" فرهنگ قبیله ای ، به تعبیری مکانیکی است ، یعنی افراد در کنار هم قرار می گیرند و پیوستگی ضروری با یکدیگر ندارند و هر کس کار خودش را می کند و حیات جمعی برای او ارزش و اهمیت نخستین را ندارد .
در نتیجه ، هر کسی به این فکر است که به اصطلاح امروز « گلیم خود را از آب به در کشد » . نوع کارها به نحوی مستقل است که جز در موارد استثنایی به دیگران نیازی نیست . و اگر به چنین جوامعی ساختار جدید تحمیل شود ، نوع رفتار ، همان رفتار قبیله ای است و در نتیجه ، به شدت به ساختار اجتماعی زیان می رساند .
جوامع عقلانی که از توسعه ای نسبی در همه سطوح برخوردارند و بافت قبیله ای را پشت سر گذاشته اند ، به تعبیری دارای همبستگی ارگانیک هستند ، و تقسیم کار تخصصی در آن ها موجب شده است که فرد نسبت به کل اجتماع وابستگی ارگانیک پیدا کند . دست و چشم و گوش همه در خدمت « شخص » هستند ؛ در حالی که هر یک کار جداگانه ای را متقبل شده اند . در این جامعه کار تخصصی است و تعویض عناصر آن ممکن نیست و در عین حال همه در خدمت حیات کالبد اصلی هستند . " ( 1 )
***
صبح برای خریدن « نان » سوار بر دوچرخه ام می شوم .
در مسیری که متعلق به من است مردی همراه با فرزند دانش آموزش سوار موتور سیکلت در حال حرکت هستند .
موتور سوار و همراه او هیچ یک کلاه ایمنی ندارند .
در مسیر خلاف ( یک طرفه ) و با شتاب در حال حرکت به سمت « مدرسه » هستند .
چند بار زنگ می زنم که به سمت دیگر حرکت کند اما اهمیتی نمی دهد .
می ایستم .
به او می گویم : خلاف نرو ... بی شعور .
در حضور فرزندش شروع به فحاشی و توهین می کند .
***
مدیر مدرسه به من می گوید که می خواهیم در زنگ تفریح ، جلسه ی فوری و ضروری « شورای معلمان » را برگزار کنیم .
جلسه شروع می شود .
مدیر مدرسه تعدادی برگه با تعدادی نمودار و جدول را به معلمان نشان می دهد که به گفته ی خودش از سوی اداره آموزش و پرورش برای مدرسه ارسال شده و نمودار قبولی و میزان معدل دانش آموزان را در دروس مختلف نشان می دهد .
تقریبا معدل میانگین دانش آموزان روی عدد 12 قرار دارد .
معلمان هم شروع به اظهار نظر می کنند .
از زمانی که اعلام شده است امتحانات پایه دهم و یازدهم به صورت « نهایی » برگزار می شوند تب و تاب برای « نمره » شتاب بیشتری گرفته هر چند این بیماری مزمن قبلا نیز وجود داشته است .
معلوم نیست آموزش و پرورش غیر معطوف به آموزش مهارت های زندگی و بیگانه با آن و با این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی دیگر قرار است به کجا بینجامد و از کدامین « ناکجا آباد » دیگری سر درآورد ؟
نهادی غیر قانونی و غیر پاسخ گو که به جای مراجع قانونی مانند شورای عالی آموزش و پرورش و مجلس تصمیم می گیرد اما هزینه ی این گونه تصمیم ها را باید معلمان و سایر ارکان آموزش پرداخت کنند بی آن که شاهد گشایشی در حوزه ی کیفیت بخشی آموزش و ارتقای سطح آموزش و تربیت باشند .
در این جلسه ی فوری به چند نکته اشاره کردم .
شاید مهم ترین و تنها حسن برگزاری امتحانات در شکل نهایی کمک به شفاف سازی برخی امور مبهم در روابط میان « معلم – دانش آموز » باشد .
کم نیستند معلمانی که برخی دانش آموزان کلاس را به بهانه های مختلف هدف گذاری می کنند و به انحای مختلف تلاش می کنند تا خانواده ها را برای برگزاری « تدریس خصوصی » در تله بیندازند .
بسیاری هم از سر استیصال و ناچاری ، منویات « آقا یا خانم معلم » را می پذیرند تا دانش آموزشان احتمالا با ناکامی و یا غیض و غضب معلم رو به رو نشود .
این وضعیت سال هاست که در نظام آموزشی ایران به یک رویه غالب تبدیل شده و از آن جا که در نهایت به قبولی دانش آموزان و افزایش آمار رضایت منتهی می شود تقریبا همه ارکان آموزش مانند مدیر مدرسه ، خانواده و حتی اداره آموزش و پرورش از آن رضایت دارند و صدای مخالفی بلند نمی شود .
شاید با این مصوبه دیگر وضعیت مانند سابق نباشد و آمار قبولی دانش آموزان از شکل حبابی و یا پفکی خارج شود .
اما در کنار این وضعیت ، نمره محوری به عنوان اساس تمام فعالیت های آموزشی و تربیتی تشدید خواهد شد و حتی اگر معلمی بخواهد از سر مسئولیت پذیری و نگرانی نسبت به آینده ، گریزی به اجتماع داشته و رویکرد حل مساله را برای کاهش چالش های آن مد نظر قرار دهد دیگر گوشی برای شنیدن آن نخواهد بود چون که بر اساس فرهنگ سازمانی شکل گرفته در مدرسه خارج از کتاب بوده و اتلاف وقت محسوب می شود و مهم تر این که روی معدل و نمره دانش آموزان تاثیری نخواهد داشت . پس ارزش طرح و بحث نخواهد داشت .
با وضعیتی مواجه هستیم :
- دانش آموزان عموما سلام و احوال پرسی و آداب معاشرت را نمی دانند .
- طریقه ی راه رفتن درست را نمی دانند . این که در راه پله ها باید از یک طرف کنند و بسیاری اوقات به هم تنه می زنند . این وضعیت در خیابان ها ، پارک ها و معابر عمومی کاملا محسوس است .
- هنوز و حتی در سال های آخر تحصیل تفاوت میان « حوزه شخصی » و « حوزه عمومی » را تشخیص نمی دهند . این که در حوزه ی عمومی مجاز به انجام هر کاری نیستند .
- زباله ریختن زیر صندلی و نیمکت و در حیاط مدرسه تقریبا به یک چیز عادی و روزمره تبدیل شده است .
- برای این که فقط « خود » را به هر قیمتی ابراز کنند از هر فرصتی برای تمسخر معلم و مدرسه و قوانین نظام آموزشی استفاده می کنند . معلوم نیست آموزش و پرورش غیر معطوف به آموزش مهارت های زندگی و بیگانه با آن و با این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی دیگر قرار است به کجا بینجامد و از کدامین « ناکجا آباد » دیگری سر درآورد ؟
- تنبلی به یک نرم رایج و همه گیر تبدیل شده است .
بسیاری اوقات ، دانش آموزان برای حرکت دادن و یا جا به جا کردن یک صندلی و یا نیمکت ، آن را روی زمین می کشند درست مانند مثال آن موتورسوار که به خودش زحمت نمی دهد از کوچه ی مجاور که مسیر اوست حرکت نماید .
- کارهای گروهی و تعامل میان دانش آموزان تقریبا به « صفر » نزدیک است .
در کار گروهی هم فقط می خواهند خود را به جمع نشان دهند و این که از دیگران برتر و بهتر هستند .
شهامت و جرات انتقاد کردن به صورت « چهره به چهره » را ندارند .
سعی می کنند با « اعترضات کور دسته جمعی » نسبت به یک مساله اعتراض کنند حتی اگر حق با آنان نباشد . مانند نرفتن به کلاس و ناسزا نوشتن روی نیمکت و برخی اوقات صدای حیوانات از خود درآوردن در کلاس و در حضور معلم ...
( لحظهٔ دستگیری اُکسانا آسادچایا، فعال اجتماعی که با پلاکارد «پوتین، قاتل ناوالنی» در برابر مأموران پلیس مسکو ایستاده بود )
- دروغ گفتن حتی در سنین پایین و تقلب کردن به یک عادت رفتاری غالب در میان دانش آموزان ایرانی تبدیل شده است بدون آن که احساس گناه و یا شرم کنند .
- به هیچ وجه مسئولیت پذیر نیستند . حتی بی تحرکی و کم کاری خود در امور آموزشی را به دیگران نسبت می دهند .
- بی سوادی در حوزه های مختلف ( 2 ) به یک ارزش در نظام آموزشی تبدیل شده است . این در حالی است که به بی سوادی دیگران مانند مقامات و مسئولان حساس هستند و برای آن جوک و... می سازند .
- بسیاری از نوشتن یک متن ساده بدون غلط املایی و نگارشی حتی برای طرح یک مطالبه ی ساده و شخصی هم عاجزند .
- از پروژه ها و برنامه هایی مانند حذف مشق و توصیفی کردن نمرات تنها چیزی که عاید نظام آموزشی ایران شده است تنبلی و طلبکار بودن است .
چه کسی می گوید صفر با 9 برابر نیست ؟!
نکته ی قابل تامل که سال هاست در نظام آموزشی ایران به نوعی تعریف و نیز نهادینه شده است ؛ دست و دل بازی در اعطای نمرات زیر 10 به دانش آموزان می باشد .
بسیاری از مدیران و معلمان با توجیه این که نمره تک ، تک است و فرقی نمی کند به دانش آموز صفر بدهید و یا 9 چرا که در هر صورت قبول نمی شود به تدریج نوعی « توقعات کاذب » در دانش آموزان و خانواده ها ایجاد کرده اند . سعی می کنند با « اعترضات کور دسته جمعی » نسبت به یک مساله اعتراض کنند حتی اگر حق با آنان نباشد . مانند نرفتن به کلاس و ناسزا نوشتن روی نیمکت و برخی اوقات صدای حیوانات از خود درآوردن در کلاس و در حضور معلم ...
البته مدیران و معلمان با توجیه دلسوزی و این که امید دانش آموز برای جبران وضعیت کم رنگ و یا قطع نشود این فرهنگ سازمانی غلط را در آموزش و پرورش باب کرده و آن را گسترش داده اند .
در حالی که نمره ی دانش آموز باید بر اساس تلاش و عملکرد هر فرد محاسبه و ثبت گردد .
چه تفاوتی است میان دانش آموزی که تلاش می کند و نمره 9 کسب می کند و دانش آموزی که صرفا به خاطر خودشیرینی معلم و توقعات غیرقانونی مدیر موفق به کسب همین امتیاز و سطح می شود ؟
و اما سخن آخر خطاب به مسئولانی است که آمار قبولی دانش آموزان برای آنان بسیار مهم و حیاتی بوده و به طرق مختلف سعی می کنند تا واقعیات را وارونه جلوه دهند.
اداره ی آموزش و پرورشی که این نمودارها را برای رویت معلمان به مدرسه ارسال می کند در این مدت برای ارتقای حرفه ای معلمش چه کرده است ؟
کدامین کلاس های بازآموزی و به روز رسانی دانش و صلاحیت های حرفه ای را برای او تدارک دیده که این گونه انتظار دارد معلم نسبت به عملکرد خود در برابر نمره دانش آموزان حساس و پاسخ گو باشد ؟
وقتی از سه ماه تحصیلی یک سوم آن را به بهانه های مختلف مانند آلودگی هوا ؛ برودت هوا ، بارندگی و... تعطیل می کنند ؛ در کدام «زمان آموزش » مناسب باید «رفتار دانش آموزان» را تغییر داد ؟
بگذریم از مسائل و چالش هایی که در خصوص مسائل معیشتی و ساده ترین موارد مانند پرداخت حق التدریس وجود دارند و بدون تردید این چالش ها روی عملکرد و رضایت شغلی آنان تاثیر مستقیم دارد.
( 1 ) جامعه شناسی خودکامگی ، علی رضا قلی ، تهران : نشر نی ، 1377 - ص 196
( 2 )
- سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی
- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخلوخرج
- سواد رسانهای: اینکه فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته
- سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه
- سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها
- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
- سواد بومشناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست
- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیشفرض
- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی
- سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حلوفصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب
نظرات بینندگان
جناب خوش خلق
سپاس از محبت شما .
پایدار باشید .
جناب آقای پورسلیمان
ازنظر ات ونوشته ها وبیانات
تحلیل های انتقادی آموزشی وتربیت
النظام آموزشی بهره لازم رامی بریم
البته چیزهای که نظام به معلم داده
وبی عدالتی مادی وبی ارزشی معلم
درجامعه باعث خیلی مسائل دربرون
داد نشده که امروزمعدل زیر۱۰یکی آزادانه هاست!
همکارتان درمدرسه میثم شهرک توحید
آذری درسالهای به بعد۷۴هستم
جناب اکبرزاده
واقعا از حضور شما در صدای معلم شادمان و سپاسگزارم .
در کنار این ها باید اضافه کرد که معلمان در مجموع همچون دیگران مطالبه گران پای کاری نیستند که بخواهند به اهداف شان برسند .
حوزه عمومی مشخصی هم ندارند که فرد و یا نهادی از آنان بترسد و تمکین کند .
پایدار باشید .
وقتی آزادی بیان نباشد
و هیچ کس در طول چهل و اندی سال و نیم قرن پاسخگوی عملکرد خود نباشد دیگر چه انتظاری می شود داشت
در چنین فضا و کشوری بی شک، دیکتاتوری حاکم می شود و حاکم است
و در کشوری که دیکتاتوری حاکم است فساد و بی فکری و کارهای خنده دار و غیرعقلانی حاکم می شود چون کسی پاسخگو نیست و هر کس هر کار می خواهد می کند
و این روند به ناچار انقدر پیش می رود که روز به روز مجبور به بازتولید این وضع است تا به بقای خود ادامه دهد.
و چون جامعه یک سیستم است، این سیستم نبود آزادی بیان، با مشکلات خودش به همه بخش های اجتماع از مردم گرفته تا آموزش و ... را بیمار می کند و باز همین وضع این وضع حکومت را تثبیت و محکم می کند