حکایت
آورده اند که در موسم خریف که باد خزان وزیدن گرفته بود و صولت برد رسیده و اندر زمین پارس جماعت را رنج و تعبی عظیم فراگرفته و سختی به غایت و مشقت به حد نهایت رسیده و نان و طعام عزیز و دلار سخت گران شده بود، کاروانی از صاحبدولتان و صاحبمنصبان قوم پارس عزم اقلیم اندلس کرد.
کاروان که به شهر درآمد تنی چند از روندگان که در سفر همراه آنان بودند از کاروان جدا شدند و راه دیگر گرفتند. در راه میرفتند که اتفاق را به موضعی خوش و خرم باز آمدند. در آن جمعی عظیم از نسوان و رجال را دیدند گرد آمده و با نسق و نمطی استوار در سکوها و تختها اندر نشسته و به نظاره مشغول بوده و دیدهها بر میدانی اخضر دوخته و هر از گاهی غریوی از آنها همیخاست و غلغله و هلهله در فلک همیانداخت. این واقعه را عظیم پسندیدند و شعفی آنها را گرفت. چنان که بلادرنگ موبایلها از نیام برکشیدند و عکسی از خود به یادگار برکشیدند و در اینستاگرام یله کردند.
اندلسیان را پرسیدند: «این منزلگه آراسته را چه نامند و این چه غوغایی باشد؟» گفتند: «اینجا را سانتیاگو برنابئو گویند و این مناسک را ال کلاسیکو نام نهادهاند.»
اندلسیان صاحبدولتان پارس را بگفتند: «چه صنعتی دانید؟» صاحبدولتان پارسی گفتند: «ما را وکیل خلق گویند. ما را مهتری باشد. در محفلی همی نشینیم و قیل و قال راه اندازیم.» اندلسیان از این سخن در شگفت شدند که این دیگر چه صنعتی باشد.
القصه صاحبدولتان از این هیاهو و مناسک چنان خوششان آمد که پای پوشها کندند و شب را با اندلسیان اتفاق مبیت افتاد. همه شب به هلهله و شادی پرداختند و چنان از خود بیخود شدند که همه عکسهای خود به اینترنت هلیدند. پارسیان را از این واقعه خبر شد. چهره در هم کشیدند و طومارها بر لوحه ها ساختند که این حرکتی نه مناسب حال صاحبدولتان و صاحبمنصبان باشد.
باری کاروان قوم پارس که از بلاد فرنگ باز آمد جماعتی به پرسیدن آمدند و روندگان را ملامت کردن گرفتند که این چه احوالات بود که بر شما رفت و سبب چه بود که از کاروان جدا افتادید و بر سر این میدان مداومت کردید. از این منزل که بودید خلق را چه تحفه کرامت کردید و از این معاملت ملت را چه سود حاصل آمد؟
از آن سه یکی بانگ برآورد: «دوستان ما را شماتت نکنید! در سانتیاگو برنابئو مردمنگاری پیشه کردیم و با اندلسیان به اختلاط مشغول گشتیم که آن را راه صواب و عین ثواب میدانستیم و در اقصای اندلس بسی گشتیم تا وندالیسم را بیابیم.» همیشه ترس از شایسته سالاری و اینکه روزی نقاب ها میافتد و همه چیز برملا می شود آنها را به انواع شگردهای غیراخلاقی مانند کسب مدرک و عنوان و دوپینگ علمی برای پرکردن آن خلاهایی که ذکرش رفت به هر قیمتی وادار می کند.
خلق گفتند: «وندالیسم چه باشد و سبب چیست که لسان پارسی را پاس نمیدارید؟»
گفتند: «وندالیسم آن باشد که اشربه و اطعمه بخوری و سبوها و کوزهها بشکنی و ظرفها بر سر زنی.»
خاصگان قوم گفتند: «آیا در مهمی از مصالح مملکت اندیشه نکردید؟»
گفتند: «مردمنگاری اولیتر و عین ثواب و مصلحت باشد.»
جماعت چهره در هم کشیدند و روی ترش کردند. یکی زان میان گفت: «این چه صدایی بود که در فلک انداختید. روا باشد که جمعیتی روی زرد در عذاب و الم و شما در آسایش باشید. رواست که عالمیان بر خوب و بد شما اطلاع یابند؟ هیچ از مصلحت و رعایت مملکت در این باشد که مردم در قحطسالی باشند و شما در عیش و رامش در اندلس؟»
از جواب فروماندند و خجل شدند. از آنان یکی گفت: «ای دوستان ما را در آنچه کردیم اختیاری نبود و هوای نفس بر ما غالب آمد و راحتی به وجود ما رسید. عذر تقصیر آوردیم. شما هم به کرم ما را معذور دارید. شوق جمعیت چنان ما را گرفت که طاقت ضبط خود نداشتیم و این بی اختیار از ما صادر شد.»
روایت
در صفحه 96 «نسیم» اثر ارزشمند زنده یاد محمد حجازی (1352-1280) که بیش از نیم قرن پیش نگارش یافته از زبان یکی از شخصیت ها میخوانیم:
«... وکیل مجلس باید عالم و باهوش و عاقل و خویشتندار باشد، باید تاریخ و جغرافی ایران و سایر کشورها و علوم سیاسی را کاملا بداند، باید مدام از جریان سیاسی دنیا بوسیله کتابها و مجلات و اخبار، آگاه باشد و بداند ایران هم جزئی از دنیا است. باید مشی خود را همیشه با سایر اعضاء جهان موافق کند. وکیل باید وطن را بپرستد و یک ذره از مصالح ایران را به هیچ نعمتی نفروشد گرچه نعمت انتخاب شدن در دوره آینده باشد، حتی اول چیزی را که باید فراموش کند، دوره آینده است. وکیل باید فداکار باشد یعنی از خودنمایی و تعصب و لجاج و مالدوستی و مقامپرستی چشم بپوشد. راست است که وکیل باید مبارزه کند اما نه برای انتخاب شدن در دوره آینده، بلکه برای جلوگیری از فساد و هوچیبازی.»
اگر چه از نگارش این خطوط 60 سال سپری شده است اما برای عصر ما هم میتواند بسی قابل استفاده باشد. بیشک هر قدر نمایندهای که عنوانهای رنگارنگ را در مجلس و بیرون یدک میکشد به خصوص در قرن 21 که هر روز معجزه ای در فناوری و علم رخ می دهد و دانش بشر فزونی میگیرد از مهارت های لازم و اطلاعات و دانش و سواد کاربردی و عمیق و آکادمیک کافی در حوزهای تخصصی یا عمومی برخوردار باشد نه تنها در تصمیمگیریها و موضع گیری هایش تاثیر خواهد داشت بلکه در رفتارش هم جلوه گر خواهد شد و همینطور در توسعه کشور هم تاثیرگذار خواهد بود.
قضاوت
ماجرای مادریدگردی نمایندگانی از مجلس پایان یافته است و رسانه و شبکه های اجتماعی به حد کافی به این موضوع پرداخته و روی آن مانور دادهاند به طوری که باید مساله را تمام شده تلقی کنیم. اما شاید این ماجرا بهانه خوبی بدست دهد تا نگاهی از روی تامل و از زاویه ای دیگر به آن کسانی که نماینده و صدای ما هستند و مقدرات و امورات مملکت در دست آنهاست بیاندازیم و آنها را یک بار دیگر برانداز کنیم تا ببینیم که شاید در انتخاب خود دچار خبطی عظیم شدهایم.
ناگفته پیداست که رفتارهای ما و آن چه می گوییم و آن چه انجام می دهیم برون داد و جلوههایی از کارکرد سلولهای خاکستری، ساختار، نیات و منویات درونی و داشته های ذهنی و تجربیات و آموزشها، باورها و عقاید ماست. به سخن دیگر از کوزه درون ذهن آن چیزی بیرون میتراود که از قبل در آن جاری و جمع شده است و گوشه ای از علم و هنر و تخصص نهفته ما وقتی سخن میگوییم آشکار می شود. وقتی نمایندهای از تلفظ سادهترین کلمه انگلیسی باز میماند این پیام را به جهانیان مخابره می کند که سواد انگلیسی من در سطح بسیار نازلی قرار دارد. اما داستان زمانی آزاردهنده می شود که ما در سایه منفعتطلبی و ارضای نیازهای شخصی و در اولویت قرار دادن سود خود عمدا تظاهر به چیزی می کنیم که فاقد آن هستیم و خود را بزرگتر از آنی که هستیم نشان میدهیم و این یعنی عوام فریبی و عدم صداقت و به تبع آن کابوس از دست دادن موقعیت. و غم انگیزیرین قسمت این داستان تراژیک لو دادن خود و آگاهی مردم از خالی بودن انبان ماست. فردی با چنین ویژگی هایی محصول یک نظام سیاسی به طور عام که مسیر او را برای قرار گرفتن در چنین موقعیتی هموار کرده و نظام آموزشی به طور خاص است که موفق نشده است مهارت ها و رفتارهای لازم را در او ایجاد کند. و در این میانه آنچه ناخودآگاه خود را تمام قد به رخ می کشد آموزش و تربیت است. بدون اینکه نیازی به ارائه کوت و رفرنس داشته باشیم می توان ادعا کرد که آموزش علی الخصوص در زمانه حاضر چه تاثیر شگرفی در سرنوشت ملت ها بازی میکند. شاید به این خاطر است که کشورهای توسعهیافته با چنگ و دندان از مغزها و داشتهها و سرمایه های انسانی و متخصصان و نخبههای خود که محصول نظامهای آموزشی آنها هستند و همین طور از شهروندان عادی خود محافطت و مراقبت و در مقابل آنها احساس مسئولیت میکنند. اما ببینیم مسئولین، سیاستمداران، نمایندگان، وزرا، مدیران و آنهایی که بر ما حکومت میکنند و امورات ما را میچرخانند و با حقوقهای نجومی، غیرنجومی و نیمه نجومی در این گرانی و تورم روزگار به سختی میگذرانند چه بهره ای از هوشهای چندگانه بردهاند و اصلا چه امتیازات و برتری هایی بر آدمهایی که در خیابان راه می روند دارند.
گذشته از قوه نطق که که انسان را از موجودات دیگر متمایز می کند یک تفاوت اساسی دیگر بین بشر و حیوان کنترل و مدیریت احساسات، عواطف و یادگیری و توسعه مهارت های ذهنی و جسمی است. انسان این توانایی را دارد که با آموزش به کنترل و مدیریت احساسات خود بپردازد. یک گربه خانگی هیچ وقت منتظر نمیماند تا در ساعت معینی غذای خود را بخورد اما یک کودک نمیتواند در یک مهمانی تولد تنها بر اساس احساسات و نیازهای سطح پایینش رفتار کند و هر چقدر که دلش خواست شکلات از ظرف بردارد یا هر چه خواست سفارش دهد. او بر اساس آموزشی که دیده و به صورت اسکیماهای اطلاعاتی در مغزش ذخیره شده می داند که باید احساس فیزیکی خود را کنترل و مدیریت کند و تنها یک شکلات که سهم اوست بردارد.
بشر در هیچ مقطعی از تاریخ بینیاز از آموزش نبوده است. از یک طرف با گذشت زمان اهمیت آموزش و کسب دانش و بودجه اختصاص داده شده به آن در جوامع بشری دو چندان شده و از طرف دیگر آموزش مهارتها پیچیدهتر و تخصصیتر شدهاند. با آموزش، مهارت های ساده ای مانند گرفتن قاشق یا کارد را کسب می کنیم یا با آموزش های پیچیده به صورت فرآیندی در حیطهای تخصص پیدا می کنیم. اما همگان به خوبی واقفاند که انسات ها در عین شباهت های اساسی به همدیگر دارای تفاوت های فردی خاصه در آموزش و یادگیری و تسلط داشتن در مهارتی هستند و مانند ربات ها همه به یک روش برنامه ریزی نمیشوند تا کاری را مانند هم انجام بدهند بلکه با توجه به استعدادها و تواناییها با آموزشهایی که می بینند با روش های متفاوت یادگیری مسیرهای متفاوتی را می پیمایند و به مهارتها و توانایی های متفاوتی دست پیدا می کنند. اما آن چه در یک جامعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است توزیع و گماردن افراد بر اساس تواناییها، استعدادها و تخصص ها به سان تکه های یک پازل یا قطعات سیستمی مانند ساعت یا به عبارت بهتر فراهم کردن زمینه برای قرار گرفتن هر کس در جای اصلی خود است در غیر این صورت سیستم به صورت روان کار نخواهد کرد و از کارایی و کفایت لازم برخوردار نخواهد بود.
قسمت اعظم تقصیرها و ملامتها را باید به گردن سیستمی انداخت که به آنها اجازه هنرنمایی داده و زمینه را برای ظهور آنها مساعد کرده و حتی مشوق آنها بوده است. دستکاری این فرآیند و دخیل کردن معیارهای نامرتبط مانند تظاهرات و صورت و عقاید و باورهای شخصی، گرایشان جنسی، سیاسی، دینی، ایدئولوژیکی و ... ممکن است در این روند اختلال ایجاد کرده و به وخیم تر شدن اوضاع و بی نظمی در سیستم و آنتروپی منجر شده و نتایج فلاکت باری به بار آورد. صرف اینکه یک نفر همیشه چفیه یا چادر بر تن و ذکر بر لب دارد و در صف اول نماز جمعه و جماعت است و با کسی نسبتی دارد دلیل قانع کننده ای برای گزینش و انتصاب او به عنوان رییس یک بانک یا یک دیپلمات نمی تواند باشد.
اما سوال اساسی در خصوص آموزش این است که آیا می توان تنها با تکیه بر زر و زور و به صرف اینکه ما در موقعیت و موضع قدرت هستیم و به منابع مالی و روابط قدرت دسترسی داریم یک شبه به خود یا فرد دلخواه خود سواد، تجربه، تخصص و مهارت های لازم را اعطا کنیم و او را را به زعم خود در زمانی کوتاه تربیت و به مردم و جامعه تحمیل کنیم یا تحویل دهیم؟
گیرم که ما به فردی مدرک دادیم، تشویقش کردیم ریشش را پروفسوری کند و عینک استکانی به چشمش زند و به دنبالش به او پست دادیم و از همین امروز در رسانه خود او را دکتر و استاد خطاب کردیم و موفق شدیم مردم را هم فریب دهیم اما آیا می توان مغز و سلول های مغزی او را دستکاری کرد و در آن چیزی به نام سواد و دانش و تجربه بارگذاری کرد یا مهارت های متعدد و قدرت تحلیل، مدیریت و خلاقیت را به ذهن او پیوند زد؟ همین طور اگر دایره لغات ما پایین باشد یا هنوز جدول ضرب را یاد نگرفته باشیم آبا می توان یک شبه دایره لغات خود را به سطح مطلوب رساند یا جدول ضرب را یاد گرفت؟ ناگفته پیداست که کسب دانش نیاز به مربی، محیط مناسب، تمرین و ممارست و صرف زمان دارد و نمیتوان با تزریق چند دوز از دارویی معجزهگر که از داروخانه ابتیاع میکنیم تحلیلگر مسائل خاورمیانه یا امریکای لاتین شد.
بیشک در زمانهای که رسانهها نقشی پررنگ در زندگی ما باز می کنند و انحصار آن از دست حکومت ها خارج شده در مدتی نه چندان طولانی مردم از روی نشانه هایی مانند عملکرد، رفتارها و آن چه از دهان او بیرون می آید و به مدد رسانههای اینترنت-محور پی خواهند برد که چیزی که روی سر این فرد سنگینی می کند خالی بوده است. وقتی سالهاست برای عموم جا انداختهام که من پزشکی حاذق و متخصصی زبده هستم اما در مقابل لنز کوچک بیرحم دوربین و در نمایی کلوز-آپ از تزریق سرنگی ناتوان هستم با زبان بی زبانی به مردم اعلام میکنم که من از روشهای رانتی و سهمیهای به این عناوین دهانپرکن و پرطمطراق دست یافتهام و جای کسی دیگر را غصب کردهام.
ملامت
اما برگردیم به حکایت آغازین. داستان این است که ما موکلان، نمایندگان خود را خیلی دست بالا گرفتهایم و انتظارات زیادی از آن ها داریم. انتطار داریم تمام خصایص انسانی، اخلاقی و تخصصی و حرفهایگری یک جا در آن ها جمع شده باشد، در حالی که واقعیت این است که اگر نگاهی بیتعصب به کارنامه، رزومه علمی و اجتماعی و شجرهنامه، تحصیلات، برداشت ها و باورها و مایندست های ذهنی و زندگی نامه و عملکرد و مسیرهای میانبر پیشروی آنها به سمت مجلس بیانداریم به نکات و نتایج مهم و خوبی دست خواهیم یافت. آن ها را انسانهایی مییابیم که تفاوت چندانی با من و تو و آدم هایی که توی خیابان راه می روند ندارند و به طور کلی بیشتر آنها با افراد طبقه متوسط و حتی پایین تر جامعه از نظر شناخت و تخصص و حرفهای گری تفاوت چندانی ندارند و حتی ممکن است نیازهای ابتدایی آنها مانند کسب مدرک و عنوان و مطرح کردن خود و ذوق زدگی و هیجان نشان دادن موفقیتهای خود ارضا نشده باشد به طوری که اگر جای بعضی از آن ها را با افراد معمولی و شغل هایی که ارزش آن ها هنوز برای جامعه روشن نشده است مثلا جای یک سرایدار مدرسه را با یکی از نمایندگان مورد اشاره عوض کنیم نه تنها هیچ مشکلی به وجود نمی آید بلکه سرایدار می تواند وظایف نماینده را به نحو احسن انجام دهد اما شاید نماینده از پس کار او برنیاید. پس نباید انتطار داشته باشیم که رفتار آنها از رفتار من و آن فردی که در خیابان راه می رود متفاوت باشد. وقتی این عزیران «من» واقعی خود را نشان می دهند نمی توان زیاد به آنها خرده گرفت چرا که آن پختگی و حرفه ایگری لازم را که نتیجه صرف زمان زیاد برای کسب تحصیل و تجربه و مطالعه و خودشناسی و سیر در آفاق است به علت اضطرار و نیاز و قرار گرفتن در «برهه حساس» در آنها شکل نگرفته است. چرا باید انتظار داشته باشیم که مثلا نماینده فلان منطقه که هنوز نیازهای سطح پایینش ارضا نشده است و مدام دنبال ثروتاندوزی و لذتجویی و باجخواهی و اخذ پورسانت و کمیسیون است و تجارب و تخصصی در سیاست ورزی ندارد رفتاری متین و حرفه ای از خود نشان دهد؟ و شاید قسمت اعظم تقصیرها و ملامتها را باید به گردن سیستمی انداخت که به آنها اجازه هنرنمایی داده و زمینه را برای ظهور آنها مساعد کرده و حتی مشوق آنها بوده است.
یک نماینده هم ممکن است در جایگاه یک موجود بشری هیجان زده و یا جوگیر شود و «من» واقعی خود را نشان دهد و قادر به کنترل غرایز و احساسات نازله خود نشود چرا که همان طور که اشاره شد با بررسی سوابق اینان متوجه می شویم که بعضی از اینان نه آموزشهای حرفه ای دیده اند، نه با مهارتهایی مانند روش های سخنرانی و آداب معاشرت و راه های برقراری ارتباط آشنا هستند، نه مخصوصا به یک زبان میانجی (لینگوا فرانکا) مسلط هستند، نه مطالعات عمیق در حیطه ای داشته و نه از تجاربی در فیلدی تخصصی برخوردار هستند و نه پابند به اخلاقیات هستند. حتی بعضی ممکن است پا را از استان خود فراتر نگذاشته باشند (به تفاوت بین مدرک و علم و سواد و تجربه توجه شود). حالا از سر خوش شانسی یا با روش های وطنی دیگر سر از مجلس درآورده اند و بر صندلی مخملی تکیه زده اند. این بحث را به حیطه های دیگر هم می شود تعمیم داد.
فراست
اما ببینیم مسئولین، سیاستمداران، نمایندگان، وزرا، مدیران و آنهایی که بر ما حکومت میکنند و امورات ما را میچرخانند و با حقوقهای نجومی، غیرنجومی و نیمه نجومی در این گرانی و تورم روزگار به سختی میگذرانند چه بهره ای از هوشهای چندگانه بردهاند و اصلا چه امتیازات و برتری هایی بر آدمهایی که در خیابان راه می روند دارند.
پیشنهادم این است که قبل از هر کاری یک نیم نگاهی به سابقه و رزومه اینها بیاندازیم. خوشبختانه در دوران افول انحصار صدا و سیما و به مدد شبکه های اجتماعی و اینترنت می توانیم اطلاع حاصل کنیم که اینان چگونه و چه مسیری را برای تصاحب یا اشغال این مسئولیتها و پستهای خطیر طی کردهاند. بی شک این مسیر پله پله و تدریجی نبوده بلکه بشتر از طریق پرش طول یا ارتفاع (با چتر با بدون چتر یا با نیزه!) یا با هلی کوپترهای رانتی بوده است. به عنوان مثال گروهی از اینان از سکویهای ستادهای انتخاباتی به این پستها پرتاب شدهاند. به این خاطر این هوش ها در این افراد زیاد رشد نکرده و در مراحل ابتدایی راکد مانده است؛ و چون بهره چندانی از این هوش های چندگانه نبرده اند در عمل شاید نتوانند خوراک دو بارکش را تقسیم کنند و نتیجه هزینهای است که کشور و مردم از قبل ناکارامدی اینان می پردازد چرا که در جایی هستند که نباید میبودند و به این می گویند بی نظمی. اگر تعریف مولای متقین از نظم، «قرار گرفتن هر چیز در جای خود» را مدنظر داشته باشیم در این مورد خاص می توانیم این تعریف هوشمندانه را به آدم ها هم تعمیم دهیم یعنی: قرار گرفتن هر کس در جای خود! اگر چه گروهی از اینان به کمک رانتهای علمی، نفوذ و بورسیه و سهمیه حتی پکیج هایی از چند نوع دکترا و فوق دکترا از دانشگاه های فرنگ و ینگه دنیا اخذ کرده اند اما از آنجا که به قول سعدی رحمهالله علیه «استعداد بیتربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع» این تلمیذهای بی ارادت تنها حمال این مدارک هستند و خود به خوبی از این نکته آگاه هستند که بین سواد و تجربه و مدرک تفاوت وجود دارد و این خلا تخصصی و علمی را نمی توان با مدرک پر کرد.
اگر هوش تجاری ترامپ بالاتر از سطح متوسط است یا شم سیاسی آنگلا مرکل زیاد است سیاستمداران و آدمهای ما چه هنری دارند تا دل بر آن خوش شود؟ اصلا از این هوشهای چندگانه گاردنر چند گرم در وجود مبارک اینان یا دقیقتر بگوییم در چیزی که روی سرشان سنگینی می کند و مغز نام دارد توسعه یافته است؟
تربیت
بعد از هرم نیازهای مازلو و هوشهای چندگانه گاردنر این داستان بدون اشاره به رده بندی بلوم کامل نمی شود. در سطوح شش گانه یادگیری بلوم ناحیه سفلی در مثلث مربوط به سطوح پایین تفکر و ناحیه علیای مثلث مربوط به سطوح بالای تفکر است. بررسی رفتارها و نطقها و برون دادهای کلامی و رفتاری و نوشتاری و عملکرد نمایندگان مجلس نشان می دهد که گروهی از اینان در همان سطوح پایین یادگیری راکد مانده و به علت اعتیاد و استفاده از انواع رانت های دولتی و غیردولتی در مسیر تربیت و کسب دانش و تجربه و مهارت، بیشتر از آن جلو نرفتهاند به طوری که قدرت تحلیل، ارزیابی و مدیریت اوضاع را نداشته و با علم ناقص خود نه تنها ابتکار عملی ندارند و در موقعیت مختلف قادر به اتخاذ تصمیمات عقلانی و رفتار هوشمندانه نیستند بلکه با عدم درک درست از موقعیتها و اظهارنظرهای نسنجیده اوضاع را بدتر هم می کنند. اما همیشه ترس از شایسته سالاری و اینکه روزی نقاب ها میافتد و همه چیز برملا می شود آنها را به انواع شگردهای غیراخلاقی مانند کسب مدرک و عنوان و دوپینگ علمی برای پرکردن آن خلاهایی که ذکرش رفت به هر قیمتی وادار می کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
محسن علیزاده نماینده سپیدان و عضو کمیسیون اقتصادی مجلس میگوید:
رویههای سختگیرانه بهکارگیری نیروهای انقلابی باید رفع شود. اگر قرار باشد بهکارگیری آنها منوط به داشتن رزومه و سابقه کاری باشد مطمئناً کارها پیش نخواهد رفت.
این هم از سری نمایندگانی که باید به سان فیلم سکوت بره ها هانیبال لکتور بیاد و کاسه سرش را برداره و ببینند اون تو چیزی هست یا نه.
وی با ابراز تاسف از این که « قمار بازی و فساد جنسی در بین نمایندگان دیده میشد» نیز گفت: موارد خلاف اخلاق و عفت عمومی در بین نمایندگان رخ میداد اما میماندند تا دوره نمایندگی شان به پایان برسد و عموما برای ادوار بعد ردصلاحیت میشدند اما در طی دوره خیلیها آبروداری میکردند و البته با قوانین فعلی کاری هم نمیشد کرد.
آقای حاجی بابایی از اول اشتباهی رفتید! حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر سابق آموزش و پرورش در خصوص اینکه چطور با مغایرت داشتن مدرک تحصیلی توانسته عضو کمیسیون تلفیق بودجه شود گفت: کمیسیون تلفیق بودجه متشکل از تمام کمیسیون ها است.
سفسطه و توجیه
سید غنی نظری خانقاه عضو کمیسیون اقتصادی مجلس که در برنامه تهران بیست شرکت کرده، در حالی مدعی است کاملترین آمار وضعیت مالی و درآمدهای مردم ایران در یک دهه اخیر را توسط مجلس تهیه کردهاند که از هیچکدام از این آمارها اطلاعی ندارد!
ویدیوی این گفتگو بسیار روشن کننده و دردآور است.