حسین بن علی خطاب به راهزنانِ جان و دین و عقل و اخلاق، خطابه ای داشته است که این بَخشَ اش، از کُشتارِ آن روز، شُهرتِ کمتری ندارد:{ اگر دین ندارید ؛ آزاده باشید...}
درهنگامه هایی از زندگی، بسا روزهایی می رسد که با_بر_در خود می گویم: اگر عاشق نیستی؛ آزاده باش!
"عشق و حرّیت" ، یا بگویید "دلدادگی و آزادگی" ،این دو، درنظرم هماوردی می کنند. من و مایی که از پیِ مولانا و افلاطون و بزرگانِ بسیاری، همواره "عشق" را بَرترین بِرّ و اَفضلِ فضایلِ آدمی می شمرده ایم؛ گاه در عالَمِ نظر یا خاصه درعالمِ عمل و در مُواجهات و مَجاری زندگی که در چالش می افتیم؛ میانِ پذیرش و گزینش یکی بر دیگری فرو می رویم.ترجیحِ آزادگی بر دلدادگی یا دلدادگی بر آزادگی...کدام فضیلتمندتر است؟
اززبانِ حافظِ عزیز بارها این دوبیت را بازچیده ایم که اولی در "دفاع از حرّیت" است و دومی در "دفاع از عشق":
غلام همتِ آنم که زیر چرخ کبود/ ز هرچه رنگ تعلق پذیرد؛ آزاد است
خلاصِ حافظ ازآن زلف تابدار مباد/ که بستگانِ کمندِ تو ، رستگارانند!
آدمی همین که عاشق می شود؛ از قیدِ هر قاعده یِ زبون کننده ای[جز خودِ عشق] فارغ می گردد و همین که آزادگی را تجربید؛ عشق ، هستیِ او را درمی نوردد.
عاشقان [ِ راستین، نه عاشقانِ خود! ]، آزادگانی اند وارسته از قیدوبندِ توقّع و تقاضا و آویزان شدن ازاین و آن و گذشته گرایی و آینده انتظاری و غصه خوردن و...
زیرِ بارند "درختان" که تعلُّق دارند/ ای خوشا "سرو"! که از بندِ غم ، آزاد آمد
هرنوع بدبختی ،از سرِ محدودیت (اسارت،کَرانه گی) و محرومیت(حاجت) است.
"طمع و عادت"، که فرزندانِ گستاخِ همان محدودیت و محرومیت هستند؛ قاتلان بالفطره ی عشق و آزادگی اند. "معتادان و طمّاعان" نیز، حیف و میل شده هایِ همیشه یِ تار و مارِ تاریخ اند.
و کیست که پاره ای از هستی اش عادت زده یا طمعکارِ چیز یا چیزکی نباشد جز "عاشقان و آزادگان"؟!
علی بن ابیطالب در وصیت نامه ی درس آموزش به حسن بن علی [ درود خدا بر همه ی اولیایش ] می گوید (تا آنجا که می توانی ؛ بندگیِ غیر از خدا نکن!) و این، یعنی آنکه زندگی را بسا سخت بتوان بی بندگیِ مطلق و بدونِ باج دادن؛ گذراند...
کرشمهای کن و بازارِ ساحری بشکن!/_به غمزه_ رونق و ناموسِ سامری بشکن
به باد دِه "سر و دستارِ عالَمی"!... یعنی/ کلاه گوشه _به آیینِ سروری_ بشکن!
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.