دور جدید کنش های صنفی و اعتراضات معلمان، به ویژه تجمعات میدانی آنان، اگر چه به لحاظ ماهیت، اتفاق تازه ای نیست اما به از نظر پیش زمینه ها و پس زمینه ها، در نوع خود جدید و بدیع می نماید.
شاید بتوان حضور پرتعدادتر، آرام تر و مدنی تر، اعتراض حول شعارهای مشخص، پرهیز از هیجانی شدن، وجود رگه هایی پررنگ از حضور و حمایت تشکل های سیاسی از مطالبات صنفی تجمع کنندگان و نیز عدم انحراف اعتراضات توسط معلمان و حمایت قاطع و شفاف آنان از بیانیه های شورای هماهنگی در این کنش ها از « نکات مثبت برجسته »آن دانست.
در عوض، خودزنی و دیگرزنی های برخی از فعالان این حوزه و نشانه رفتن انگشت اتهام به سمتِ دیگر افراد و تشکل های حزبی معلمان از نقاط ضعف پررنگ این سلسله کنش ها بود. به نحوی که کار از بحث و جدل های توئیتری و کلاب هاوسی و یارکشی های تلگرامی گذشته و به علم کردن پلاکاردهای مثلاً « ما سازمان نظام معلمی نمی خواهیم » در یکی از شهرهای جنوبی کشور رسید.
هر چند اختلاف سلیقه در این عرصه ها امری طبیعی و حتی ضروری است اما برخی اظهار نظرها و موضع گیری ها به ویژه در فضای پرمخاطب و ماندگار مجازی، انسان را به تعجب وا می دارد و زنگ خطر تهدیدات جدی در مقوله " اتحاد معلمان" را به صدا در می آورد.
از جمله این موارد ، توئیت تند و خطرناک یکی از معروف ترین و محبوب ترین معلمان کنشگر صنفی حال حاضر کشور، خطاب به یکی از صادق ترین و باپرنسیب ترین کنشگران رسانه ای معلمان کشور به بهانه ی مصاحبه ای به قول مصاحبه شونده ، تحریف شده با مشرق نیوز بود ( این جا ) که او را به طور مشخص با عنوان عامل امنیتی خطاب کرده بود و از آنجا که هر دو عزیز از سابقون صنفی و هر دو هزینه داده و دلسوز این عرصه هستند، وقوع این اتفاق نادر، باید هر کنشگری را به اندیشه ای ژرف و اقدامی عاجل وادارد وگرنه معلوم نیست این آتش کجا را و دود آن چشم چه کسانی را خواهد سوزاند.
در یکی از گروه های تلگرامی فرهنگیان در پاسخ به سوال دوستی که از من خواسته بود درباره این موضوع اظهارنظر کنم ابتدا به یک متن کوتاه بسنده کردم ولی بعد با استقبال و توصیه برخی از دوستان دلسوز برآن شدم جهت ثبت در تاریخ کنشگری صنفی، آن را به یک یادداشت برای انتشار ارتقاء داده و به این وسیله ادای دینی به ساحت بلند معلمان کشور به طور اعم و این دو معلم عزیز و گرانقدر بالاخص، داشته باشم.
در مورد آقای علی پورسلیمان و اتهاماتی که به ایشان وارد می شود، به عرض می رسانم با شناختی که بنده از ایشان دارم ؛ یکی از شریف ترین، باشخصیت ترین و با پرستیژترین فعالان حوزه رسانه معلمان حال حاضر کشور است.
ایشان از اعضای اولیه و موسس سازمان معلمان ایران بوده که در قامت عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران، پیش تر مدیریت سایت سخن معلم (ارگان رسانه ای قبلی و فعلی سازمان معلمان ایران) را بر عهده داشت و در اثر کنش های صنفی دهه هشتاد و نود بازداشت و محکوم به زندان شدند.
با عنایت به تیپ شخصیتی منظم و نگاه ایده آلیستی ای که دارد صبر تشکیلاتی اش کم و تاب آوری اش در برابر طرح موضوعات فرعی و مخاطبان غیرحرفه ای یا حتی نیمه حرفه ای کم است. به نحوی که ممکن است مواجهه با ایشان در اولین برخوردها برای مخاطب عام جذابیتی ایجاد نکند.به خاطر همین دیدگاه ها و عدم سازگاری با برخی افراد و افکار از سازمان معلمان ایران جدا شد و پایگاه خبری تحلیلی صدای معلم را تاسیس کرد و سالهاست به تنهایی، با تلاش بی شائبه و شبانه روزی، بسیار منظم و جدی آن را به یکی از بزرگترین مراجع خبری - تحلیلی حوزه آموزش و پرورش با یک کانال تلگرامی با قریب ۵ هزار نفر عضو تبدیل کرده است.
پروتکل های حرفه ای ایشان آن قدر سخت گیرانه است که هر یادداشت و تحلیلی را برای بازنشر در سایت نمی پذیرد و صداقت و صراحت ایشان در مواجهه با اربابان قدرت و صاحبان صندلی تا حدی است که معمولاً یا ایشان را راه نمی دهند یا سوالات سخت و پرچالشی که ایشان مطرح می کند، مسئولان را می آزارد و آنان را برای محدودیت و ممنوعیت بیشتر برای ایشان، مصمم تر می سازد.
تعهد ایشان به رسالت و رسانه ای که در دست دارد تا آنجاست که اگر سری به سایت صدای معلم بزنید خواهید دید که ایشان در زیر یادداشت های تحلیلی و خبری ای که محتوای آن را شخصاً تهیه می کند امکان ندارد نظر هیچ خواننده ای را بی پاسخ بگذارد که موید نظم و تلاش و احترام بی حد ایشان به مخاطبان است و صدالبته از عوامل جذب آنان.
از سوی دیگر آقای محمد حبیبی هم مستقلاً انسان وارسته و معلمی شریف و هزینه داده است و نشان داده که برای ماندن در مسیری که خود درست تشخیص می دهد، اِبایی از پرداخت سنگین ترین هزینه ها هم ندارد و وضع محکومیت های قضایی و اداری ایشان، و صبر و مناعت طبع و بلند همتی خانواده محترمشان موید این مدعاست. در عوض، خودزنی و دیگرزنی های برخی از فعالان این حوزه و نشانه رفتن انگشت اتهام به سمتِ دیگر افراد و تشکل های حزبی معلمان از نقاط ضعف پررنگ این سلسله کنش ها بود. به نحوی که کار از بحث و جدل های توئیتری و کلاب هاوسی و یارکشی های تلگرامی گذشته و به علم کردن پلاکاردهای مثلاً « ما سازمان نظام معلمی نمی خواهیم » در یکی از شهرهای جنوبی کشور رسید .
این معلم دلسوز، با وجود محرومیت و ممنوعیت از عرصه تدریس بارها نشان داده است که معلمی بالفطره است و خود بارها تاکید کرده است که معلم می ماند و طوفان های توئیتری معلمان از ایشان نشان داده است که او به مدد دیدگاه های نظری و کنش های عملی صادقانه، تاکنون توانسته است چه محبوبیتی در بین معلمان کشور به دست آورد و از منظر اجتماعی یکی از سرمایه دار ترین معلمان ایران است.
اما احساس خطر من دقیقاً از همین جا آغاز می شود که چه شده است که چنین وضعی پیش آمده و معلمی دلسوز و صادق، به معلم صادق و دلسوز دیگر، چنین اتهام سنگینی می زند و سرمایه بزرگی از معلمان کشور سرمایه ای دیگر را نفی می کند!؟
متاسفانه و بسیار متاسفانه، اعتراضات پرشور صنفی در این مقطع که معلمان و دیگر اقشار درگیر فشار اقتصادی هستند و حمایت آحاد معلمان از تصمیمات شورای هماهنگی، به جای آنکه فعالان و لیدرهای تشکل های معلمی به ویژه شورای هماهنگی را زیر چتر اتحاد و لیدرهای آنان را زیر سقف هوشمندی جمع کند برخی از معلمان تندرو را به این اشتباه انداخته است که برای مصادره تمام و کمال این حضور معلمان به نام و کام خود، باید تشکل ها و افراد معتدل تر را با کلیدواژه های عامل امنیتی ، تشکل های زرد و احزاب حکومتی بنوازند تا محبوبیت بیشتری پیدا کنند!
اما غافل از آنند که بر شاخه نشسته اند و بُن می برند.
البته این اظهار نظرات از برخی از آنان که در پی کسب معروفیت و محبوبیتی در این فضای غبار آلود ایجاد شده هستند تعجبی ندارد اما من شخصاً تعجب می کنم افراد شاخصی از کانون صنفی تهران و شورای هماهنگی، که سالها درگیر پرونده و زندان بوده و هستند و خود به نماد صبر و نمود شرف معلمی تبدیل شده اند و حتماً درک درستی از سناریوهای تفرقه افکنانه و نگاه های بدبینانه امنیتی دارند، چرا در این دام ها می افتند!؟
این پرسش به جد مطرح است که برخی از بزرگان صنفی، دیگر فعالان نامدار و گمنامی را که به دعوت وزیر در جلسه شرکت کرده و همان شعارها و مطالبات معلمان را در فضایی آرام تر و فاصله ای نزدیک تر و با لحنی رساتر و دور از حواشی خواسته و ناخواسته، در گوش مدیران کشوری و استانی تکرار می کنند، تخطئه و بلکه تکفیر می کنند و بیانیه های تند و تیز در سلب صلاحیت و مشروعیت این معلمان دلسوز صادر می کنند!؟
شرایط سخت و دشواری است.
یادمان باشد، مطالبات و اعتراضات سراسری، منسجم، هوشمندانه و نجیبانه معلمان خیلی ها را به ترس و رشک انداخته است و ممکن است خیالاتی در دماغ شان بپرورانند و بازی های پیچیده ای برای ما و جنبش بالغ و مسالمت آمیز معلمان بچینند!
شایسته نیست خودمان اسیر این بازی ها بشویم و با انگ زدن های بی انصافانه، ساده انگارانه و خدای ناکرده بداخلاقانه به خرمن برآمده از اتحاد معلمان کبریت تفرقه بزنیم!!
با احترام و ارادت به محضر یکایک معلمان ایران
کانال محمود صفدری ( گاه نوشت ها )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
استاد بزرگوار و سرور گرامی جناب آقای صفدری
سپاس بیکران از تدبیر شما
قلم توانمند ، احساس مسئولیت خردمندانه ، پرواز اندیشمندانه ، پرتو افشانی و روشنایی بخشی شما به زوایای یک کنش اجتماعی بزرگ ، قابل ستایش است .
دست مریزاد.
با تقدیم شایسته ترین احترامات ارادتمند شما شهسوارزاده
در محضر شما می آموزیم و اگر لایق باشیم درس پس میدهیم.
به نظر من حتی اگر پورسلیمان با نهادهای امنیتی ارتباط داشته باشد همین وب سایت صدای معلم می تواند کفاره تمام گناهان کبیره و صغیره او باشد. چه کسی می تواند این قدر بی پروا و جسورانه در این سیستم به شدت امنیتی مطالبی در حد صدای معلم منتشر کند؟
همین یک خدمت ایشان یعنی ایجاد فضایی برای اشراک گذاری نظرات و صداها موافق و مخالف خود کاری است بسیار عظیم ...
حضور پورسلیمان در عرصه رسانه و کنشگری صنفی مربوط به امروز و دیروز نیست.
کارنامه او گواه همه چیز است که به درستی اشاره فرمودید.