واژه «ایدئولوژی» (Ideology) یکی از مفاهیم پرکاربرد و مناقشهبرانگیز در علم سیاست است که اتفاقا در گفتارها و نوشتارهای سیاسی و روزمره اهل سیاست نیز بارها به کار میرود و متناسب با شرایط و زمانه، معناهای متفاوتی به خود میگیرد. این اصطلاح نخستین بار توسط دوستوت دو تراسی (1754 - 1836)، متفکر فرانسوی در سال 1796 میلادی به کار گرفته شد: «دوتراسی با ایدئولوژی میخواست علم جدید ایده شناسی را بنیان کند؛ مانند بیولوژی (زیست شناسی) که موجودات زنده را مطالعه میکند و یا فیزیولوژی که کارکرد اعضای بدن را مورد بررسی قرار میدهد».
این اصطلاح از همان بدو پیدایش، «با دلالتهای سرزنشآمیزی عجین شد که طبق آنها ایدهها برای مخدوش و تیره ساختن حقیقت و فریب دادن و گمراه ساختن مردم به کار میروند.».
بحثبرانگیزترین متفکری که در طول قرن نوزدهم از اصطلاح «ایدئولوژی» بحث کرد، کارل مارکس است. به نوشته بابک احمدی در کتاب «واژه نامه فلسفی مارکس» این اصطلاح در دورههای مختلف کار او به سه معنای متفاوت به کار رفته است:
1. به معنای «آگاهی دروغین(کاذب)» که در ایدئولوژی آلمانی به کار رفته است؛ 2. به معنای نظام اندیشهها، باورها و عقاید بیشوکم منسجم هر طبقه اجتماعی که عمدتا در نوشتهها و نامههای او در سال 1848 بازتاب یافته؛ 3. به معنای نظام جهان شمول و کلی تولید عقاید، باورها و دانایی در جامعهای خاص.
اما آنچه در ادبیات سیاسی مارکسیستی، بیش از همه مورد توجه قرار گرفت، معنای نخست مورد نظر مارکس از «ایدئولوژی» بود، یعنی «آگاهی کاذب». به عبارت دیگر آن طور که آوتویت و باتامور در مدخل «ایدئولوژی» کتاب خود مینویسند، «کاربرد ایدئولوژی برای اهانت به دیگران عمومیت پیدا کرد و اشاره ظریف تامس کارلایل نیز به همین نکته است: «اعتقاد صواب اعتقاد من است، اعتقاد باطل اعتقاد توست». اما به نظر میرسد که فراسوی این نگرشهای منفی به این مفهوم، آن طور که بشلر توضیح میدهد، بهترین تعریف ایدئولوژی «گفتار(دیسکورس) در رابطه با عمل سیاسی» است. بدین معنا که هر نظام باوری، یک رویکرد سیاسی به صورت آشکارا یا نهفته حضور دارد، این رویکرد سیاسی را میتوان ایدئولوژی آن نظام باور خواند.
بر این اساس، هیچ کس نمیتواند مدعی شود که فارغ از ایدئولوژی است و هر کنش (پراکسیس) انسانی اعم از گفتار یا کردار، با یک رویکرد و جهتگیری سیاسی خاص صورت میگیرد و در نتیجه از یک ایدئولوژی مشخصی بر میآید. شاید این تعبیر، در وهله اول بدیهی به نظر برسد و کسی با آن مخالفت نکند. اما مسئله جایی بحث برانگیز میشود که بسیاری که در سخن، با این تعبیر مخالفتی ندارند، در نوشتار و گفتارشان از تعبیر «ایدئولوژیک» به عنوان یک انگ منفی برای توصیف مخالفان شان بهره میگیرند و در برابر مدعی میشوند که آنچه خودشان میگویند یا مینویسند، فارغ از جنبههای ایدئولوژیک است. این در حالی است که مدعیان مذکور، از دو حالت خارج نیستند: یا آگاهانه و ارادی میکوشند رویکرد ایدئولوژیک خودشان و ایدئولوژی مستتر در گفتار و نوشتار و کردار خود را پنهان کنند، یا به واقع نسبت به این رویکرد ایدئولوژیک آگاهی ندارند و نمیدانند سویههای سیاسی این گفتارها و کردارها چیست.
بنابراین بهترین و دقیقترین پاسخ به آنها که مدعی «غیرایدئولوژیک» بودن هستند، آن است که به وضوح به نقادی سیاسی گفتار و کردار ایشان پرداخت و نشان داد که چگونه آگاهانه و ارادی یا ناآگاهانه و غیرارادی از یک موضع سیاسی و ایدئولوژیک خاص دفاع میکنند و یا به ضرر سایر مواضع سیاسی و ایدئولوژیک جهتگیری میکنند.
ملخص کلام آن که ایدئولوژیکبودن یک متن و کنش، امری ارزشی نیست و تقریبا هر کردار انسانی، در یک میدان نیرو، متحقق میشود و سوگیری سیاسی و ایدئولوژیک خاص خودش را دارد، حتی اگر مولف یا فاعل آن متن و کنش نخواهد.
مهم این است که کنشگر اعم از نویسنده، روشنفکر، محقق، پژوهشگر و ... اولا به این سویه ایدئولوژیک کار خودش آگاهی داشته باشد و تا سر حد امکان بداند که کاری که میکند(مثل تولید متن یا ارائه گفتار) به سود و زیان کدام مواضع ایدئولوژیک است و ثانیا مخاطب خود را فریب ندهد و ایدئولوژی خودش را پنهان نکند و با صراحت به او بگوید که چه موضع و دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیکی دارد.
کانال اندیشه انتقادی
نظرات بینندگان
من از اول میدونستم اینا قلمه حرف میزنن سلمبه مطلب می نویسن وقت عمل چلمبه می شن گالیور