بالاخره پس از چند سال تجربه حضور در محیط اداری آموزش و پرورش دوباره به کلاس درس و محیط آموزشی برگشتم و از دوره ای سخت و پرتلاطم که البته عبرتهای آن دست کمی از یک کارگاه آموزشی نداشت، عبور کردم. در ارتباط با این مسئله و با وجود عدم رغبت به باز کردن مباحث شخصی، اما با احتمال اینکه چنین مطالبی حرف دل عده دیگری از همکاران و دوستان باشد، چند نکته را به اشتراک می گذارم.
دوران کار در محیط اداری برای من نمادی از کورسوی امید و ته مانده های باوری بود که از دوران دانش آموزیمان و شکل گرفتن فضای موسوم به اصلاحات برای ایجاد تغییرات گام به گام در ضمیرمان شکل گرفت. حضور در چنین فضایی به خاطر امید اندکی بود که به ایجاد تغییر از طریق مشارکت در سازوکارهای سیاسی و انتخاباتی در عرصه اجرایی کشور داشتیم. گمان ما بر این بود که با وجود تنگناهای قانونی و حقوقی هم می توان از طریق بسیج افکار عمومی و حضور نیروهای جدید با نگرشهای متفاوت، کشور را از بن بست سیاسی و مدیریتی خارج کرد و نیروهای مرتجع را به حاشیه راند. اما مدتی کوتاه تلاش و انتظار کافی بود که به واهی بودن چنین امیدی پی ببریم و در نهایت بهره ما از تلاش برای ساختن کشور آن هم با استفاده از معقول ترین و مدنی ترین روشهای ممکن به شکست انجامید و به موازات حرکت تدریجی و مدنی مردم برای بهبود اوضاع، معدود منافذ و مجاری تغییر نیز بسته شد و چنین رویکردی به بن بست رسید.
به همین خاطر همان گونه که قبلا هم نوشته ام، هیچ تلاشی از این طریق برای تاثیر بر آموزش و پرورش و ایجاد تغییر در آن کارآیی ندارد و اگر کسی مدعی چنین تاثیری باشد قطعا سخنانش بهره ای از واقعیت ندارد. در چنین وضعیتی مدیران و وزرای این نهاد کارپردازانی مطیع و گوش به فرمان هستند که هیچ اختیاری در ارتباط با مقولات کلان و حتی خُرد آموزش و پرورش ندارند. طرح محدود کردن یکی از انواع مدارس موجود یعنی سمپاد را به یاد بیاورید که به کجا ختم شد تا ادعای فوق را باور کنید! علیرغم سختی ها و ناملایمات فراوانی که همزادِ فعالیت های سیاسی و فکری در ایران هستند، تلاش برای ساختن ایران و انداختن کشور در مسیر توسعه مسئولیتی نیست که بتوان به راحتی از آن شانه خالی کرد.
تلاش برای تغییر مدیران از طریق شرکت در انتخابات و به تبع آن پیگیری برای آمدن فلان شخص به عنوان وزیرِ بهتر یا مدیر تحول گراتر، در مجموع یک فرایند عقیم بود که باعث ارتقای افراد رانت خوار، آفتاب پرست و بی هویت، بزدل و بله قربان گو و "شومنی" شد که پا بر شانه جوانانِ دغدغه مند گذاشتند و بالا رفتند اما به جای ایجاد تحول، گوی سبقت را در ارتجاع فکری و عملی از آنانی ربودند که قرار بود با رای ما و حضور ما کنار بروند و در عوض از ایجاد فرصت های مالی و ارتباطات طلایی برای خود و اطرافیانش غافل نشدند. به همین سبب ضروری می دانم از جوانان اهل فکر و پرانرژی که در محیط آموزش و پرورش فعال هستند بخواهم راه طی شده و به بن بست خورده ما را دوباره امتحان نکنند و متوجه این نکته باشند که در این مسیر چیزی جز سراب در انتظارشان نیست.
تغییر در آموزش و پرورشِ ایران تا اطلاع ثانوی تنها از طریق تاثیرات رسانه ای و کسب و انتشار تجربه کشورهای توسعه یافته امکان پذیر است و معلمان و دانش آموزان نیز خوشبختانه امروز پیش قراول این عرصه هستند.
در ارتباط با بازداشت و پرونده قضایی که برایم گشوده شد هیچ گاه و در هیچ مرحله ای از وزیر یا معاونت حقوقی وزارتخانه کوچکترین کمکی نگرفته و انتظاری نداشته ام. حتی در مهر ماه سال گذشته که پس از ابتلا به کرونا با حال بسیار وخیم در یک اتاق سرد از بهداری اوین زندانی بودم، همسرم را از رجوع به دفتر وزیر و مشاورانش جهت رایزنی آنها برای مرخصی برحذر داشتم و این نکته را بسیاری از دوستان در جریان بوده و مطلع هستند. در کمتر از ۶ سال حضور در حوزه ستادی، یک سال و سه ماه در پست معاون روابط عمومی حضور داشته ام و در همین مدت همکاران شاهد بوده اند که کمترین تلاشی نه برای حفظ پست و نه ارتقای اداری و ... نداشته ام و هدف اولیه خود را فدای نشست و برخاست ها و رایزنی ها و مصلحت ها نکرده ام. از قبل و بعد از حضورم در روابط عمومی نیز با اینکه بسیاری از دوستان، بنده را به عنوان مدافع بخش غیردولتی می شناسند، هیچ مجوزی اعم از مدرسه و آموزشگاه برای خود و همسرم نگرفته و حتی در هیچ طرح پژوهشی مرتبط با مدارس غیردولتی که معمولا بودجه مهمی هم به خود اختصاص می دهد و افرادی متعددی از بیرون و درون وزارتخانه از آن متنعم می شوند، مشارکت نداشته ام.
علیرغم سختی ها و ناملایمات فراوانی که همزادِ فعالیت های سیاسی و فکری در ایران هستند، تلاش برای ساختن ایران و انداختن کشور در مسیر توسعه مسئولیتی نیست که بتوان به راحتی از آن شانه خالی کرد.
ما بیش از این باید خون دل بخوریم تا این کهن دیار برای فرزندانمان و برای نسل های آینده آشیانی امن و خانه ای آباد باشد.
( « صدای معلم » نیز ورود این معلم خوشفکر و فعال به حوزه عمومی آموزش را تبریک گفته و امیدواریم بتوان در سایه هم افزایی این دوستان همگام با بسط " تفکر انتقادی " به عنوان حلقه بی بدیل نظام آموزشی ، اصلاحات آموزشی را به جد پی گیری نماییم . )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
به عنوان یک همکار وظیفه خود
می دانم که بگویم خوش آمدید.
جسارتا برخی چیزها ارزش تجربه
کردن ندارند.
معتقدم معلمی که کلاس درس را
رها می کند، یا ره گم کرده است یا
خویشتن خویش را.
امیدوارم با استفاده از تجارب عملی،
کلاس های درسی پویا و بالنده ای
داشته باشید. و قبل از آن آرزو دارم
که مدارس هر چه زودتر بازگشایی
شوند.
با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون.
من دو سال پیش به دلیل نوشتن نمرات واقعی در لیست نمرات توبیخ شدهام و در تحقیر و تحت فشار قرار دادن و تنبیه بنده، هیچ کوتاهی نکردند و شدم درس عبرتی برای دیگر معلمان.
بنده نیز خاطرات بسیاری دارم از تلاش در جهت تغییر و اصلاح، ولی سرانجام به بنبست رسیدم .
سیستم فعلی آموزش و پروش مانند غربالی است که نیروهای پرتلاش و خیرخواه و دانا را در خود نگاه میدارد و به بقیه اجازه رد شدن و ادامه فعالیت را میدهد.
خوشبختانه هنوز کورسوی امیدی در درون نجات می توان یافت. به جمله آخرشون دقت کنید:
«ما بیش از این باید خون دل بخوریم تا این کهن دیار برای فرزندانمان و برای نسل های آینده آشیانی امن و خانه ای آباد باشد.»