انتظار می رفت همزمان با استقرار دولت سیزدهم ، با بهره گیری از توان نخبگانی درون آموزش و پرورش ، خون تازه ای در رگ های خشکیده آموزش و پرورش جاری شده، دیگر باره راه برای اعتلا و پیشرفت نظام آموزشی کشور هموار شود. دوام و قوام هر سازمانی مرهون به کارگیری نیروی انسانی سرآمد، خلاق ، با انگیزه و شایسته ای است که در کنار برخورداری از روحیه کار جمعی ، آینده نگری ، توان حل مساله، از تجربه ، دلبستگی و تعلق خاطر وافر سازمانی برخوردار باشد.
آموزش و پرورش نوین و معاصر در ایران نباید به رغم داشتن قدمت یا پیشینه یک صد ساله در ایران این بار به بهانه جوان گرایی ، تغییرات نهادی یا اقدامات تاسیسی با خط بطلان کشیدن بر تمامی تجارب پیشین ، به میدان آزمون و خطای مدیرانی مبدل شود که وزارتخانه یا شخص وزیر ، برای آنان ، درخواست استخدام قرار داد کارمعین کرده است .
چرا باید اتاق فکر آموزش و پرورش یا مسند پر چالش تصمیم سازی و تصمیم گیری در باره سرنوشت شغلی و تحصیلی میلیون ها معلم و دانش آموز ، دو دستی به کسانی تقدیم شود که تا کنون یک روز تجربه حرفه آموزگاری را در کارنامه خویش ندارند ؟
یادش به خیر !
یکی از نمایندگان مجلس در مخالفت با وزیر پیشنهادی دولت خاتمی در آن روزگاران گفت : « ایشان غیر از دوران تحصیل دوازده ساله در آموزش و پرورش البته در کسوت یک دانش آموز ، دیگر هیچ سنخیتی با آموزش و پرورش ندارد ».
در پس سالیان دراز ، از مفاخر و رجال فرهیخته آموزش و پرورش ، بسیار شنیده یا آموخته ایم که جولانگاه خطیر تعلیم و تربیت ، بسان عرصه سیمرغی است که سیر و سلوک یا طی طریق در آن مستلزم همراهی با قلاوزی است کاربلد و آزمون داده تا بلد راه دیگران شود.
چگونه است که برای قرار گرفتن در جایگاه مدیریت یک مدرسه فکسنی ، حداقل پنج سالی تجربه لازم است اما برای نشستن بر صندلی معاونت وزیری که قرار است ۱۱۰ هزار مدرسه را راهبری کند ، تنها سفارش فلان یا بهمان کس کافی است ؟! کافی بود همکلاس یا هم دانشگاه فلان آقا می بودید نانتان امروز در روغن بود. آموزش و پرورش ما دیگر باره نیازمند یک دگردیسی مدیریتی است. تصمیم کبرایی که باید تا دیر نشده اتخاذ شود.
شکایت این تعارض و تناقض را به کجا باید برد؟!
به قول مولانا :
هیچ قنادی نشد استاد کار
تا که شاگرد شکرریزی نشد
آن چه در هفت ماه گذشته در آموزش و پرورش ما به عیان البته به وفور دیده می شود ، شتاب زدگی و تناقض در گفتار ، ناکوکی در ساز و سمفونی ستاد ، بلاتکلیفی و تردید در حوزه تصمیم گیری ، تاخیر هفت ماهه در انتصاب و جابه جایی مدیران استانی ، بسنده کردن به انتخاب مدیران ضعیف در کلان شهر تهران ، به حراج گذاشتن حاکمیت و استقلال آموزش و پرورش به قیمت جلب رضایت مردان سیاست ، افتادن در چرخه دور و تسلسل چرایی ترجیح آموزش حضوری یا غیر حضوری ، به حاشیه راندن سند تحول ، بزک کردن مدارس چارتری و خصوصی سازی این بار با شعار مهمل و مبهم مردمی سازی مدارس ، برداشت گزینشی و ناصواب از دگرگونی بنیادین آموزش و پرورش در سند تحول دولت، مثله شدن رتبه بندی معلمان ، کنار آمدن مصلحتی با بانیان وضع موجود در بیشتر بخش های ستادی و برخی از معاونت ها ، بلاتکلیف گذاشتن مدیریت دو دانشگاه راهبردی وابسته به آموزش و پرورش، ادبیات و مکاتبات ضعیف برخی از مدیران تازه منصوب شده ، نبود وحدت و هماهنگی ، شکستن رکود میانگین سنی در انتصاب مدیران کل استانی با ۳۸ سال سابقه خدمت در کنار به کارگیری افراد صفر کیلومتر در ستاد وزارتخانه تا الخ!
در مجموع آنچه در افواه بر سر زبان هاست و خاص و عام بر سر آن اتفاق و اتحاد دارند این است که آموزش و پرورش ما دیگر باره نیازمند یک دگردیسی مدیریتی است. تصمیم کبرایی که باید تا دیر نشده اتخاذ شود.
بدون شک توفیق دولت سیزدهم در حوزه آموزش و پرورش در گرو حضور کشتیبان توانمندی است که با بهرهگیری از انباشت عقل و خرد در اصلاح حکمرانی آموزش و پرورش بکوشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
رطب خورده، منع رطب، کی کند