«خیلی از انسانها داد می کشند، ناله می کنند، می گریند ولی نمی توانند صدایشان را به جائی برسانند؛ زیرا معلوم نیست آنها زندگی می کنند یا نه؟ البته آنها فرقی با مرده ها ندارند و به غیر از روزهای سرشماری، انتخابات، اخذ مالیات و خدمت سربازی جزو انسان شمرده نمی شوند.
اگر از همه سوال بکنند : « آیا تو انسان هستی؟ » چند نفر با افتخار می توانند بگویند :
«آره من هستم؟ »
خر مرده
عزیز نسین
***
اخراج اساتید دانشگاه ها امروز به یکی از موضوعات روز و داغ در فضای کنش گری ایران تبدیل شده است .
هر چند فضای امنیتی و بگیر و ببند مشخصه ی مهم در دولت سیزدهم است که به نوعی دوره هشت ساله دولت محمود احمدی نژاد را به اذهان متبادر می سازد اما نخستین پرسشی که مطرح می شود آن است که این حساسیت در موضوع مربوطه که برخی آن را « انقلاب فرهنگی دوم » و برخی نیز « خالص سازی » می نامند چرا در مورد « معلمان کنش گر » صورت نگرفت ؟
معلمانی که توسط هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش برای آنان پرونده سازی شد و احکام مختلفی تا اخراج و بازنشستگی برای آنان صادر شد و کم هم نبودند اما این ها مانند اساتید دانشگاه موجی در جامعه ایجاد نکرد .
اما به نظر می رسد بیشترین واکنش و محتوای تولید شده در مورد قضیه علیاصغر حدادیان معروف به سعید حدادیان بود که از مداحان مشهور کشور است .
بسیاری با مقایسه برخی اساتید شاغل در دانشگاه و در حوزه ادبیات ؛ تدریس افرادی چون حدادیان را مرگ دانشگاه و اوج ابتذال علم در جامعه ی دانشگاهی ایران برشمردند .
خبرگزاری فارس در گزارشی در این مورد چنین نوشت : ( این جا )
« به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، صبح امروز تصویری در فضای رسانهای منتشر شد که نشان میداد به علیاصغر حدادیان معروف به سعید حدادیان که از مداحان سرشناس کشورمان است، درسی با عنوان تحلیل متون نظم پایداری در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ارائه شده است که حاشیههایی ایجاد کرد.
سعید حدادیان که او را به عنوان مداح اهل بیت(ع) میشناسند، سابقه سه دهه شاعری و فعالیت ادبی، نقد شعر، اداره جلسات ادبی دانشگاه تهران و برگزاری همایش ادبی سوختگان وصل (که تا امروز نوزدهمین دورهاش برگزار شده است)، آثاری چون «همیشه باران»، «شب یک، شاخه نبات» و ... را در کارنامه خود دارد و از جمله شاعرانی است که در سومین جشنواره بینالمللی شعر فجر برگزیده شد. به گفته یکی از شاعران آئینی کشورمان، سعید حدادیان در ماه گذشته نیز از رساله دکتری خود دفاع کرده است.
سعید حدادیان در گفتوگویی که سال ۹۵ با تبیان داشت در پاسخ به این پرسش که «ظاهراً در دانشگاه هم تدریس دارید، چه درسهایی را تدریس میکنید؟» گفت: «در دانشگاه تهران انقلاب اسلامی تدریس میکنم و در جاهای دیگر تاریخ اسلام «۱»، تفسیر «۱» و «۲».
در پاسخ به پرسش دیگری با عنوان «مواجهه دانشجویان با شما چگونه است؟» اظهار داشت: «آنها مرا دوست دارند، نه به عنوان مداح. وقتی وارد درس میشویم، میبینم دغدغه علمی دارند و در پاسخ به سؤالاتشان به بن بست نمیخورند و طرفشان هم ناآگاه نیست. عمدتاً میگویند ما از شما برداشت دیگری داشتیم. نارضایتی فراگیر خود را از هر روزنه ای نشان می دهد اما تحول خاص و معناداری در رفتار « حاکمیت » در زمینه دریافت بازخورد و سپس « اصلاح سیستم » دیده نمی شود .
البته عبدالرضا سیف در گفتوگویی درباره تدریس سعید حدادیان در مقطع کارشناسی ارشد این دانشگاه گفت: «سعید حدادیان دارای مدرک دکتری بوده و چند سال است که به صورت حقالتدریس در دانشکده ادبیات و علوم انسانی و دیگر دانشکدههای دانشگاه تهران تدریس میکند.
وی با اشاره به دروسی که توسط حدادیان تدریس میشود، افزود: «دروس ادبیات پایداری، آشنایی با دفاع مقدس و آشنایی با ادبیات انقلاب اسلامی از دروسی است که توسط وی در مقاطع ارشد و کارشناسی تدریس میشود.
رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران یادآور شد: «حاج سعید حدادیان از سال ۱۳۹۷ـ۱۳۹۶ به صورت حق التدریس در دانشکده ادبیات و دیگر دانشکدههای دانشگاه تهران تدریس میکند و از گروه معارف هم اجازه تدریس دارد.»
محمود فضیلت استاد گروه زبان و ادبیات فارسی و معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی میگوید که اگر درسی با هر استادی ارائه میشود آن درس با مدرک تحصیلی استاد مرتبط است . »
پرسشی که این جا مطرح می شود آن است که اگر حضور مداح در دانشگاه موجب افت شان و جایگاه علم و نهاد دانشگاه است چرا همان زمان که این خبرگزاری گزارش می کند ؛ حساسیت اجتماعی برانگیخته نشد ؟
آیا در عرض 5 سال و در میانه ی ابربحران شکاف میان جامعه و حکومت ؛ جایگاه دانشگاه و مرتبه ی استاد در جامعه ی ایران رشد کرده است و یا آن که دانشگاه قطب نما و سکان دار پیشرفت و تحول در جامعه ی به ظاهر مدرن اما دچار بحران هویت ایران شده است ؟
شواهد متقنی که نشان دهند تحول خاصی در پارادایم های فرهنگی جامعه ی ایران رخ داده باشد مشاهده نمی شود .
به جز چند فرد شناخته شده و معدود و البته دائمی در حوزه ی علوم انسانی که به نقد رویکرد و عملکرد حاکمیت در این حوزه می پردازند فضای غالب در دانشگاه های ایران اغلب سکوت و انفعال در برابر پسرفت های فرهنگی و عقب ماندگی های اجتماعی بوده است .
« محمدجواد مظفر » کنش گر سیاسی در یادداشتی چنین می نویسد :
« سال ها ترجیع بند شعر گونهای درمیان مبارزان و روشنفکران ایرانی به نام «برشت» دست به دست میشد با تحقیقی که اخیراً انجام دادهام برایم آشکار شد که گوینده ی آن «مارتین نیمولر» کشیش پروتستان ضد نازیسم دهههای میانی قرن بیستم بوده نه برشت.
آن شعرگونه چنین است:
اول سراغ کمونیستها آمدند؛ سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیستها آمدند؛ سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم. بعد سراغ یهودیها آمدند؛ سکوت کردم چون یهودی نبودم. باید بپذیریم که اکثریت افراد ساکن در ایران و نیز بیرون از آن به دلایل مختلف که مهم ترین آن فقدان تربیت بر مبنای « تفکر انتقادی » است ؛ مانند سایر ملل و جوامع دارای ساختار فکری دموکراسی ، شهروندان مسئول و مطالبه گری نیستند .
سراغ خودم که آمدند؛ دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.
به یاد دارم که از ۱۳۵۸ تا اواسط دههُ ۶۰ در دانشگاههای ایران تسویههائی گاه بسیار بیرحمانه در دانشگاهها شد.
بسیاری از استادان با رویکرد انقلابی تسویه و اخراج شدند.
از دکتر اکبر استاد برجسته علوم سیاسی تا دکتر قبادی به جرم کمونیست بودن تا غلامحسین میرزاصالح و دکتر وطنخواه تا دکتر سید جواد طباطبائی و صدها استاد برجسته دیگر که یا ناگزیر به ترک کشور شدند یا به مشاغل دیگر پناه بردند.
در آن سالها این اقدامات با سکوت و عموماً تأیید نیروهای انقلابی و افکار عمومی مواجه شد. چرا که هژمونی و سیطره تفکر انقلابی اجازه نمیداد تا شرایط به گونه دیگری رقم بخورد.
در همان دهه ی ۶۰ و در نیمسال دوم سال تحصیلی ۶۸ - ۱۳۶۷ درحالی که راقم این سطور در حال تدریس در ۴ کلاس ۵۰ نفره در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی بودم و مطالب مطرح شده در کلاس آنقدر برای دانشجویان متفاوت بود و تازگی داشت که حتی دانشجویانی که در آن ترم آن درس را نداشتند درکلاس من شرکت میکردند. این درحالی بود که درتمامی ۱۰ سال ۵۸ تا ۶۸ در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تدریس میکردم.
در نیمه ی ترم پس از عزل آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری در ۶ فروردین ۶۸ در روز جمعه اول اردیبهشت اقدام به دستگیری من کردند. هر چند فضای امنیتی و بگیر و ببند مشخصه ی مهم در دولت سیزدهم است که به نوعی دوره هشت ساله دولت محمود احمدی نژاد را به اذهان متبادر می سازد اما نخستین پرسشی که مطرح می شود آن است که این حساسیت در موضوع مربوطه که برخی آن را « انقلاب فرهنگی دوم » و برخی نیز « خالص سازی » می نامند چرا در مورد « معلمان کنش گر » صورت نگرفت ؟
دریغ از آن که صدایی از کسی برخیزد. گوئی نه کسی آمده و نه کسی رفته است! حتی آن ۲۰۰ دانشجو که در میانه ترم بدون معلم رها شده بودند حرفی نزدند، زیرا در آن شرایط تنها رعب و ترس وحشت حاکم بود و عمر ده ساله معلمی من که همهُ عشقم بود برای همیشه متوقف شد.
اما اکنون خوشبختانه با افرایش سطح آگاهی جامعه، افت محبوبیت و نفوذ حاکمیت به پائین ترین سطح خود، گسترش فضای مجازی، وجود رسانههای برون مرزی، مطبوعات و رسانههای آزاد اندیش داخلی، نارضایتی عمومی و بیداری اقشار دانشگاهی از دانشجو تا استاد، حاکمیت دیگر قادر نیست این گونه اقدامات را بدون هزینههای گزاف انجام دهد.
موج عظیمی که پس از اخراج و بازنشسته کردن و ممنوعالتدریسی استادان دانشگاههای گوناگون به دنبال جنبش زن، زندگی، آزادی به وجود آمده جای بسی امیدواری است که واقعا چرخ در ایران برخلاف آنچه مارتین نیمولر در دوران حاکمیت نازیسم میگفت میچرخد. و از سکوت به اعتراض فراگیر انجامیده است.
آیا حاکمیت نیز این را درک می کند که زمانه؛ زمانه دیگری است؟ »
در این که آگاهی در جامعه ی ایران افزایش داشته می توان تامل کرد و یا آن را تایید کرد اما پرسش آن است که آیا این نوع آگاهی منتج به کنش گری آگاهانه و مطالبه گری پایدار است و یا آن که صرفا جهت اطلاع است ؟
در تحلیل رخدادهای اجتماعی نباید بدون فکت های کافی و پایدار دچار خوش بینی مفرط شد چرا که در صورت عدم استمرار وضعیت ترسیم شده به یاس و سرخوردگی منجر خواهد گردید .
البته آقای مظفر از عنصری به نام « نارضایتی عمومی » نام می برد که قابل توجه بسیار است .
واقعیت آن است که نارضایتی در جامعه ی ایران و در سطوح و اقشار مختلف آن ، « فراگیر » شده است و متاسفانه روز به روز در حال گسترش می باشد .
این نارضایتی فراگیر در حال تبدیل شدن به تنفر و خشم و کینه است .
یک روز فساد اقتصادی موج ایجاد می کند ، یک روز خشک شدن دریاچه ارومیه ، یک روز فساد جنسی برخی مقامات در جمهوری اسلامی و الان هم مساله حاج سعید حدادیان و فردا ...
نارضایتی فراگیر خود را از هر روزنه ای نشان می دهد اما تحول خاص و معناداری در رفتار « حاکمیت » در زمینه دریافت بازخورد و سپس « اصلاح سیستم » دیده نمی شود .
باید بپذیریم که اکثریت افراد ساکن در ایران و نیز بیرون از آن به دلایل مختلف که مهم ترین آن فقدان تربیت بر مبنای « تفکر انتقادی » است ؛ مانند سایر ملل و جوامع دارای ساختار فکری دموکراسی ، شهروندان مسئول و مطالبه گری نیستند اما در مقاطع و برهه های مختلف تاریخی و بیشتر بر اثر « جو زدگی » که مهم ترین مشخصه کلنی های ایرانی است ؛ به معترضانی غیر قابل کنترل ، تفکر گریز و ترسناک مبدل می شوند و این هشداری است برای همه به ویژه هسته حکمرانی در ایران که به هیچ وجه واقعیت های تاریخی و فرهنگی را نادیده نگیرند و در پی اصلاحات بنیادین در الگوها و عملکردهای خود باشند .
در علم مدیریت ؛ تغییر نه نشانه ی ضعف و کم آوردن بلکه جزئی از برنامه و مسیر اصلی پویایی سازمان و جامعه است .
***
رونمایی لیبیایی ها از بدل معمر القذافي در خیابان های بنی ولید لیبی همزمان با فرارسیدن ۵۴ سالروز قیام افسران جوان علیه نظام ملک ادریس
مردم حاضر در صحنه با شعار «زنده باد رهبر»، از بدل قذافی استقبال کردند:
نظرات بینندگان
این کارها عادی است در این حکومت و سال هاست از این کارها می کنند رشته های من درآوردی و بی خاصیت و افرادی به نام اشتر و بی خاصیت و خنده دار بوده اما فرق الان با گذشته در رسانه ای شدن و مورد قضاوت عموم قرار گرفتن است که فرق کرده است.
علی کردان که نمونه بسیار معروف آن است که بدون داشتن مدرک معتبر در دانشگاه آزاد تدریس هم می کرده است.
این کارها همه دور زدن قانون است و فساد بزرگ اما عادی نشان می دهند.
در دانشگاه های ایران حتی دولتی و رده اول اشترانی را به استادی گمارده اند که باورکردنی نیست افرادی که تنها به واسطه میزان ذوب شدگی و خلوص در اینجا هستند و چنان بی سواد اند که دانشجوها از دست انها کلافه می شوند افرادی که از یک ارائه ساده و یک تحقیق ساده عاجز اند این ها که می گویم به عینه دیده ام.اکثریت این ها در زمان جو به اصطلاح انقلاب فرهنگی و بعدها به واسطه جانبازی و ... بسیجی بازی جایگاه گرفته اند و این موضوع در علوم انسانی بیشتر دیده می شود
در حالی که بزرگترین فساد در ایران که ایران را تبدیل به یکی از فاسدترین کشورها نموده همین امتیازبازی و کلک بازی های علمی و اداری است که به نام سهمیه از مناطق شروع شده و بعد گزینش ها و بسیجی بازی ها و ... ادامه داشته است.
یا همین معادل سازی های مدرک حوزه که خنده دار است.
و این قدر این مسائل را عادی کرده اند یا شده که همه با هم می خورند و وقتی حرف از فساد میشود کسی این مسائل که اصلی ترین فساد موجود در ایران است را یاد نمی کند
چون خودشان بچه ها و تولیدات این ساختار فسادزا هستند
مثلا هیچ وقت نمایندگان، استادان، معلمان و اداری ها و ... و این رئیس جمهوری و ... وارد این مبحث نمی شوند نه اینکه بحث سیاسی باشد به این دلیل که خود این ها در داخل این فساد رشد کرده اند و می دانند با کوچکترین تغییری زندگی این ها ممکن است تغییر کند و آبرویشان برود و جایگاه خود را از دست بدهند پس به جای بهبود برای رفع این موضوع در تثبیت و گسترش آن تلاش می کنند تا همشکلان خود را گشترش داده و جو این فساد را عادی کنند.
و یکی از مهمترین دلایل عدم همراهی اداری ها و استادان و معلمان و ... درمبارزه با فساد و جو بی عدالتی و نبود آزادی در ایران همین موضوع است؛ یعنی این افراد آگاهانه یا ناآگاهانه بر پابرجایی این وضع خشنود اند حتی با وجود تمام مشکلات آن. و بحث انقلاب و اسلامی در کار نیست.
و به شکلی این فساد اداری و استخدامی، علمی و تحصیلی را گسترش می دهند و داده اند که همه مردم را در گستره فساد خود کنند تا مخالفتی در کار نباشد.
یکی از این فسادها که همان وجود دانشگاه و آزاد و پیام نور است.
این وضع فساد اداری البته با تفاوت هایی در شوروی شکل گرفته بود و همان طور که در تاریخ می دانیم از دلایل فروپاشی آن، علنی شدن فساد گسترده سران آن بود که برای مردم جهان و اقمار خود، ادای کمونیست را در می آوردند اما زندگی متفاوتی داشتند. البته این فساد اداری شوروی به روسیه جدید منتقل شد و همانطور که می دانیم روسیه نیز از فاسدترین کشورهای دنیاست
و همه این ها به شدت در نگه داری این ساختار راغب بوده و حتی تلاش می کنند.
به نظر شما آیا راهی یا امکانی برای تغییر یا برچیدن این فساد گسترده به صورت آرام وجود دارد؟!
چه کار باید کرد؟!
به عبارتی فساد موجود، خواست و مقبول و خوش آمد این چنین حکومتی است و به همین دلیل در حفظ آن کوشش می شود.
درود
این که به قول شما یک نفر راسا این همه کار را انجام می دهد و بقیه تماشاگرند ؛ باید به هوش و ذکاوت و پشتکار آن " یک نفر " دست مریزاد گفت !
پایدار باشید .
تو انصاف نیوز نوشته هیئت علمی اونجا از ترس اظهار نظر نکردن؟!
اینکه دکترا در کشورهای دیگه یعنی چی بماند که یعنی PhD یعنی فیلسوف آن رشته یعنی کسی که در آن زمینه صاحب نظر، نظریه پردازه و با ماهیت آن آشنا که البته تو ایران هم اینطور دکتراها کم داریم حالا این آقا بماند که چه تخصصی داره
تو اینجا مشخص نیست چه خبره
طوری شده که کم کم دیگه به آدم بودن خودمون هم باید شک کنیم از بس کارهای مسخره و غیرعقلانی انجام میشه
خانم مارال
به نظرم ؛ علاوه بر ترس هیات به اصطلاح علمی باید اصل تعارض منافع را هم افزود .
پایدار باشید .
دکتر علیاکبر سیاسی (۱۲۷۴–۱۳۶۹)، روانشناس، مؤلف، سیاستمدار، مؤسس و رئیس دانشگاه تهران از ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۳، و چند بار وزیر در دولت ایران بود.
اول به عنوان بسیجی و مسئول نهاد رهبری تو دانشگاه وارد شده و همینطور راهش را باز کرده و یه دفعه شده دکتر
این ها اکثرا برایشان پایان نامه و رساله می نویسند خودشان توان ندارن و اگر در مورد رشته و کارشان از آنها سوال کنی می بینی هیچی نمیدونه
یعنی از این موارد دیده ام که می گویم
مثلا از یک ایرانی منتقد و حتی روشنفکر بپرسید که تو چه هستی در ان می ماند و بعد بگویید این انتقاد تو از چه منظر یا دیدگاه است؟! می ماند.
البته این گیجی در دوره جمهوری اسلامی به شدت زیاد شده است در حکومت قبلی و مشروطه ما دسته ها و افراد و اندیشه های مشخص داشتیم و جریان ها.
در انقلاب مشروطه از یک فرد کوچه بازاری می پرسیدی دنبا چه هستی و برای چه تلاش می کنی دقیق جواب می داده. من یک ایرانی ام که می خواهم در ایران عدالت خانه باشد و مانند دول خارجه حکومت داشته باشیم.
اما الان حتی معلم و استاد و ... درک سیاسی و زمانی ندارند که البته ازدلایل آن این است که تمام زوایای اندیشه های این چنین را سرکوب و عقیم کرده اند
اما
طبقات اشرافی ایران یا سیاسی بالادست در ایران به دلیل طی کردن پله های ترقی و رسیدن به این جایگاه را با فساد و ریاکاری و ... به دست آورده تنها کاری که بلد است چاپیدن و خوابیدن و خوردن و فخرفروشی و ... است
بقیه طبقات اجتماعی مانند طبقات متوسط تحصیل کرده و بازاری و .. و طبقات فرودست و کارگر و .. هم همین مشکلات را دارند و آن چیزی که در جوامع توسعه یافته اند نمی شوند و این می شود که جوامع عقب مانده ای مثل ایران هر چه زور هم می زند به جایی نمی رسد
گفت: قبلا اساتید هیأت علمی بودند بعد که علمی ها اخراج شدند هیأت باقی ماند. شما بگویید هیأت نیاز به مداح و نوحه خوان ندارده؟
آن وقت در مورد اینجا اظهار نظر می کنی؟!
فرق وبلاگ و وبسایت را بیش از بیست سال است که میدانم، در وبلاگ صفحه شخصی دارم و هم وبسایت دارم. بی دقتی کردم برادر، مچمو گرفتی، دمت گرم؛
ولی با این وجود این وبسایتتون بعضی وقتها خیلی مسخرس