انقلاب، متوجه می شویم که به جز مرحوم دکتر شکوهی که دارای مدرک دکتری تعلیم و تربیت از دانشگاه سوئیس بوده اند مابقی علیرغم داشتن مدرک دکتری اما اغلب بی ارتباط با آموزش و پرورش، نتوانسته اند توفیقی در حل مشکلات و ایجاد تغییرات مفید در راستای توسعه پایدار انجام دهند. متأسفانه ایشان نیز در مدت کم وزارت خود (آبان سال 1357 تا بهمن 1358) فرصت لازم برای همراهی با اهداف انقلاب و اتخاذ تدابیر لازم نداشته اند.

چون شایسته سالاری مقوله فراموش شده در آموزش و پرورش است، لذا امکان تحقق آرزوهای ریاست محترم جمهور بسیار ضعیف است. بیشتر ما نتیجه محور هستیم و نهایت مطلوب را می بینیم اما سازوکار مناسب برای طی طریق نداریم. شخص رئیس جمهور نیز به نتایج مطلوب اشاره کرده اند اما به ارائه راهکارهای مناسب برای پاک سازی مسیر موفقیت از سنگلاخ ها، نپرداخته اند.
نامتناسب بودن تعداد وزرا و سرپرستان آموزش و پرورش طی چهار دهه
در قبال تصمیم گیری های تکانشی بسیار در آموزش و پرورش تصور می کنم مسئولین آموزش و پرورش کشور به عنوان یک نظام اجتماعی از گذشته تا به امروز درگیر اختلال « تعلل یا سندرم فردا » بوده و هستند.
اهمال کاری، بی ارادگی، بی انگیزگی و کم دقتی از جمله دلایل اصلی این رفتار ناخوشایند با تبعات منفی شدید و حتی مسری از فردی به فرد دیگر و از گروه و جامعه ای به گروه و جامعه دیگر است. به تأخیر انداختن اموری که باید امروز انجام شوند اصطلاحا " به تعویق انداختن یا procrastinare " نامیده میشود.
وزارت آموزش و پرورش سال هاست که با از دست دادن استقلال خود و استیضاح یا تغییرات زودهنگام وزرای آموزش و پرورش، امور مهم را به فردا و فرداها سپرده است و با انباشت مشکلات بی شمار، صاحب خانه کاستی ها و ضعف ها گردیده است ؛ چون هنگام انتخاب و انتصاب وزیر آموزش و پرورش دقیق نبوده و از اهمیت مسئولیت موضوع غفلت کرده ایم. یا سفارشات نمایندگان مخلّ انتخاب صحیح بوده، تخلفی که به انتخاب مدیران کل در استان ها نیز سرایت یافته است.
باید پرسید یک وزیر چرا باید کمتر از یک سال بر مسند مهم ترین و گسترده ترین سازمان اجتماعی تکیه زند؟ یا چرا در شرایطی از زمان از جمله به دلیل استیضاح وزیر وقت، طی 46 سال، فقط ده سرپرست داشته باشیم؟
از مهم ترین دلایل عقب ماندگی نظام آموزشی ایران، همین محلِ گذر بودن آن برای افراد نامرتبط با آموزش و پرورش بوده است. یعنی طی این مدت ما 18 وزیر و 10 سرپرست موقت داشته ایم که محمدتقی مؤید (25 تا 29 مرداد 1363) و سید نعمتالله ابطحی (22 تا 29 شهریور 1367) کم ترین دوره سرپرستی را داشته اند. به نظر می رسد با توجه به اهمیت این کاستی می توان به نتایج ارزشمندی از دلایل در جا زدن نظام آموزشی خود رسید.
یقین حمایت همه جانبه رئیس جمهور از آموزش و پرورش مایه خرسندی است اما انتظار می رود پیشروی در ایجاد اصلاحات یا تحولات لازم در این سازمان برعهده متولی اصلی آن باشد.
منِ معلم و یقین همه دانش آموزان و اولیای آنان یعنی چیزی بیش از نصف جمعیت کشور، ترجیح می دهیم تا وزیری خردمند، شجاع، مستقل و پرچم دار توسعه پایدار آموزشی داشته باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید







صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.