در کنارِ تاریخِ رسمی هر ملتی می توان از تاریخی دیگر یعنی از تاریخِ نابخردی سخن گفت، تاریخی که در آن، مردم تب می کنند و همه چیز را به گند می کشند...
همیشه دوستان به من انتقاد می کنند چرا بیشتر نقاطِ سیاه تاریخ مان را می نویسم...؟!
چون به نظرِ من، تاریخ نابخردی به مراتب مهم تر از تاریخ مشعشع هر کشور است، چون این بخش، بیشتر باعث عبرت و بلوغ فکری می گردد.
اول:
زمانی که یونانیان با خدعه و فریب، درون اسب چوبی را پر از سربازان خود کرده و آن را به عنوان هدیه خدایان در کرانه تروا گذاشتند، مردم نادان به آسانی فریب خورده و تصمیم گرفتند اسب چوبی را به عنوان هدیه خدایان به درون شهر بکشند...!
اما تنها یک نفر به نام «کاساندرا» زنگ خطر را به صدا در آورد و هشدار داد که این فریب است، بشکنید این اسب چوبی را، آتش اش بزنید .
اما کسی حرفش را باور نکرد! حتی مسخره اش کردند و هشدارهایش در میان فریادهای عوام که غرق در جشن پیروزی بودند ناشنیده ماند. اسب چوبی را به داخل شهر کشیدند و در معبد که عزیزترین جایگاهشان بود جای دادند و خودشان تا نصفه های شب، از این پیروزی، پایکوبی و مستی کردند و سپس خوابیدند.
آن گاه، سربازان دشمن، اسب چوبی را شکسته، بیرون آمدندف کشتارها کردند، شهر را آتش زدند، به زنان و دختران تجاوزها کردند و...
دوم:
به نظر من ؛ « کاساندرا » تنها یک فرد نیست بلکه یک سمبل است در تاریخ هر ملتی. سمبل آگاهی و وجدان بیداری که هشدارهایش غالبا در میان شور و احساسات کورکورانه عوام در حساس ترین مواقع تاریخی، نادیده گرفته می شود! و در نتیجه، تاریخ توالی فاجعه می گردد.
لاکو لابارت در کتاب «هایدگر، هنر و سیاست» گفت و گوی جالبی بین هایدگر و یاسپرس آورده، زمانی که مردم آلمان تب کرده بودند برای ظهور فاشیسم. و یک دیوانه ای به نام هیتلر با سخنرانی های آتشین اش، میلیونها آلمانی را دچار سحر و افسون کرده بود.
کارل یاسپرس از هایدگر می پرسد:
«آخه مرد بی فرهنگ و دیوانه ای مثل هیتلر چطور می خواهد و می تواند آلمان را اداره کند؟» اما کاساندراها، غالبا تیره روزترین افراد هستند و همیشه سرانجام شومی در انتظارشان بوده!
و هایدگر پاسخ می دهد:
«فرهنگ و تربیت مهم نیست، به دست های جذابش نگاه کن.»
آری!
دستهای جذاب و وعده های دروغینی که حتی می تواند فرزندان سرزمینِ کانت و هگل را نیز افسون کند چه برسد به جهان سومی که بزرگترین دغدغه اشان نان باشد...!
سوم:
مثالی از خودمان بیاورم، دهها نمونه می توان آورد.
هنگامی که 200 سال پیش در چمن سلطانیه تمامی افراد، مخصوصا برخی مراجع دینی بر طبل جهاد و جنگ با روسِ کافر می کوبیدند و شور و احساسات بر عقلانیت چربیده بود اما در گوشه ای، مردى فرهيخته و انديشناك حضور داشت که ساكت بود او قائم مقام فراهانى و در واقع، کاساندرایِ ایرانی بود.
فتحعلیشاه متوجه سكوت او شده و نظرش را خواست:
قائم مقام گفت:
«اعليحضرت چه مبلغ ماليات می گيرند؟»
شاه جواب داد: «شش كرور»
قائم مقام گفت: «دولت روس چه مبلغ ماليات می گيرد؟»
شاه جواب داد: «شنیده ام ششصد كرور»
قائم مقام گفت: «به قانونِ حساب، كسى كه شش كرور ماليات می گيرد با كسى كه ششصد كرور می گيرد، از در جنگ در نمی آيد!» . اما نه تنها سخن حكيمانه مرد دانا ناشنيده ماند بلكه موجبات طرد و تبعيدش شد، حتى انگ دوستى با روسهای کفار نيز بر او زدند!
بدين ترتيب، آن جنگ شوم یعنی دورِ دوم جنگ با روسها را ایرانیان آغاز کردند و سر از قرارداد ترکمن چای درآوردند و کمر ایران شکست!
هر جامعه ای در هر برهه ای، کاساندرای خاص خودش را دارد که به مانند قهرمانِ داستان «قلب فروزان دانکو» نوشته ماکسیم گورکی عمل می کنند:
در این داستان، مرد جوانی برای بیرون بردن مردم قبیله اش از ظلمات جنگلی که در هر گوشۀ آن مرگ و نیستی در کمین است، سینه اش را دریده، قلب خود را بیرون آورده و از آن مشعلی می سازد برای بیرون بردن قبیله اش از آن جنگل مهیب و ظلمانی.
اما کاساندراها، غالبا تیره روزترین افراد هستند و همیشه سرانجام شومی در انتظارشان بوده!
چون آنها بر خلاف مسیر رود حرکت می کنند و در مقابل انبوهِ مردمی قرار می گیرند که تب کرده اند...
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
نظرات بینندگان
متن خوبی است
به نظرم به جای کاساندرای خارجی نمونه بومی می گذاشتید
پس دقت کنیم آنان هم وضع ما را داشته اند و تا حدی دارند اما الان وضع بهتری دارند چطور؟!
به نظرم آنها تنها به واسطه لائیسیته فرانسه به اینجا رسیده اند و البته مقابله با هر گونه افراط گرایی و شخصی شدن هر گونه عقیده
تنها دلیل اوضاع بهتر آنان را لائیسیته فرانسه دانسته اید؟
حتما ملاک کار شما آنها هستند که با هزار جور سانسور مغزتان را پر کرده اند
لائیسیته تنها تاریخ نیست نتیجه سال ها اندیشه فلسفی در تمدن غرب است (بیشتر در تاریخ فلسفه می توانید این تطور اندیشه را درک کنید)
فرانسه کشور انقلاب های سیاسی از کمونیست تا لائیسیته است
و آرامش، آزادی بیان، توسعه این کشورها را را بدون لائیسیته من متصور نمی شوم و تمدن غرب بدون آن قابل درک و امکان نیست (البته هر چیزی به خصوص،اجتماعی، یک بعدی نیست و تاثیرات و تاثرات زیادی با محیط و زمان و ... دارد)
الان هم اگر به کشورهای جهان نگاه کنیم به جز چند کشور اسلامی (نه همه) بقیه جهان حکومیت لائیک یا سکولار دارند و همچنین از نظر افراط گرایی، آزادی بیان و کم بودن فساد و توسعه، کشورهای سکولار در صدر اند
اگر این کشورها سکولار نمی شدند چیزی می شدند مثل ایران الان یا افغانستان یا بدتر.
لائیسیته فرانسه که البته برایش زحمت زیادی کشیده شده یک نعمت است برای انسان ها
تک بعدی و تک سبب بین نباشید.
بحث بنده این است.
این جمله شما خیلی تند است:
پس فکر می کنی از کتاب های درسی و دانشگاهی تاریخ می گویم حتما ملاک کار شما آنها هستند که با هزار جور سانسور مغزتان را پر کرده اند.
در ضمن برای شخص ثالث جهت رعایت ادب و احترام چنین می نویسند:
پس فکر می کنید..........
در مورد جمله آخر پاراگراف بالا:
مغز تمامی ملت ایران با هزار جور سانسور پر است.
هر چقدر سطح آگاهی بیشتری داشته باشید و به در امان ماندن خود معتقد باشید، باز تاثیرپذیری در یک جامعه بسته، ولو ناخواسته هم ، غیرممکن نیست.
شما در دانشگاه آنچه را خوانده اید که خواسته اند نه خواسته اید.
و خواسته شخصی به میزان اراده و مطالعه شما بستگی دارد.
ولی جالب است هم در نظر اولت و هم سوم به جای اینکه به موضوع بپردازی که احتمالا توانش را نداری به حاشیه می روی.
از نظر احترام که بحثی نسبی است ولی به هر حال در کل متنت پر از تناقض است و این موضوع نشان دهنده ساختار فکری نامنسجم و بسته است به طور مثال نظر اولت کاملا مشخص است به جای یک نقد در حال تمسخر کردن هستی (چقدر مورخ هستید!)
در حالیکه در نظر یا کامنت من آمده است( به نظرم...) و هیچ حکم قطعی نشده است و همچنین در ادامه موارد دیگری نیز ذکر می شود.
و این نظر اول و بعد از آن نشان می دهد که پی بحث منطقی، علمی و ... دنبال مسخره بازی هستی.
یا مثلا آنجا که آوردی که چرا به من گفتی : می کنی باید محترمانه بگویی : می کنید؟!
بعنی بحثی از این مسخره تر نمی شود.
در مورد قطعیت من در نظرم که هر چند یک نظر شخصی است بر اساس دانسته ها و حکم قطعی و تحکمی نیست و هر کس می تواند آن را رد یا تایید کند پس یک سخن قطعی آن گونه که مدنظر تو هست نیست، یه عبارتی اصلا آن چنان که مشخص است آشنایی با بحث کردن و نظر دادن و نقد کردن نداری.
اما با این همه این نظر یا نظریه من از نظر من قطعیت دارد که در کامنت دوم ام درهمین جا آن را بیشتر باز کردم و همچنین وقتی این مقوله را از تمدن غرب خارج می کنیم آیا جامعه فعلی غرب را خواهیم داشت؟!
یعنی مقوله های دیگر را اگراز فرهنگ و جامعه غرب بیرون بکشیم به احتمال زیاد یا قطعا به این وضع فعلی نخواهیم رسید ولی بدون لائیسیته اصلا ممکن نیست پس می توان گفت قطعا بدون لائیسیته چنین جامعه ای در غرب ممکن نبود حداقل با آنچه که ما از فرهنگ موجود آن می یبینم
سکولاریسم در فرانسه یا لائیسیته (به فرانسوی: laïcité ) به دخالت نکردن دین در امور دولتی گفته میشود. همانطور که دولت در امور دینی دخالت نمیکند. سکولاریسم فرانسوی سرگذشت طولانی دارد اما رژیم کنونی بر اساس قانون ۱۹۰۵ فرانسه برای تفکیک کلیساها و دولت است.
بحث با الفبا و گرامر زبان فارسی انجام می شود پس گفته بنده بی جا نیست.
طبیعی است که شما به نظرم باید بنویسید و گرنه تئوریسین که نیستید. همان نظر شخصی شما هم نباید تک سبب و تک بعدی باشد.
نوشته اید:
همان که جوابت را دادم از روی احترام به یک بحث بود!
فراموش نکنید بیشتر خوانندگان این سایت معلم هستند و یک عمر دیکته و انشا نوشته اند و خوانده اند و یا اوراق دانش آموزان را تصحیح کرده اند و از نظر روانشناسی قادر به تحلیل نوشته
هستند.
مشکل در شخصیت روانی است که خودمان از آن بی خبریم و یا
نمی خواهیم واقعیت را قبول کنیم.
یقین بدانید بجز شما دیگری هم
می اندیشد. هیچ نیازی به ترکتازی و هجوم نیست.
اما با وجود اینکه باز هم دو تا از سه کامنت آخرت، همان روش قبل را دارد اما بگذار تا کمی واقعی بحث کنیم.
هر چند در کامنت اولت تمسخر است اما منظورتان چیست؟!
چرا می گویید نظر من قطعیت ندارد؟
آیا لائیسیته به تنهایی نتیجه وضع بهتر جوامع پیشرفته نیست چرا؟
عالی بود. دست مریزاد.
قلم و عمرتان پایدار.
و آن کافران (...) مکر و حیله به کار بردند و ما هم آنها را از جایی که هیچ نمیفهمیدند به کیفر مکرشان رسانیدیم.