1. چرا دانش آموزان شرکت گسترده ای در اعتراضات اخیر دارند ؟ چرا این نسل معترض که محصول نظام آموزش و پرورش هستند، بر آرمان های مطلوب همین نظام آموزشی شوریده اند ؟ پاسخ مدافعان آموزش و پرورش موجود این است که مشکل از برنامه ها و متون آموزشی نیست و فضای مجازی ، کم کاری معلمان و مانند این ها عامل بروز چنین اعتراضاتی شده اند. از سوی دیگر منتقدان و بخش زیادی از صاحب نظران وضعیت فعلی را نتیجه طبیعی و گریز ناپذیر آموزش و پرورش موجود می دانند .
2. متون زیربنایی آموزش و پرورش :
نسل امروز دانش آموزان با آنچه در متون زیربنایی آموزش و پرورش به عنوان هدف نظام آموزشی در نظر گرفته شده است تفاوت های اساسی دارند . سند تحول بنیادین آموزش و پرورش می کوشد نظام آموزشی را به مثابه مهم ترین دستگاه تربیت نیروهایی در تراز یک تفکر خاص قرار دهد .
مفهوم « حیات طیبه » به عنوان هدف آموزش و پرورش موجود مهم ترین نشانه هدف فوق است . این سند درصدد بوده است فلسفه ای برای تربیت در جمهوری اسلامی تبیین نماید که با دو پایه اصلی مدرنیته یعنی « اومانیسم و سکولاریسم » مرزبندی داشته باشد . برسازی مفهوم حیات طیبه به عنوان هدف نظام آموزش و پرورش ایران در برابر ایده های مدرنیته مهم ترین برنامه ای است که نویسندگان سند تحول بنیادین بر پایه آن می خواهند نظمی جدید را برسازند ولی اعتراضات اخیر ناکارآمدی این متون را نشان داد .
3. واکنش مسئولان :
امید می رفت که پس از اعتراضات اخیر مدافعان آموزش و پرورش موجود به تفاوت های اساسی دیدگاه های خود و دیدگاه های موجود در جامعه پی برده باشند . واکنش های مسئولان آموزش و پرورش و فرهنگی کشور در مورد اعتراضات اخیر نشان گر عدم درک نسل جدید از طرف آن هاست ؛ برای مثال یوسف نوری که یکبار از فرستادن دانش آموزان معترض به کانون های اصلاح و تربیت خبر داده بود در یک اظهار نظر دیگر تاکید کرد: آموزش و پرورش موجود دلیل اعتراض است و تا زمانی که قدرت واقعیت را به رسمیت نشناسد از بحران فعلی خارج نمی گردد .
« در مدت استفاده دانش آموزان از فضای مجازی، دشمنان از یکسو با استفاده از جنگ های نامتقارن و شناختی برخی از دانش آموزان را هدف قرار دادند و از سوی دیگر نوک حمله خود را به سمت دانشگاه هایی که محل شکوفایی جوانان می باشد گرفتند، بر این اساس باید این مسائل و اهداف دشمنان را برای دانش آموزان، دانشجویان و اولیای آنان تشریح کنیم » .( سایت فرارو ، 13 مهر 1401)
معاون پرورشی و فرهنگی وزیر نیز در اظهار نظری گفت : باید برای ۹ ماه سال تحصیلی حداقل بین ۲ تا سه ماه روی مخاطب کار شود زیرا این مخاطب کم حوصله و خشن و غالب آنها از طبقه مرفه هستند هر چند تعداد این عده خیلی کم است شاید یکدهم درصد باشد، اما همین تعداد هم مشکلزا هستند و تنها راه حرفزدن با این عده است که باید در دستور کار باشد .
هاشمی گلپایگانی دبیر ستاد امر به معروف و نهی ازمنکر نیز با انتقاد از نحوه گزینش معلمان تاکید نمود : « با این نحوه گزینش، احتمال اینکه معلمانی بی اعتقاد به دین وارد مدارس شوند بالاست و بعد انتظار داریم که خروجی مدارس، دختران باحجاب باشد! ( این جا )
از منظر مسئولان فوق برنامه های آموزش و پرورش فاقد ایراد است بلکه مشکل از دیگران است.
وزیر آموزش و پرورش مشکل را به فضای مجازی احاله می دهد . معاون پرورشی وی دانش آموزان را همچون بدن های رام و مطیع فرض می کند که فقط باید در هفته چند ساعت برروی آن ها کار شود تا مسئله حل گردد . در مورد دبیر ستاد امر به معروف نیز موضوع به دبیران بر می گردد که باید با گزینش های سخت تر مشکل را حل کرد .
4. متون آموزشی :
متون نظام آموزشی نیز بر مبنای سندهایی همچون سند تحول بنیادین و سند برنامه درسی ملی نوشته شده اند و با خواسته ها و مطالبات نسل جدید تفاوت های اساسی دارد . نمونه های این تفاوت در متون علوم اجتماعی آموزش و پرورش به وفور قابل مشاهده هستند .یکی از مهم ترین متون آموزش و پرورش کتاب « مدیریت خانواده و سبک زندگی » است که در پایه دوازدهم همه رشته های تحصیلی تدریس می گردد . هدف این کتاب تبلیغ یک نوع سبک زندگی مربوط به قشر مذهبی سنتی جامعه است .
براساس این کتاب :
« آزادی آن است که انسان بتواند از قید و بندهایی که از درون بر او تحمیل می شود رها شود و آزاد کسی است که نه تنها قدرت بیرونی محدود نشده است بلکه خودش نیز درگیر امیال یا عادات غلط و دست و پا گیر نباشد » . ( مدیریت خانواده و سبک زندگی ، ص 20)
برپایه فقره فوق آزادی به مثابه میل در نظر گرفته می شود و کوشش می شود اهمیت آزادی درونی به دانش آموزان فهمانده شود .به نظر نویسندگان کتاب فوق ، آزادی به امنیت جامعه آسیب می زند و ایمنی انسان ها را در خطر قرار دهد .
« امنیت و آزادی معمولا با هم رابطه معکوسی دارند . هرچه میزان آزادی را افزایش دهیم و ایمنی را کاسته ایم . اگر محور جامعه برمبنای ارضای کشش ها در در لحظه باشد ، آزادی را افزایش می دهد و اگر محور یک جامعه ارضای در لحظه نباشد و در پی ارضای رضایت بخش یا بهره وری بیشتر از ارضا باشد ایمنی جامعه را تقویت خواهد کرد .آن چیزی که برای جامعه اهمیت دارد ایمنی است » . ( همان ص 32) بنابراین باید از آزادی پرهیز کرد و کوشید به جای آزادی که مبتنی بر ارضای در لحظه است به آزادی درونی رسید که موجب ایجاد ایمنی در جامعه می گردد . این نوع نگاه به آزادی در لابه لای متون دیگر آموزشی نیز قابل مشاهده است .
مجموعه کتب علوم اجتماعی آموزش و پرورش درصدد هستند که دو پایه اصلی مدرنیته یعنی اومانیسم و سکولاریسم را مورد نقد جدی قراردهند و در برابر آن فرهنگی را که فرهنگ آرمانی و حق می دانند به دانش آموزان معرفی نمایند .این نوع زیر سوال بردن مفاهیمی از قبیل اومانیسم ، سکولاریسم ، لیبرالیسم و ..... آن چنان یک سویه انجام می شود که نویسندگان کتاب های علوم اجتماعی حتی یک نکته مثبت برای مفاهیمی فوق الذکر به رسمیت نمی شناسند . کتاب های آموزش و پرورش چهره ای آرمانی از وضعیت کشور نشان می دهند و در تلاشند نزاعی به نام نزاع حق و باطل را در ذهن بپرورانند . آن ها می خواهند هر گونه ناهمسانی را از میان بردارند .
کتب علوم اجتماعی در پی آن هستند که دانش آموزانی را تربیت کنند که همگی یک سان به مدرنیته و ایده ها و آثار آن نگریسته و بیندیشند .
تلاش نویسندگان کتب علوم اجتماعی صرف این می شود که حقانیت مطلق نظام سیاسی به دانش آموزان القا گردد. از منظر نویسندگان کتب فوق دانش آموزان باید بپذیرند که جمهوری اسلامی بهترین نوع حکومت است . در کتب علوم اجتماعی فرهنگ حق در برابر فرهنگ باطل قرار می گیرد و لیبرال دموکرا سی به عنوان نظامی که در آن همه چیز مباح است معرفی می گردد . (کتاب هویت اجتماعی پایه دوازدهم ؛ کتاب درسی همه رشته به جز علوم انسانی ، ص74)
5. جدال آموزش و پرورش رسمی و واقعیت:
واتسلاف هاول کتاب خود « قدرت بی قدرتان» را این گونه آغاز می کند :
« کابوسی به جان اروپای شرقی افتاده : کابوسی که در غرب به آن دگراندیشی نام داده اند . البته این کابوس از باد هوا نیامده است . کابوسی که اکنون نظام را گرفته نتیجه طبیعی و ناگزیر مرحله فعلی تاریخی آن است .این کابوس از زمانی پدید آمده که این نظام به هزار یک دلیل دیگر نمی تواند به اعمال بی قید و شرط و دلبخواهی قدرت بپردازد و همه جلوه های ناهمسانی را از میان بردارد . گذشته از این ها ، نظام آن قدر به لحاظ سیاسی متصلب شده که عملا به هیچ روی نمی تواند این ناهمسانی را در دل ساختار های رسمی اش جای دهد . » ( قدرت بی قدرتان ، واتسلاف هاول ، ترجمه احسان کیانی خواه فرهنگ نشر نو ،تهران 1398، ص 19) تلاش نویسندگان کتب علوم اجتماعی صرف این می شود که حقانیت مطلق نظام سیاسی به دانش آموزان القا گردد.
کلمات هاول در بند فوق را می توان با وضعیت فعلی نظام آموزشی ایران تطبیق داد . نظام آموزشی ایران که می خواهد همه مظاهر ناهمسانی را از میان بردارد با کابوس دگراندیشی دانش آموزان روبه رو شده است .
جدالی در سطح آموزش و پرورش ایران در جریان بوده و هست . از یک سو قدرت سیاسی از طریق آموزش و پرورش می خواهد دانش آموزانی در تراز ایدئولوژی رسمی تربیت کند و هرن وع ناهمسانی دربین دانش آموزان را از میان بردارد که به نمونه هایی از آن اشاره شد. از سوی دیگر ، واقعیت های جامعه مهم ترین مانعی است که مو جب جدال باورها در آموزش و پرورش می شود .
آموزش و پرورش رسمی قدرت واقعیت را نادیده گرفته است و همین حذف واقعیت به جدال باورها و تولد دگر اندیشی در نسل جوان منجر شده است . دانش آموزان با مقایسه آموزش رسمی و وضعیت واقعی جامعه به نقطه مقابل باروهای رسمی رسیده اند . قدرت واقعیت توانسته است قدرت نظام آموزشی را به چالش بکشد و در حالی که قدرت رسمی پاسخی برای سوالات و اشکالات دانش آموزان ندارد، قدرت واقعیت توانسته است بر خلاف سیاست های رسمی فریاد ناهمسان خواهی سر دهد .
6. این نسل معترض :
این نسل معترض از لابه لای همین کتاب های درسی سربرآورده اند و کابوس نظام آموزشی شده اند . کابوسی که همچنان از سوی مسئولان وزارت آموزش و پرورش و مدافعان آموزش و پرورش وجود انکار می شود .. هر چه برنامه های آموزشی و تربیتی بر ناهمسانی و تصلب تاکید می کنند دانش آموزان از آن می گریزند و به سوی مقابل می روند .
آموزش و پرورش موجود دلیل اعتراض است و تا زمانی که قدرت واقعیت را به رسمیت نشناسد از بحران فعلی خارج نمی گردد .
این نسل معترض در جدال میان واقعیت و آموزش و پرورش رسمی خود دست به انتخاب زده اند و در نقطه مقابل تعالیم رسمی ایستاده اند و دگر اندیش شده اند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
هر نسل برآمده از فرهنگ یک جامعه در تمام ابعادش است.ویکی از این نهادها آموزش و پرورش است.پس منصفانه نیست که خودمان کمک یار کسانی باشیم که عامداٌ می خواهند توپ را به این میدان قل بدهند.آ.پ ضعفهایی دارد اما نتیجه تربیت نسلی به تمامی ،به این حوزه بر نمی گردد.عالی ترین نظام آموزشی هم که باشد ،به تنهایی در امر تربیت و پیشرفت موفق نخواهد بود.
بسیار عالی .سخن ما هم همین است.آ.پ را به تنهایی مقصر جلوه دادن از انصاف نیست.
بس رشته های معلم که شد پنبه ازبرون
این زخم کهنه نباشد تمامی از اندرون
کم نیست سوسه های دوانیده در کتب
ناقد به عدل محکمه راند چو ذاکرون
باسلام
آنانی که سعی دارند مدرسه ،معلم و کتب و مسئولان آموزش و کلیت آموزش و پرورش را از هم منفک نمایند هرگز پی به دکترین تعلیم و تربیت نبرده و نخواهند برد و آنانی هم که سعی دارند اعتراض جامعه و دانش آموز را صرفا در عدم کارایی این حوزه معرفی کنند قطعا خواسته و یا ناخواسته ،اهداف دیگران که ازخارج حوزهء آموزش و پرورش اند و نقشه هایی برای آن دارند را محقق می سازند.می گویید ربطی به معلم ندارد ؟دقیق شوید مغز بادام سربسته که همان کلیت آموزش و پرورش است ،معلم است.مغز این بادام نشانه گرفته شده است که تمام پتانسیل اعتراض را ازفعالیت مغز می بیند.گیریم برداشت شما صحیح.اما چه کسی باید کتب را بازنگری کند ؟چه کسی باید مسئولان آموزش را از اشتباه در آورد؟تماما به معلم باز می گردد.پس تمام مسائل را بر گردن آ.پ نیندازیم.
دقیقا چطوری شما همه چیز را به هم می بافید بعد می خواهید معلم را مقصر نشان دهید و بعد بگویید معلمان باید تغییر ایجاد کنند؟ کدام تغییر؟ د استثنایی اهتار متصلب شما می توانید سند ۲۰۳۰ را طرح کنید یا سن تحول را تغییر دهید یا اجازه دارید انتقادی از کتب کنید؟
معلم در این ساختار کاره ای نیست.
سلام
معلم کاره ای هست اما همهء کارها و تغییرات را نباید از معلم و آموزش و پرورش خواست.ضمن اینکه روی سخن من بیشتر به نوشتار نویسنده است که نظر هاول که در حوزهء اجتماعی و سیاسی کار کرده و مقصود او اصلا نظام آموزشی نیست بلکه نظام سیاسی حاکم است .آقای عظیمی از نظرات سیاسی اجتماعی هاول سعی در اخذ نتیجه برای نظام آموزشی نموده و صرفا اعتراض را کابوس این حوزه دانسته اند.در صورتی که هاول مشخصا ایجاد اعتراض جوامع را ناشی از نظام سیاسی و قدرت حاکمان می داند.برای همین است که می گویم توپ را به حوزه آموزش و پرورش نیندازید.مشکلات از جای دیگری است.در اخذ برداشت ها و تطبیق ها چهار معیار توصیف و تفسیر و همجواری و مقایسه باید رعایت شود وگرنه منطق مستحکم و گزارهء متقن حاصل نخواهد شد.موفق باشید
آیا تفکر سیستمی که در کتب کاروفناوری آمده است برای آموزش و پرورش کشورمان مصداقی ندارد. آیا خروجی سیستم آموزشی تنها پردازش این مجموعه هست؟ بقیه سازمانها ونهادها در این خروجی دخیل نیستند؟محصول آموزش پرورش نیروی باسواد و کاربلدی هست که سایر سیستمها به آن محتاج اند؟فلسفه آموزش پرورش در تفکر سیستمی و خرد ورزی جمعی یکجانبه نکری دست اندرکاران و رانت خواران بیسواد مجموعه را مجهول داشته و در این حوزه اندیشمندان دعوت شدگان بی محل می باشند!!
ممکن است مواردمطرح شده توسط شما علت نارضایتی ها باشد ولی زمانی می توان تصمیم گرفت که علت ها براساس یک کارعلمی دقیق مشخص شده باشد وراهکارهای علمی ارائه گردد
وگرنه مصداق این شعرخواهدشد
که حضرت مولوی فرمودند
هرکسی از ظن خودشدیارمن ازدرون من نجست اسرارمن
من هم بر اساس کار علمی و نظرات علمی این طیف چند نقطه ای را بیان داشتم.اگر مطالعه وتحقیقی در ایسمهای تربیتی و آراء آنان و ایسمهای اجتماعی می نمودید و اساتید فرهیختهء این حوزه مباحث را برایتان تبیین می نمودند ،متوجه علمی بودن سخن بندهء حقیر می شدید.ضمن اینکه من هرگز چنین جسارتی به اساتیدی که از دانش ذخیره ای برخوردارند و صاحب نظرند هرگز نمی نمودم که باید تحقیقی علمی صورت دهید؟دو مقولهء بازنگری و بازسازی نظرات محققین همین حوزه بالاخص امثال روسو و جان لاک و دورکهایم و نظر فلاسفه اسلامی و جامعه شناسان فرهیخته است.ادامه دارد...
پس هم علت العلل و هم راهکاربا عنوان کلی بیان شده است.لاکن نیاز به بسط و سند دهی متقن دارد.من تحقیقات خویش را کرده ام و پیش از اینها هم در سر کلاسهای دانشگاه کنفرانس ها داده ام و فی الحال در ایام بازنشستگی ،مشغول تالیف کتابی بر اساس نظرات خویش در حوزه ای دیگرم و با عرض پوزش حال و هوای تحقیق و دوباره کاری برایتان ندارم .حالا شما لطف کنید و این کار را انجام دهید تا به همین نتایج دست یابید و در همین جا بارگذاری نمایید تا دیگران استفاده کنند و خودتان هم خوب باورتان گردد که سخن من علمی است و بندهء حقیر مصداق شعر مولانا قرار نمی گیرم.موفق باشید
سلام:
بحث دگر اندیشی و رویکرد امثال هاول یک رویکرد تربیت سیاسی است.اما رویکرد مد نظر فلاسفه تربیتی یک رویکرد سیاست تربیتی است.دیگر اینکه اساس مدرنیته را سکولاریسم و امانیسم دانستن ،از انصاف نیست.برای اثبات این مدعا سری به تاریخ علم کمبریج و زحمات جوامع قبل انداخته شود خالی از لطف نخواهد بود.مضافا اینکه علیرغم ادعای برخی که آقای هاول را دارای انسجام فکری بالا می دانند ،اما اینگونه نیست و اتفاقا در گزاره های متعدد ایشان ،در همان کتاب قدرت بی قدرتان،ازهم گسیختگیهایی وجود دارد که صد البته منظورش خط دهی سیاسی است و نه تربیتی.دنباله دارد...
سلام
در متن فرموده اید که:"مجموعه کتب علوم اجتماعی آموزش و پرورش درصدد هستند که دو پایه اصلی مدرنیته یعنی اومانیسم و سکولاریسم را مورد نقد جدی قراردهند "
قطعا این مهم اشاره دارد که پایه های مدرنیته صرفا و مطلقا اومانیسم و سکولاریسم نیست.پس کتب آموزش و پرورش اگر نقدی بر این دو دارد درست است چرا که نقد این دو در اندیشه های بزرگان پست مدرنیسم آمده و نقد اساسی دارد و پیروی از این دو،عقب ماندگی است و اگر در صدد است دانش آموز ورای این دو پرورش بیند امری به جا و پسندیده است.
مبحث دیگر اینکه ،معنای آزادی را فقط از منظر یک کتاب و یک نویسنده آنهم کتاب پایه دوازدهم که در سطخ فکر همان سن است نباید مد نظر برای چنین مبحث پیچیده و بزرگی قرار داد.و آخر امر اینکه در دو تصویر که در دست دانش آموزان نوشته هایی است ،کدام عقل سلیم باور می کند که متون آن پلاکاردها ،خواستهء واقعی دانش آموزان است؟باور کنید که حتا آنان مفهوم نوشتار را هم نمی دانند .عیب کار( یا اعتراض ممزوج با اغتشاش امروز)، همین جاست که به جای راهبری درست آنان، می خواهیم شخصیت آنان را بر اساس خواستهء بزرگسالان شکل دهیم.پایدار باشید.
از سخن من که مربوط به استناد مفهوم آزادی جنابعالی که در کتاب پایهء دوازدهم است و شمانقدی به آن متون داشته اید ،اینگونه برداشت نشود که آن مفهوم درست نیست یا ابتر است.بلکه برای این سنین ،مبحثی درست است اما ایراد کار در برداشت ناپختهء بزرگسالانی است که نقش مربی دارند اما برداشت خود و شخصیت پیچیدهء خود را در لابه لای تفاسیر موضوعی مباحث به دانش آموزان تسری می دهند و هدفشان این است که دانش آموز را چون خود بار آورند و برای دانش آموز شخصیتی تصنعی بسازند.پیش از آنکه عیب در متون باشد بیشتر عیبها در نوع برداشت بزرگسالان و عدم راهبری درست است و می خواهند دیگران را به جای خود اندیشی چون خود بار بیاورند و( من اندیش یا دگر اندیش) کنند.
عماد افروغ جامعه شناس گفت: نمیدانیم اسمش را چه بگذاریم، چون درآمیخته است. نه همه را میتوان اغتشاش نامید و نه همه را اعتراض طبیعی دانست. ملغمهای از اینهاست. شما حتی بلد نیستید که چگونه با اینها برخورد کنید. سالهاست میبینید، اما بلد نیستید. اتفاقی که مربوط به حضور نیروهای انتظامی در دانشگاه و کوی دانشگاه در سال ۷۸ شد نیز از همین دست است. آنجا گفتیم که اولا ورود معنا ندارد. ثانیا تحت شرایطی هم که باشد بنده هیچگاه توصیه نمیکنم؛ برخورد باید متناسب با فضا باشد. او در ادامه گفت که در این مملکت گوش شنوایی در میان مسئولان ما وجود ندارد. یک زمانی می گویید گوشی بدهکار نیست. یک وقت هم می گوییم چرا گوشی می تواند بدهکار نباشد؟ این سوال اساسی تری برای بنده است. سعی می کنم که این را ریشه یابی کنم. خیلی از نظام های سیاسی معمولا گوششان بدهکار نیست. اما چرا بدهکار نیست؟ به این پرسش بیشتر باید توجه کرد.
عماد افروغ با اشاره به ناآرامیهای اخیر جامعه گفت که اعتراضات هماکنون روی غلطک جنبش نیست. چیز آشفتهای است که البته ریشه دارد. علاوه بر آن ریشه طردشدگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که شامل اکثریت میشود. این جریان، خشم شهری است؛ شورش طردشدگی است. این خشم، قابل پیشبینی بود.
در اتفاقات اخیر نظام در برابر اقدام پلیس سکوت کرد؛ عذرخواهی نکرد و بیانیه هم نداد و خودش را در معرض یک اتهام فساد سیستمی قرار داد؛ حیف شد.
واقعا نمیدانم خواسته دانشجویان چیست؟ نمیفهمم. رهبریشان کیست؟ نمیفهمم، سازماندهیشان چیست؟ نمیفهمم. فقط ساعت 9 به بعد شعارهایی را میشنویم. اینکه نمیشود. اگر بخواهد به همین منوال پیش برود این جریان بازنده است. نمیتواند فرصتهای نظام را بیشتر کند.