موزیک ویدئو جدیدی از "ساسان حیدری یافته" مشهور به ساسی مانکن، انتشار یافته که بحث برانگیز شده است. حضور یک پورن استار در موزیک ویدیو به این بحث ها دامن زده است. محتوا نیز از جنس "پارودی" می باشد. این گونه می توان در باب مختصات و واکنش ها بدان پرسش نمود.
آیا این محصول یک امر کم اهمیت است یا خطر تربیتی دارد؟ ابعاد پدیداری آن چیست؟ راهبرد موثر در مواجهه با آن کدام است؟
در این راستا نکات زیر محل اعتناست.
١. موسیقی ایرانی در دهه اخیر، در معرض حداقل دو تحول عمده بوده است : "گسترش جهانی تکنولوژی" و "ساخت شکنی هنجاری" . پارودی سازی از فیلم سراسر رنج "ابد و یک روز"، تلخ است. اقبال عمومی به این قبیل پارودی ها که در زیر پوست جامعه جاری است، "تقدس ابتذال" است. هشداری جامعه شناختی بر انحراف تمدنی.
گسترش تکنولوژی چنان امری گریزناپذیر واجد نتایج بسیار است. از یک سو کیفیت تولید موزیک تغییر یافته و از سوی دیگر دسترسی به محصولات سهل شده است. سایت های متعدد و شبکه های اجتماعی، ارائه دهنده های این محصولات هستند. دسترسی عموم مردم به این منابع فرهنگی آسان شده و عرضه آن ها نیز سرعت و گسترش یافته است. این روند علی رغم کم و کیف متفاوت و موانع متعدد در نقاط جغرافیایی ایران، روند صعودی داشته است.
۲. دسترسی به تکنولوژی برای طبقه سرمایه دار آسان تر است. همین امر در حوزه هنر نیز صادق می باشد. بارها مشاهده شده افرادی فاقد صدای شاخص و دانش هنری توانسته اند با صداسازی و افکت پردازی و به کمک سیستم توزیع و بازاریابی، شهرتی برای خویش رقم بزنند. تکنولوژی هنری این امکان را فراهم آورده تا حجم کثیری از افراد کمتر مستعد در حوزه موسیقی مشغول به کار شوند و محصول موسیقیایی تولید کنند. ذات بازار و سرمایه داری هنری این امر را قابل فهم می نماید. به نظر می رسد از این امر گریزی نیست.
۳. موسیقی تابع حداقل سه ضلع، شاعر، آهنگساز و خواننده است. اگرچه خواننده "شناس"ترین وجه اثر نزد عموم است اما دو وجه دیگر اهمیت و حتی برتری های خاص خود را دارند. برمبنای این تذکر و در تلاقی نکته بالا، می توان ادعا نمود که نزول محتوای هنری تحت الشعاع امر بازار رقم می خورد. "شاعرانگی" نخستین قربانی این فرم از تولید موسیقی است. نقض آشکار قواعد شعری در بسیاری از این محصولات دیده می شود. در یک بررسی دقیق تر با ابتذال کلام مواجه هستیم که در طیف رقیق تر این محصولات وجود دارد.
در یک درک جامعه شناختی، فقدان شاعرانگی به سطحی بالاتر یعنی هنجارستیزی فرا می روید. کلام از هنجار عاری می شود. فرم، هنجار را ترک می کند. تصویر به نقض هنجار می انجامد. حضور یک پورن استار در کلیپ مذکور و محتوای آغشته به عناصر جنسی در این سپهر قابل ارزیابی است. "اعتنا" از مدخل سکسوالیته فراهم می شود. تقدس ابتذال در به اوج رسیدن اعتنای جمعی، رقم می خورد.
۴. مخاطب سنی این محصولات، عمدتا قشر نوجوان هستند که اخیرا کودکان نیز بدان افزوده شده اند. نوجوانان به واسطه بازه سنی، بیشترین اقبال را به محصولات نوین هنری نشان می دهند. آنچه جدید است دسترسی کودکان به این محصولات می باشد. جهان کرونایی سبب ساز ارتباطات مجازی بیشتر در کودکان است. هردو نسل مذکور در فقدان آموزش های جنسیتی مناسب و بدون آمادگی لازم با این محصولات مواجه می شوند. جهان جدیدی نزد آنها گشوده می شود که با هنجارهای اخلاقی متعارف، کمتر هماهنگی دارد. آنها بدون دانش و مهارت کافی با این تجربیات نو برخورد می کنند. تجربیاتی که به ساخت ذهنی _ فلسفی آنها احتمالا آسیب جدی خواهد زد. تمرکززدایی از ذهن کودک - نوجوان و اُفت آموزشی، کمترین این آسیب ها خواهد بود.
۵. اقبال نوجوانان و کودکان به این محصولات ناشی از حداقل دو عامل کلان و خرد می باشد. در سطح کلان، نظام آموزشی و رسانه جمعی قرار دارند. نهاد آموزش عمومی در تجهیز ذهنی نسل نو به مهارت های ارتباطی، پیوند بینانسلی و آگاهی های جنسیتی ناتوان بوده است. این ناتوانی هم "وجه محتوایی" دارد هم "وجه زمانی"! وجه محتوایی یعنی به این قبیل آموزش ها بی اعتنایی می نماید. آموزش های جنسیتی در پلتفرم های کلان نسبتا غایب است. وجه زمانی نیز به عقب افتادگی نهاد آموزش از تحولات نسلی - تکنولوژیک مربوط می باشد. نهاد آموزش همواره یک قدم از تجربیات جدید نوجوانان عقب تر است!
این مشکل در سطح خرد بحث یعنی خانواده نیز دیده می شود. خانواده در مضیقه معیشتی، گسست بینانسلی و یا نبود دانش تربیتی لازم، به "سرعت دانستن" فرزند خویش نمی رسد! در جهان جدید، دانش والدین همواره در خطر عقب افتادن از دانش فرزند قرار دارد. شتاب تکنولوژی این امر را تشدید نموده است. امری که در جهان کهن و "آهستگی تجربه"، موازنه را به نفع والد قرار میداد. هردو نسل مذکور در فقدان آموزش های جنسیتی مناسب و بدون آمادگی لازم با این محصولات مواجه می شوند. جهان جدیدی نزد آنها گشوده می شود که با هنجارهای اخلاقی متعارف، کمتر هماهنگی دارد.
۶. بحث در باب خوب/ بد این قبیل محصولات فرهنگی - به زعم نگارنده - اولویت ندارد. زیرا در جهان جدید، موافقت یا مخالفت شما کمتر بر عدم تولید چنین محصولات مبتذلی موثر خواهد بود. بازار تابع ایدئولوژی سود است. بازار همواره منفعت خویش را جست و جو می کند. سود در بازاریابی حداکثری به تقدس می انجامد. تقدس ابتذال از این زمره است. اقبال حداکثری از ابتذال، این تقدس را شکل می دهد. در این آوردگاه، تذکرهای اخلاق گرایانه لازم است اما احتمالا کافی و موثر نخواهد بود! از این حیث نگارنده، ممانعت از ساخت یا دیده شدن این قسم محصولات را کمتر موفق می داند. سیاست های فرهنگی حذفی همواره شکست می خورند. نمی توان با حذف دیگری بر امواج فرهنگی جهان نو سوار شد. راهبرد صحیح احتمالا در آگاه سازی عمومی و باز نمودن عرصه برای استعدادهای فرهنگی متکثری است که به انحاء مختلف به حاشیه رانده شده اند.
راهبرد صحیح احتمالا در آگاه سازی عمومی و باز نمودن عرصه برای استعدادهای فرهنگی متکثری است که به انحاء مختلف به حاشیه رانده شده اند.
۷. اقبال به محصولات فرهنگی بی کیفیت، تابع "ذائقه فرهنگی" است. ذائقه فرهنگی نتیجه سیاست های کلانی است که در رسانه رسمی تجلی می یابد. سیاست گذاری های حذفی در عرصه رسانه و هنر، به طرد استعدادهای نوپدید کمک نموده است. هنر را به ساحتی خارج از هنجارهای اخلاقی و قواعد اجتماعی هدایت کرده است. در واقع ذائقه فرهنگی در غیاب چهره های فاخر هنری و استعدادی درخشان موسیقی ایرانی، تنزل یافته است. تذکر عمده همینجاست؛ گفتمان رسمی با تنگ نمودن عرصه، ناقض خویش را تولید می نماید!
حال سخن گفتن مستقیم و صادقانه با نسل جدید می تواند آنها را به بازیگران فعالی تبدیل کند که از مصرف کالای بی کیفیت انصراف دهند. سخن گفتن شفاف در باب مسائل زندگی حتی اگر نتیجه تام مطلوب به بار نیاورد، بذر تفکر و تردید را در ذهن مخاطب خواهد کاشت تا در مصرف این محصولات شک کند. به کودک - نوجوان این پیش آگاهی داده می شود که "مصرف فرهنگی" تابعی از سن و عقلانیت است. برای او تهدید، عینیت خواهد یافت. جهان شعارزده بیرون و عملکرد ناموفق رسانه رسمی، در عدم درونی سازی باورها موثر بوده است.
در یک جمع بندی می توان بیان داشت که :
الف. پدیده های اجتماعی محصول ساختارها هستند. آنها از خلا متولد نمی شوند.
ب. همان قدر که می توان به نقد "ساسی مانکن"ها از وجه نشانه شناسی فرهنگی و امور تربیتی توجه داشت، نباید در اثرگذاری آنها نیز غلو نمود.
ج. پارودی سازی از فیلم سراسر رنج "ابد و یک روز"، تلخ است. اقبال عمومی به این قبیل پارودی ها که در زیر پوست جامعه جاری است، "تقدس ابتذال" است. هشداری جامعه شناختی بر انحراف تمدنی.
د. محتوای سکشوال آن، یک خطر تربیتی برای نسل نو است. این گونه با یک پازل چندوجهی از جامعه شناسی فرهنگی، تکثرگرایی هنری، فلسفه تربیتی و سیاست گذاری رسانه ای مواجه هستیم.
از قلم انداختن هرکدام از آنها احتمالا بحث را مخدوش می نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
عالی بود . هر چند دردنامه بود
اما لذت بردم.
بسیار دقیق، موشکافانه دیدگاه
جامعه شناختی را از این پدیده
به تصویر کشانده اید.سپاس
تاسف بارترین تسلط فرهنگی در قرن حاضر از طریق هنجارشکنی های جنسی
ممکن گردیده است. چون دیگر اندیشه و تفکر بشری همانند قرن بیستم
مساعد استثمار فرهنگی نیست.
روشنگری افکار و عقاید بیشتر مردم
در کشورهای مختلف جهان مانع رخنه
بر فرهنگ آنان شده است.
اما نکته ضعف و حساس جوانان که
محل نفوذ سیاسی است مسایل جنسی
هست که اگر آنان پیرو بودن را بپذیرند
در آن مستحیل شده و عقل، شعور، اخلاق و ادب نیز قربانی می شود.
تاکید براقتصاد بازار آزاد ، خصوصی سازی ، نخبه گرایی و ...
صحبت می کنند. وقتی که اقتصاد نوایبرال وارد شود به
دنبالش فرهنگ آن نیز وارد می شود!
تناقض بزرگیست که اقتصاد نولیبرال با اصالت سود داشت
ولی با فرهنگ سنتی زندگی کرد! مارکتینگ سینما ، موزیک ،
رقص و ... در ابتدا سلیقه مخاطب را به ابتذال کشانده و سپس
تولیدات خود را به وی حقنه می کنند!
شما امروز اگر به تولیدات سینما و تلویزیون وطنی نگاه کنید،
میبینید که از فرط ابتذال روی هالیوودیسم را سفید کرده اند!
وی با اشاره به برگزاری جلسه دادگاه بیان کرد: تنها جلسه اول دادگاه برگزار شده که در آن نماینده دادستان به بیان کیفرخواست پرداخت و به هیچ وجه موضوع صدور حکم اعدام صحت ندارد.
وکیل حمید صفت با اشاره به جلسه محاکمه موکل خود بیان کرد: جلسه محاکمه موکل بنده فردا (دوشنبه هجدهم اسفند ماه) در شعبه دهم دادگاه کیفری یک و به ریاست قاضی راسخ برگزار خواهد شد.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
کجا نیستند؟
می شود:
افشین شاهرودی درباره رضایت خانوادهها برای عکاسی از چهره کودکانشان، بیان میکند: رضایت خانواده برای عکاسی از کودکان شان به این معنا نیست که عکاس میتواند معیارهای قانونی و اخلاقی را در کار خود نادیده بگیرد. چنین رضایتی هرگز به عکاس اجازه نمیدهد در هر شرایطی عکاسی کند و به هر شکلی و در هر موقعیتی مبادرت به انتشار و ارائه آن کند. عکاس در هیچ شرایطی مجاز نیست آبرو و حیثیت سوژه را زیر پا بگذارد.
در عکاسی مستند اجتماعی همواره حساسیت وجود دارد. هم از سوی جامعه و هم مسوولان. هدف اصلی این نوع عکاسی، نشان دادن کاستیها و کمبودهاست و البته با نشان دادن همین کاستیهاست که شرایط مناسب برای اصلاح آنها به وجود میآید........
به تن دختربچهها، آنها را به یکی از بزرگترین آرزوهای خود، یعنی پرنسس بودن رسانده است.
همین اظهار نظر باعث شد تا سیلی از نظرات و نقدهای منفی روانه عکاس و گالری شود که در نهایت نیز منجر به لغو نمایشگاه شد.