امروز ۲۰ دی سالروز قتل امیرکبیر است، همچنین، دیدم سال روزِ قتل نصرت الدوله به دست رضاشاه نیز بوده، ماشاالله در تاریخ ما، قتل ها آن قدر زیاد است که آدم نمی داند به کدامیک بپردازد!
بدون شک، ایران با مرگ امیر، یکی از بهترین فرصتهای گذار به دوران مدرن را از دست داد، سرنوشت ملتها به بی نهایت عوامل بستگی دارد اما گاهی در حساس ترین دوره های تاریخی، با قرار گرفتن یک مصلحی در راس قدرت، می تواند کاری شبیه به معجزه کند چون میجی، بیسمارک، پطرکبیر...
کیمیاگری قدیم به دنبال یافتن اکسیری بود که اجسام را مطلا کند. چنین اکسیری وجود ندارد، اما، چیزی شبیه به آن وجود دارد و آن اکسیر همانا وجودِ دست هایِ نخبگان سیاسی هر جامعه است، دستهایی که با نبوغ خود، بحرانها را به فرصتهای طلایی بدل می کنند و البته برعکس، کوتوله های سیاسی که فرصتها را نیز به بحران بدل می کنند!
آن نیشتری که در 1852م در حمام فین کاشان بر آن رگ نهاده شد نه رگِ امیر که در واقع، رگِ نوسازی ایران بود!
شبی که فرمان قتل امیرکبیر گرفته شد، سرسخت ترین دشمنانِ امیر و در واقع دشمنان ایران، شاه جوان را محاصره کرده، حسابی مست ساختند و سپس، فرمان قتلش را گرفته به دست حاج علیخان مراغه ای دادند و او سحرگاه دهم ژانویه1852عازم کاشان شد:
«...به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالی که خون از بازوانش فوران داشت در این وقت میرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت،چون امیر درغلتید دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد»
(امیرکبیر و ایران،آدمیت...ص717)
امیر می دانست دشمن اصلی مردم جهل و نادانی است روزنامه خواندن را برای دولتیان اجباری کرده بود! هر دو کشور، ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر، تقریبا شبیه هم و باهم آغاز کردند اما میجی چهل سال فرصت پیدا کرد و امیر چهار سال !
در سال 1264ق. برای واكسن زدن كودكان مجبور شد به زور و جریمه متوسل شود چون فالگيرها و دعانويسها شايعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان مي شود!
در عرض کمتر از چهار سال صدارتش، کاری کرد کارستان . اما پس قتلش، میرزا آقاخان نوری سرسپردترین مزدبگیر انگلستان، بجایش صدراعظم ایران شد میگفت برای رسیدن به هدفم اگر لازم باشد:
«ريش خودم را در كون خر مىكنم، چون كار گذشت بيرون مىآورم، مىشُويم، گلاب ميرنم»!.
خاطرات و خطرات...ص 57).
و همین رذل، در نامه خصوصی به شاه نوشت:
«به حمدالله که میرزاتقی خان غیرمرحوم به درک واصل شد خدا جان این چاکر را و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط شاه نماید...»
اما همین شخصِ پلید در انظار عمومی تبلیغ می کرد که میرزاتقی خان از بیماری مرده:
«میرزاتقی خان در فین کاشان به ناخوشی سینه پهلو وفات کرده و مرحوم شد خدا بیامرزد تف بر این دنیا...»
ناصرالدین شاه ۴۵سال پس از امیر زنده ماند . بارها با تحسر گریست و لحظه ای از بزرگترین اشتباه زندگی اش غافل نشد . یک سال قبل از کشته شدنش رفته بود به زادگاه امیرکبیر برای سواری. یک مرتبه چوپانی می بیند که شبیه امیر بوده، احضارش می کند و چوپان می گوید که پدر من با پدر امیرکبیر پسرعمو بودند و ناصرالدین شاه او را به تهران آورده، شغل و منصب می دهد! اما بندی را که ۴۵ سال پیش، به آب داده بود دیگر هیچ وقت قابل جبران نبود.
در حصار چاپلوسان گرفتار آمده و کشور غرق در فساد و تباهی گشته بود یک بار که اوضاعِ آشفته کشور، آشفته ترش کرده بود از سرِ پشيمانى از قتل امیرکبیر، به ولیعهدش مظفرالدين شاه نوشت:
«قدر نوكر خوب را بدان، من چهل سال است بعد از امير، خواستم از چوب آدم بتراشم اما نتوانستم»
پس از قتل امیر، در بین مردم ایران ضرب المثل شد که وقتی مي خواستند از كاری مُحال گویند مي گفتند:
«وقتي امير از گرمابه بيرون آید!»
هر دو کشور، ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر، تقریبا شبیه هم و باهم آغاز کردند اما میجی چهل سال فرصت پیدا کرد و امیر چهار سال !
چه می شد اگر امیر نیز چهل سال فرصت می کرد ؟!
اما تاریخ ایران، تو گویی تاریخ اگرها و حسرت هاست...!
( کانال نویسنده )
نظرات بینندگان
وقتی عملکرد قجری در گیلان گل کاشت
مدیر ناحیه ۲ خسته نباشید خداقوت
بسیار غمناک شدم. یعنی همین لحظه که خیر، از زمان قتل امیر غمناکم. البته نه به دلیل هم عصری، اولین فیلم امیرکبیر او را به زیبایی معرفی کرد. با بازیگری سعید نیک پور.
بلی ژاپن با میجی توانست. بستر آموزش و پرورش یکسانی در عصر امیر کبیر برای پیشرفت داشتیم، اما تنگ نظری، جهالت، حسادت، خباثت چند تن، سر ایران را برباد داد.
طول تاریخ در اعصار گوناگون، همیشه چنین بوده. سر که لنگید، تن نیز ناپایدار می گردد.
یک نفر از تجار در راه قم مالش به سرقت رفت و برای دادخواهی به نزد امیر آمد. امیر بر کاغذی نوشت: مال این شخص باید پیدا شود فوراً و گرنه تا پنج فرسخ دهات اطراف را میکوبم و حکام را معزول میکنم و سکنه را جریمه سازم. و آن را به شخص داد و گفت بر سنگی در آن جاده بگذار، او مالت را برگرداند. شخص آن را دیوانگی دانست، ولی اجابت کرد. اخبار در قم پیچید و همه بسیج شدند تا مال را یافتند و به زیر سنگ نهادند. امیر گفت: اگر حاکم باشد، سنگ هم حکم را میخواند.
امیر درباب دین و بدهی شخصی حکم داده بود به رد دو هزار تومان و او به تظلم نزد شیخ مجتهد رفت. او نامه نوشت که امیر در این باب حکم به دور از حقانیت دادهاند. امیر پاسخ داد حکم همان است که گفتم. اما چون شما نوشتهاید، دوهزار تومان به این فرد از جیب خود میدهم.
عنوان «روز ملی توسعه» گفت: گرچه قاعدتاً روز ملی توسعه باید یک روز اردیبهشتی باشد، اما با توجه به این که سرحلقه تلاشگران توسعه ایران، یعنی امیرکبیر، در ۲۰ دی ماه به دنیا آمده و در همان ۲۰ دی ماه نیز به شهادت رسیدهاست، ترجیح دادیم این روز را به عنوان روز ملی توسعه انتخاب کنیم و امروز اینجا در باغ فین کاشان گرد هم آمدهایم تا با امیر پیمان ببندیم که راه او را در مسیر تلاش برای توسعه این سرزمین ادامه خواهیم داد.
نیستم.
حال سئوال این است چرا دیگر هیچ پسر آشپز که سهل است، پسر هیچ
پدر و مادری، امیرکبیر نمی شود؟
به همان دلیل که حافظ و سعدی و مولوی و خیام و رودکی و بوعلی سینا و فارابی و..... نمی شود!
حال به دلایل بیندیشیم :
سه قطب باید بیندیشند،
حاکمان، خانواده ها، معلمان.
رج عنوان «خلیج عربی» دو هواپیمای کویتی را از آبادان به کویت برگرداند! ساعت ۵ و ۳۰ دقیقهی بعدازظهر روز شنبه ۱۹ دی ۱۳۴۳ یک فروند هواپیمای چهارموتورهی کویتی در فرودگاه آبادان به زمین نشست... هنگامی که بارنامههای هواپیما مورد بررسی قرار گرفت مامورین متوجه شدند که به جای خلیجفارس «خلیج عربی» نوشته شده است به این ترتیب این هواپیما در همان لحظه با مسافر و بار به کویت فرستاده شد.
گلریز قهرمان، نماینده پر سر و صدای ایرانی-نیوزیلندی از حزب سبزهای این کشور در پارلمان، در پی متهم شدن به دزدی از یک فروشگاه در شهر اوکلند از مسئولیتهای کاری خود کنارهگیری کرد. جزئیات این رسوایی را به نقل از رسانههای استرالیا با زیرنویس فارسی در تابناک میبینید.
با تشکر از آقای مرادی و گرامی داشت یاد امیرکبیر
گرامی داشت یاد بزرگان و الگوها کاری است نیکو، اما باز هم نباید در چنبره شخص پرستی ماند
البته درس گرفتن هم خوب است
یکی از ویژگی های کشورهای عقب مانده به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و امید و داشتن افسردگی مثل آدم های افسرده درگیر گذشته خوب یا طلایی خود می شوند.
به نظرم باید یاد بگیریم که خودمان امیرکبیر و عباس میرزا و ... باشیم نه اینکه دنبال سوشیانت و امام زمان قدیم و جدید باشیم.
الگو شوید ما هم قهرمان پرور!
حلوا حلوا حلوا حلوا! خبری از ترشح بزاق دهان و شیرینی دهان نشد که نشد.
بلدیم خوب حرف بزنیم، اما خوب عمل نمی کنیم.یعنی اصلا عمل نمی کنیم.
گرمای اتاق لم داده، به به لب گود پهلوانی، زحمتی ندارد.
یعنی جوامع عقب مانده ای مثل ما با پشتوانه فرهنگی و آموزشی در گوشمان کرده اند رهبر رهبر ، امیرکبیر، کوروش و شاهف حسین و ...
فلانی برای شما شفاعت می کند فلانی برای شما فکر می کند فلانی برای شما حکومت با هواپیما می آورد و ...
این یعنی شخصیت پرستی و ارباب پرستی و شاه پرستی و ... به گونه های مختلف
یعنی ما هنوز یاد نگرفتیم خودمان هم فکر داریم اراده داریم و مسئولیت داریم و باید به هر طریقی تلاش کنیم
و به همین دلیل است که به راحتی گول می خوریم فاسد ها حکومت می کنند
بلند شو اول فکر کن بعد کتاب بخوان
بعد خانواده ات را مثل خودت بکن بعد اجتماعت را
آن وقت ما امیرکبیرها را داریم حسین ها را داریم شاه ها را داریم رهبر ها را داریم
منظور من این است که از نظر مرام و مسلک هر کدام چنین شویم
مثلا اینجا پوسلیمان ،مرادی، آن پدر آگاه، آن مادر آگاه، آن نوجوان اگاه و خود توی اگاه، خود امیر کبیر هست
کسانی که آگاه اند، هدف دارند ، خود را می شناسند، عزت نفس دارند و تلاش می کنند برای بهبود اجتماع و منتظر امام زمان نیستند یا حواله به قیامت و خدا نمی کنند و ...
باور دارید هر روز چند تن از میراث اندیشه ها و ابتکارهای گذشتگان نه چندان دور ما در انزوا و تنهایی، هم آغوش مرگ می شوند آن هم در گمنامی!
اگر چند تن انگشت دست دوستان و مریدان اندیشه و تلاش بی امان این بزرگواران نباشد، مرگ آنان نیز همانند زندگی شان رسانه ای نمی شود.
دغدغه امروز بیشتر مردم ما چیست؟
معیشت! بیشتر ما هنوز در برآورد سازی نیازهای اولیه مشترک با حیوان در
مانده ایم. می دانید چرا؟
چون بیشتر ما مرد سخن هستیم نه عمل. امیرکبیر دشمن خودی و بیگانه، در اجرای آنچه که بدان معتقد بود درست و واجب است پیشتاز بود و به انتظار آگاهی من، تو، ایشان و ما ننشسته بود.
درخشانی آموزش و پرورش یا فرهنگ عمومی یا فرهنگ کلی یا قوانین ممتاز نخفته در کتب و لابلای سرفصل ها و بندها و تبصره ها، یا مدیران ریز و درست شایسته!
یادو خاطره انسان های ارزشمند برای الگوجویی، لازم و ضروری است.
نوجوان و جوان به خط مشی و الگو و من و شما به امیدواری، نیازمندیم.
این بت پرستی، قهرمان پروری نیست،
قدرشناسی از مردی است که هر کلام او در مقاومت و مخالفت با استعمار روس و انگلیس گفته شده است.
گاندی، ماندلا اسامی خیابان های ایران و شاید کشورهای مختلف دیگر است.
چرا؟ یکی در سیاست منفی یا ضداستعماری خود و دیگری در سیاست ضدنژادپرستی خود مرد عمل بوده اند نه مرد سخن.
نحوه درگذشت تختی، نقل و قول محافل بود.
تاریخی که این همه کدر است به فرزند ایران کدام سخن را خواهد آموخت ؟ راست یا تحریف را؟
هیچکدام از برجستگان تاریخ ایران و جهان با سخن، ممتاز نشده اند. ثبت شده بر جریده عالم نام آنان چون مرد عمل بودند.
روی سخن بنده با شما در کامنت اول شما رسیدن و تایید همین مطلب است که آگاهی و خودآگاهی من و شما و توده مردم هم تا جایی. حرف و حدیث تا جایی کشش دارد اذهان مردم زود خسته می شود. ما به نتایج عمل نیاز داریم نه سخن.
مصداق عینی آموزش و پرورش مان است. بگذاریم ۳۰ درصد معلمان به خودآگاهی لازم برای حرکت رسیده اند و
کو عمل، کو حرکت، کو اثرگذاری، کو تحول و دگرگونی! ۴۴ سال علیرغم انقلاب، از هیچیک خبری نیست چون اختیار آن مطلق در دستان نظام سیاسی است.
کجاست آگاهی، چرا خنثی یا کم اثر است؟ چون ما در بین خود معلم رهبر نداریم. تشکیلات نداریم. هر چند سندیکای کارگری هم بی اثر است.
از سخن بیرون آییم و شهامت عمل بیابیم. حداقل آن را در کلاس درس خود آموزش دهیم. حداقل است اما در خلق امیرکبیری دیگر، حداکثر اثر را می تواند بگذارد.
دقت کنید فضای مجازی پر شده از گستاخی یا شیرین کاری دانش آموزان پای ورقه امتحان برای تقلب و دریافت نمره مفت. می خندیم و می گذریم اما در رگ و پوست فرهنگ و افکار عمومی می خزد.
ما معلم هستیم نباید اجازه تسخیر افکار درست مان را حتی به فضای مجازی بدهیم. رفتار درست چیست؟ سهم یک معلم در ایجاد و ترویج آن چقدر است؟
شما الگوهای تاریخی را در کلاس خود مطرح می سازید؟ قصه های واقعی اثرگذار برای داشتن پیشرو عمل نه سخن.
یعنی فردی باهوش،آگاه، کوشا،ایراندوست و مردمی و ..
اما از نگاه سیستمی اوضاع دوره امیرکبیر را با حالا نگاه کنیم و همینطور به طور مستمر، این سیستم فاسد دوره او را در همین زمان خودمان و بلکه بدتر هم داریم
دوره ای است که افراد مسئول بالادست فرومایه اجازه درست شدن چنین افرادی را نمی دهد پس توقع ظهور چنین افرادی در این سیستم حکومتی را نباید داشت.
اما حداقل می توانیم فرهنگ امیرکبیری را رشد دهیم
ما به سیستم امیرکبیری احتیاج داریم که این نیز به خواست ملت بر می گردد که سیستم آقاخانی می خواهند یا سیستم امیرکبیری
* اشتیاق مسئولیتپذیری و تکمیل وظایف؛
* قدرت و پافشاری در رسیدن به هدف؛
* تهور و قدرت ابتکار در حل مسائل؛
* علاقه به استفاده از راه حلهای ابتکاری در موقعیتهای اجتماعی؛
* اعتماد به نفس؛
* احساس تشخص فردی؛
* مشتاق پذیرفتن عواقب و نتایج تصمیمگیریها و عملیات؛
* آمادگی تحمل فشارهای روانی و ناراحتیهای شخصی؛
* اشتیاق تحمل سختیها و انتظار؛
* توانایی تأثیرگذاری بر رفتار دیگران؛
* ظرفیت سازماندهی اجزاء مراودات اجتماعی برای رسیدن به هدفهای مورد انتظار."
شما اشتباهی که می کنید از ابعاد مختلف موضوع را بررسی نمی کنید. زمان و جغرافیا و شرایط را در نظر نمی گیرید
زمانه و فضای کنونی اصلا با فضا و زمانه بسیاری دیگر که در ان ها رهبر بوده است متفاوت است
بیشترین اوضاع ما به کره شمالی، روسیه کنونی، شوروی سابق و کشورهایی اینچنین و دچار ایدئولوژی و فاسد و دیکتاتوری شباهت دارد بررسی کنید ببینید تغییر در این کشورها چگونه بوده است
در کشورهای اینچنین شکل گیری رهبر مخالف یا حتی رهبرهای محلی تقریبا کم اتفاق افتاده و همچنین مردم به دلیل ترس، بی اعتمادی عمومی، افسردگی و ... به سختی دنباله رو می شوند
مثلا شوروی با مرگ استالین فروپاشید چون توان نگه داری اقمار خود را نداشت و فساد و دورویی سران نارضایتی ایجاد کرد
و به شکلی دیر خیلی توقع سبک های تغییر قبلی را نداشته باشید
اول از همه باید همبستگی و اعتماد ها و اتحاد ها شکل بگیرد
مثلا اگر گفته می شود انتخابات فرمایشی تحریم.
باید دید مردم چه می کنند
و بعد مراحل بعد و بعد
ولی به طور کلی ابتدا باید خواست و اراده جمعی صورت گیرد و همچنین مردم خودشان بدانند دنبال چه هستند
جامعه شناسی خودمانی
مطالعه نمی کنید.
دوم ویژگی های رهبر یک جمع یا گروه است نه مقام رهبری که خاص کشور ماست.
هر چند آقاخان فرد کمی هم نبوده و کار هم می کرده اما آقاخان کجا و امیرکبیر کجا.
منظورم این است که چطور فساد باعث می شود یک فرد شایسته را از دور خارج کنند وضعی که همینک در ایران هم وجود دارد و افراد شایسته به دلیل نداشتن سهمیه ها و رانت ها نمی توانند جایگاهی پیدا کنند و آقاخان های ناهل همه جا را گرفته اند.
نکته جالب دیگر هم این است که حتی انگلیس و روس هم از این قتل تعجب کردند و باورشان نمی شد چطور چنین فرد دلسوز و کاربلدی را خود ایرانی ها نابود کردند
نکته جالب دیگر هم این است که حتی انگلیس و روس هم از این قتل تعجب کردند و باورشان نمی شد چطور چنین فرد دلسوز و کاربلدی را خود ایرانی ها نابود کردند.
از کجا خبر دارید؟ با شما تماس گرفتند؟
کلا نحوه بیان مساله توسط شما در این سایت، به همین شکل است.طرح جملات قلمبه سلمبه غیر قابل اثبات و دفاع.
می گیرد.
ایران چهره سیاسی ندارد.
چهره هایی که آنان را نمی شناسیم یا برای شناخت مختصر خود بهایی قائل نیستیم. پس زندگی نامه پرفسور داریوش فرهود را بخوانید.
به گزارش ایسنا، فرید جواهرکلام متولد سال ۱۳۰۴ و مترجم کتاب «مفهوم ساده روانکاوی» اثر زیگموند فروید بود.
همچنین «سفرهای مارکوپولو»، «ظهور و سقوط اتحاد شوروی»، «تمدن مایا»، «آمریکای باستان»، «امپراتوری اینکا»، «تاریخ مردمان عرب»، «عصر اکتشافات»، «تاریخ سیاسی هخامنشی»، «هانیبال»، «لژیونر»، «جنگهای پونیک»، «پیکار بزرگ»، «سامورایی»، «ایران پرتلاطم»، «کنفوسیوس: فیلسوف و معلم چینی»، «رسالت زیگموند فروید»، «مبانی روانکاوی»، «روانشناسی سرطان»، «روانشناسی کسب آرامش»، «مقدمات روانکاوی»، «فرهنگ تعبیر خواب»، «در نکوهش جنگ و داستانهای دیگر: بازتابی از فساد جامعه آمریکایی»، « دکتر جکیل و مستر هاید»، «ماشین زمان»، «فرهنگ
(موضوعی): فارسی - انگلیسی»، «جنایت در مجتمع مسکونی» و «تاریخ فلسفهٔ چین» از دیگر آثار ترجمهای اوست.
بنده به عنوان یک معلم فقط ایشان را با خبر درگذشت شناختم، شما چطور؟
مرد بزرگی که گمنام از میان ما رفت
به گزارش ایسنا این انسانشناس و نویسنده در پی درگذشت مهدی ثریا، انسانشناس و مترجم در یادداشتی با عنوان «ثریا به ثریا رفت؛ به یاد استاد سیدمهدی ثریا» نوشته است: «۲۱ آذر (۱۴۰۲) استاد سیدمهدی ثریا، انسانشناس، معلم و مترجم برجسته ایران از میان رفت.
به خاطر رهیافت علمیاش که عمیقا به جایگاه و اهمیت شخصیت و عاملیت در فرهنگ توجه داشت، همواره میکوشید راهی برای بهبود تربیت و آموزش پیدا کند. بر این باور بود که فرهنگ نقش تعیینکنندهای در تکوین شخصیت افراد دارد. نظریه «فرهنگ فقر» اسکار لوییس را او به زبان فارسی در ۱۳۵۳ ترجمه و معرفی کرد. آن زمان هنوز شاهکار کلاسیک «فرزندان سانچز» لوییس به فارسی برگردان نشده است.
استاد ثریا تمام عمر در ایران ماند و عاشقانه و غمخوارانه برای مردم و فرهنگ ایران نوشت، ترجمه کرد، معلمی نمود و کوشید.......
حتی یک بار هم نام ایشان در کلاس جامعه شناسی ما مطرح نشد؟ چرا؟
همچنان که گفتم چهره بسیار است اما چهره سیاسی نیست.
معلمان باید آنان را بشناسند و بشناسانند. قدرنشناسی یکی از
ویژگی های ما ایرانیان است.
وقتی کتابفروشی واقعی در کل ایران از چند صد تا بیشتر نیست
وقتی مدارس ما به جای ترویج کتاب مجبورند مثل ربات درس بخوانند
وقتی که پرفروش ترین کتاب ها کتاب های کمک اموزشی و تست است بیشتر از این نباید توقع داشت
که بانی اصلی آن نیز باز بر می گردد به سیستم فاسد اداره یک کشور
این خشکسالی کتابخوانی و کتاب شناسی همه نیز نتیجه این سیستم فاسد و بی سواد و ضد کتاب است