اخیرا در خبرها دیدیم که خانم مرکل به عنوانِ «قدرتمندترین زن جهان» پس از 16 سال یعنی چهار دوره صدراعظمی، آزادانه از قدرت کناره گرفت یا مثلا شینزو آبه در ژاپن کمی که کسالت پیدا کرد به راحتی کنار رفت.
این هم یکی دیگر از تفاوت های اساسی در کشورهای مدرن و غیر مدرن است!
امروزه در علم پزشکی و فیزیوتراپی به عمل نشستن و برخاستن صحیح از صندلی، اهمیت فوق العاده ای می دهند چرا که از التهاب مفاصل و مشکلات کمر درد و دردهای عضلانی جلوگیری می کند.
اما به نظر می رسد صحیح و درست نشستن و مخصوصا برخاستن از صندلی قدرت به مراتب با اهمیت تر است چون در غیراین صورت، ضررش جبران ناپذیرتر از درد مفاصل و عروق خواهد بود، زیرا حیثیت و شرافت انسان را بر باد می دهد! و ای کاش از کودکی در کنار آموزش های اخلاقی، این امر را هم برای ما آموزش می دادند چرا که امروزه، متاسفانه این بیت حافظ بیشترین مصداق را در بین ما در صندلی قدرت دارد:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم وبی جنایت
متاسفانه از مقاماتمان گرفته تا ورزشکارانمان به جای خداحافظی به موقع، آنقدر درنگ می کنند که حتما باید با تمسخر و یا با اردنگی بیرون برده شوند یا سیاست پیشه گان ما آن قدر در صندلی قدرت تعلل می کنند که حتما باید زحمت برخاستن شان را جناب عزرائیل بکشد! که حتی با بالا رفتن سن شان ابوالمشاغل نیز می گردند و در نتیجه، جا را برای جوانان به شدت تنگ می کنند. اصلا گویی با گوشه عزلت و عبادت و تامل و مطالعه... میانه خوبی ندارند! در حالی که استفاده از صندلی در جامعه ما سابقه چندانی ندارد در سفرنامه برادران شرلی آمده که:
«در ايران صندلی نيست من چون نمی توانستم به دو زانو بنشينم ...شاه عباس دستور داده صندلی آوردند...»
حتی تا یک صد سال پیش، استفاده از میز و نیمکت در مدرسه یکی از جرم های رشدیه به شمار می آمد! چون اطفال مكتب خانه را به جاى نشاندن در روى پلاس هاى كثيف در صندلی های چوبى می نشاند در نتیجه به فرنگى مآبى و تقليد از كفار محکوم می شد!
حتی پس از کسب مشروطیت، وقتی مجلس اول آغاز به کار کرد نمایندگان، همه بروى زمين مي نشستند. عکس هایی از مرحوم طالقانی هست که وی هیچ گاه بر روی صندلی های مجلس خبرگان ننشسته. معتقد بود کسی که روی این صندلیهای راحت بنشیند نمی تواند قانونی بنویسد که به درد روی زمین نشستگان بخورد.
موسولينى هم، زمانی می گفت كه صندلى دسته دار و كفش راحت مخرب مرد است!
در دنیای غرب، لوسیوس کوینکتیوس سنسیناتوس سردار رومی به یک سمبل تبدیل شده است سمبل شرافتمندی در عین برخورداری از قدرت مطلق! و مجسمه های متعددی از او در آمریکا و اروپا دیده می شود، سینسیناتوس دو بار روم را از نابودی نجات داد اما هر دو بار داوطبانه قدرت را رها کرده به مزرعه کوچکش بازگشت: یک بار وقتی روم در حال شکست از دو همسایه خود بود مردم و سنا او را به فرماندهی رسانده و قدرت مطلق در اختیارش گذاشتند او دشمن را شکست داده و با افتخار به روم بازگشت. مردم از او خواهش کردند در قدرت بماند اما او پیشنهادها را رد کرد و قدرت را واگذار نمود و به مزرعه اش بازگشت.
19 سال بعد، برای بار دوم وی برای رهبری روم فراخوانده شد. این انسان بزرگ، بار دیگر به سرعت پس از اینکه وظیفه اش را با موفقیت و غرور به سرانجام رسانید، قدرت را واگذار کرد و باقی عمرش را با تواضع در مزرعه محقرش گذراند و به کشاورزی پرداخت...
در سنت عرفانی ایرانی هم، عرفای ما در استغنا بی همتا بوده و همواره به قدرت و مادیات چنان بی اعتنا بودند که اومانیستی ترین رفتارها را در زندگی خود به منصه ظهور می رسانیدند چه جمله ای زیباتر از این سخن غزالی می توان پیدا کرد که: «مگس بر نجاست آدمی نیکوتر است از علما بر درگاه سلطان»!
و خود او، دعوت سلطان سنجر را با هزار بهانه رد می کند و گوشه ی عزلت و تفکر را بر آن ترجیح می دهد.
ای کاش ابوالمشاغلین ما و پیران جامعه ما حداقل کمی نه از سنسیناتوس بلکه حداقل از سنت آشنای عرفای خودمان بیاموزند تا در زمان پیری، کمی خلق را از خدمت و نبوغ بی پایانِ خود، محروم کرده کمی هم به فکر خدمت به آخرت خود و عبادات و تکمیل اعمال شرعی قضا شده بپردازند که در این صورت هم به نفع این دنیوی مردم تمام می شد هم به نفع آن دنیوی ایشان!
خداحافظی به موقع در همه جا خوب است چه در میهمانی ها چه در زمین های ورزشی و چه از صندلی های قدرت...!
تصویر زیر مربوط است به الکساندر لوکاشنکو سیاستمدار بلاروسی که از زمان تشکیل نهاد ریاستجمهوری در ۲۶ سال پیش از ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۴ تاکنون رئیس جمهور بلاروس است.
کانال تاریخ تحلیلی ایران
نظرات بینندگان
دانشگاه هم میگن استاد حالا حقوق معلمان با ۳۰سال سابقه کمتر از یک بچه توی دانشگاه که بلد نیست پنج دقیقه صحبت کنه و دانشجویان مسخرش میکنن باید بهترین رتبه معلمان هشتاد درصد اون بشه اگر بشود لعنت بر این شغل در ایران