در روزگاری که انسانها در پناه دیوارهای بلند فردیت، از یکدیگر فاصله گرفتهاند و واژهها در هیاهوی بیحاصل رسانهها گم شدهاند، بیایید صدایی تازه بیافرینیم؛ صدایی که نه از جنس شعار، بلکه از ژرفای دلهای مضطرب برخیزد. دلهایی که همزمان برای یک سرزمین میتپند، برای نامی که هنوز میتواند ما را گرد هم آورد:
ایران.
در زمانی که تحلیلگران از واپاشی اجتماعی و بیتفاوتی سخن میگویند، ما میتوانیم بازگشت شکوهمند میهن به جانِ جمعی خود را ممکن سازیم. بیایید این عشق تازهجوشیده را، نه به قدرت، که به خاک گره بزنیم؛ نه به ساختار، بلکه به مردم.
اجازه دهیم « ایران » بدل شود به دعایی بیصدا؛ نجوایی برای ماندن، برای نجات.
پیشنهاد میکنم واژهی «به نام ایران» را تنها در آغاز سخن به کار نبریم، بلکه آن را به نیتی درونی و جمعی تبدیل کنیم. عبارتی که نه فقط یک شعار، بلکه مهر هویت ما بر دلنگرانیها و بیمهای مشترک مان باشد.
نسلی که سالها از درون نظامهای رسمی، بیاعتنا به معنای وطندوستی تربیت شد، اکنون میتواند از دل رنج و ویرانی، دوباره چراغ وطن را در سینهاش روشن کند - نه از بیرون، که از درون.
اجازه دهید گفت و شنود پناهمان باشد. بیایید ترسهای فراگیرمان را انکار نکنیم:
ترس از فروپاشی، فقر، خشونت؛
ترس از افراط، از تکهتکه شدنِ خانهای به نام ایران.
اما این ترسها را به پیوند بدل کنیم، نه به انزوا.
اکنون زمان آن است که از درون این تاریکی، واکنش جمعیِ روشنایی بخش پدید آوریم.
بیایید به هم نزدیک شویم، دیوارها را فرو بریزیم، و دوباره به واژهها معنا ببخشیم.
«با هم بودن» را از نو تجربه کنیم، نه به عنوان شعار، بلکه به عنوان راهی برای التیام.
اجازه دهید گفت و شنود پناهمان باشد؛
اشکها، لبخندها، مهربانیهای کوچک و احوالپرسیهای ساده را به مناسکی مقدس بدل کنیم.
بیایید آرامش را در خود و دیگری بدمیم، با نفسهای عمیق، با سکوتهایی پر از اندیشه، با امیدی که دوباره افروخته میشود.
پیشنهاد میکنم، عاطفه را با اندیشه همراه کنیم.
تفکر انتقادی، آن گوهر خاموششده در دل کتابهای درسی، اکنون میتواند از میان ما برخیزد.
اجازه ندهیم روایتها، ما را فریب دهند.
بیایید پرسشگری را زنده کنیم:
چه کسی حقیقت را در مشت دارد؟
کدام روایت ؛ ما را به فهم بهتر، به زندگی بهتر، نزدیکتر میکند؟
و بیش از آن:
از خود بپرسیم چگونه میتوانیم سهمی بهتر ایفا کنیم؟
چه نقشی داریم؟
چه مسئولیتی بر دوش ماست؟
بیایید دستهایمان را برای ساختن، برای یاری، برای مهربانی باز کنیم. کدام روایت ؛ ما را به فهم بهتر، به زندگی بهتر، نزدیکتر میکند؟
در جهانی که هر لحظهاش بیمی تازه در دل دارد، این بیداری آرام اما عمیق، میتواند نشانی باشد از آنکه رگهای حیات در جان این سرزمین هنوز میتپد.
و شاید همین دلنگرانیهای مشترک، سرآغاز شکلگیری فهمی نوین از وطن باشد؛ وطنی نه تنها بر پایه خاک، بلکه بر پایه دلهایی که نگرانِ هماند.
پس بیایید، زمانی که همه چیز تیره میشود،ما خود آن نور باشیم که از دل اضطراب، راه را به سوی آینده روشن میسازد - به نام ایران.
در دل تاریکی،
نوری هست
که نه از خورشید
که از دلهای نگران برمیخیزد.
و این،
معنای تازهی وطن است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.