نقد و نظرهای متعددی به نوشته قبلی آمده که فشرده آنها چنین بود که :
«شما مردم را مقصر می دانید»... ( این جا )
در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ در دهه چهل و پنجاه شمسی در فضای چپ زده و رادیکالیزم که تب انقلاب و شکافتن فلک و ایجاد مدینه فاضله، همه را فرا گرفته بود، تاکید بر پراگماتیسم چنان بود که ماهی سیاه کوچولو به منزله مانیفست تمامی چپها می گفت: یکی از بزرگترین اشتباهات روشنفکران ما این بوده که آنان، ذهنیات دایره کوچک خودشان را به کل مردم تعمیم می دهند .
«فقط راه بیفتید ؛ این قدر فکر نکنید...»
در آن سالها نیز اگر کسی دم از فرهنگ سازی و دم از کتاب و مطالعه می زد ؛ آن جامعه چپ زده ما، دمار از روزگارش در می آورد و هزاران انگ مانند محافظه کار و اپورتونیست...می زدند.
اما نتیجه آن چه شد؟!
خوشبختانه دیدم امروز مصادف است با سالروز اولتيماتوم محمدعلی شاه به مجلس و تشدید اختلافات او با مشروطه خواهان که منجر به توپ بستن مجلس شد. به همین مناسبت، می کوشم پاسخ خودم با مثالی از این حادثه بزنم:
شهید میرزا جهانگیرخان، اندکی قبل از کشته شدنش توسط محمدعلی شاه، در روزنامه اش در صوراسرافیل خطاب به محمدعلی شاه چنین نوشته بود: « امروز قاطبه مردم ایران تنها یک چیز می خواهند و آن هم کلمه طیبه آزادی است...! »
اما آیا واقعا مردم ایران که 97 درصدشان در بی سوادی مطلق بودند، اصلا می فهمیدند آزادی چیست؟ که آن را فریاد زده باشند!
آیا تنها معدودی مانند خود میرزا جهانگیرخان طالب آزادی نبودند...؟
سئوال اینست :
که اگر قاطبه مردم طالب آزادی بودند پس چرا پس از به توپ بستن مجلس و کشتن فجیع میرزا جهانگیرخان و سایر آزادیخواهان، نه تنها صدای اعتراضی از مردم برنخاست بلکه به غارت و تاراج وسایل مجلس ویران شده پرداختند...!
وقتی توپهای لياخوف روسی و تفنگهای قزاقانش به سوی مجلس و مشروطه ايران نشانه رفتند و پس از مقاومتی از سوی مدافعان مشروطه، مجلس اول به اشغال طرفداران استبداد درآمد، آن وقت نوبت به تاراج رسيد. به نوشته عينالسلطنه، مردم تهران، در تاراج اموال مجلس روی قزاقان را سفيد كردند. مردم در غارت حتی به درختان نيز رحم نكردند!
عينالسلطنه می نويسد:
«از خود بهمن ميرزا پرسيدم چه غارت بردی؟!
افسوس مي خورد و مي گفت: آدم نداشتم ؛ فقط يك توله جدلالدوله و دو عدد قناری با قفس نصيبم شد»...!
و وقتی میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین را دستگیر کرده و برای کشتن به باغ شاه می بردند همین مردم نادان در کنار کوچه و خیابان ایستاده به آن دو فحش و ناسزا می گفتند...!
مطالعه تاریخ و عبرت از آن و اشتباهات پدرانمان از نان شب هم واجب تر است و یکی از بزرگترین اشتباهات روشنفکران ما این بوده که آنان، ذهنیات دایره کوچک خودشان را به کل مردم تعمیم می دهند .
آنها فکر می کنند مردم نیز مانند آنان فکر می کنند، در حالی که مردم گرفتار نان و دغدغه های اولیه زندگی هستند و چون همیشه شکاف عظیمی میان آنها با مردم عادی بوده و کمتر با نظرسنجی های علمی به شناخت روحیات و علایق مردم پرداخته اند در نتیجه وقتی در جمع خود راجع به آزادی و دموکراسی و مفاهیم مدرن شعرها و مقالات می نویسند و همدیگر را تایید و تشویق می کنند دچار همان اشتباه اساسی شهید میرزا جهانگیرخان می گردند...!
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
نظرات بینندگان
الان هم گردن مربی فوتبال رو میگیرند، و میگه اعلیحضرت من کاری به حکمرانی شما ندارم، من فقط یک مربی فوتبالم و در زندگی همین کار را بلدم، و اگر به آن ادامه ندهم چیزی از زندگیام باقی نمیماند. بعد حاکم میگه باشه ولش کنید.
یعنی هزار ساله که حاکمانمون فرقی نکردن؟
نه. یعنی هزار ساله که مردم فرقی نکردن.
گذشت کردن نسبت به رفتار افراد و اطرافیان ، یعنی اجازه دادن به اینکه یکبار دیگر همان کار را تکرار کنند.
دنباله دارد
ثالثا:ای کاش مانند آنها درک درستی از بزرگی یک شخص می داشتیم تا از او پیروی کنیم و خود را در دایرهء افکار او قرار می دادیم و افکار بزرگان خویش را دایره ای کوچک نمی پنداشتیم.انسان باید سعی کند خودش بزرگ شود و اگر نمی تواند اجازه دهد بزرگی دستش را بگیرد و راهبرش باشد.دیگر اینکه عبرت گرفتن صرفا به معنای برجسته سازی اشتباهات گذشتگان و عدم انجام آن اشتباه نیست بلکه الگوگیری از محاسن آنها نیز هست.حالا اگر کسی بیاید و ادلهء منطقی بیاورد که کار محمد علی شاه در به توپ بستن مجلس درست بود و او می دانست که چه می کند و چگونه آزادی می بخشد آن وقت خواهیم گفت که جهانگیر خان مفهوم آزادی می دانست و او نمی دانست؟کانه می دانید مجلس آن زمان نمایندهء اصلی مردم نبوده است.
دقیقا...مردمی که قادر به درک منافع عینی وملموس پیشرفت وتمدن نباشند ودر مقابل واکسیناسیون وچراغ برق وحتی قاشق وچنگال مقاومت میکردند؛قطعا از درک مفاهیمی همچون دمکراسی وحقوق عامه وتساوی افراد در مقابل قانون وووو کلا عاجز بودند.در جریان واقعه رژی وتحریم نتباکو وهمکاری قاطع مردم نیز چون پای حکم شرعی وگناه وصواب در میان بود.به نتیجه رسید .در واقع همکاری مردم ربطی به بینش سیاسی ودرک آنها از منافع ملی واقتصادی کشور نداشت....جمله ای منتسب به مرحوم علی اکبر خان داور بنیانگذار دادگستری نوین در ایران هست که میگوید"خوشبختی را بایر بر این مردم تحمیل کرد......"
ریشه را باید پیدا کرد
در کشورهای عقب مانده و استعماری رفتارهای این چنین عادی است. نمی گویم خوب است یا بد اما در هر کشوری نگاه کنید همین بوده چرا ؟
کافی است فکر کنید که چه کشورهایی و چه مردمانی از نادانی و گشنگی و کتاب نخوانی و پستی مردم سود می برند ؟
آن وقت معادلات اجتماعی منتج به این وضع را بهتر متوجه می شوید و مرتب تکرار نمی کنید که مردم ایران چنین اند و چنان.
اگر این مردم چنین اند و چنان روشنفکرنمایان و آخوندها و بیگانگان و ... هست
مثلا در مورد مقابله با چراغ و آسفالت و ... تبلیغات و مقاومت آخوندها در مقابل پیشرفت بود که دلایل خود را داشتند و این مردم هم تابع آنها.آیا مشکل از این مردم است ؟
مثلا الان حکومت و سرمایه دار دلال به جای تجهیز مردم به دانایی، از طریق آموزش و پرورش، سهمیه بازی، و دانشگاه پیام نور و آزاد نادانی و بی سوادی را گسترش داده اند.
ما هر چه هستیم و یا شدیم به خود که نبودیم و نشدیم بلکه به مرور و در شرایط ناگوار چنین پیش آمده است
پس ضمن قبول واقعیات ، نباید خود را سرزنش کرد بلکه باید به یکدیگر شجاعت داد تا انتقام ها گرفته شود