روند تحولات دنیای تعلیم و تربیت بیش از آنکه امیدوار کننده باشد نگران کننده و سرشار از ابهام است. باید از خود پرسید منشا این تحولات از کجاست و این جریان چگونه هدایت می شود. روزی تمرکز بر معلم است و روزی دیگر بر دانش آموز. امروز فردگرایی ترویج می شود و روزی دیگر یادگیری گروهی و مشارکتی مرکز اصلی توجه است. شاید به نظر برسد پاسخ این ابهامات در تحولات علمی و پارادایمی است. علم پیشرفت می کند، به نتایج جدید می رسد و تاثیراتش در دنیای تعلیم و تربیت این گونه متجلی می شود. ولی موضوع به همین سادگی نیست. اگر نپذیریم که علم با تمام استقلال ظاهریش و تمام خدماتش به جهان، در خدمت مافیای قدرت و ثروت است بسیار ساده اندیشی است.
میگویند عصری که در آن زیست می کنیم عصر چند صدایی هاست، دوره کثرت گرایی است، زمانه خوانش های گوناگون از پدیده های واحد است، و دوره رسمیت بخشیدن به تفرد است.
از سوی دیگر در تحولات جهانی تعلیم و تربیت یک موج و خیزش عظیم به سمت یادگیری های گروهی و مشارکتی دیده می شود. اصطلاحاتی از قبیل "خرد جمعی" و "اجتماع پژوهشی" بر سر زبان هاست و از چیدمان کلاسهای درس گرفته تا روشها و فنون تدریس و سایر راهبردهای آموزشی و یادگیری همه بر محوریت گروه و اجتماعات یادگیری باز تعریف میشوند. سانه ها در سراسر جهان در خدمت شعار پراکنی و ترویج افکار و نگرش های مورد نیاز حکومت ها هستند و انسانهای وابسته به رسانه، خلع سلاح شده و با ادراکات غیر واقعی در خدمت منافع سیاسی و اقتصادی حکومت ها، مورد سو استفاده قرار می گیرند.
پرسش اینجاست:
در عصر اصالت یگانگی ها چرا مدارس اصالت را به گروه می دهند؟ پاسخ میدهند در گروههای یادگیری و اجتماعات آموزشی، همه انسانها فرصت سخن گفتن و دیده شدن و شنیده شدن را پیدا میکنند و این گونه آرمان اصالت فرد جامه عمل میپوشد ولی به واقع این چنین نیست.
به موازات اقبال فزاینده جوامع تربیتی به یادگیریهای مشارکتی و اجتماعات پژوهشی، پژوهش های فراوانی در حوزه روانشناسی یادگیری و آموزش انجام شده که کارآمدی این روش یادگیری را به چالش کشیده است. نتیجه این مطالعات را سوزان کین در کتاب "سکوت" گزارش می کند و توضیح می دهد که به سه دلیل چنین گروه هایی نه تنها به اهداف یادگیری مشارکتی دست پیدا نمی کنند بلکه چشم انداز اصالت فرد نیز مورد آسیب و خدشه قرار میگیرد. این سه دلیل عبارتند از تنبلی اجتماعی، توقف تولید (در هر لحظه در یک گروه فقط یک نفر می تواند صحبت کند و ایده پردازی کند که باعث مسدود شدن مسیر ایده پردازی سایر اعضای گروه می شود) و هراس از ارزشیابی توسط گروه.
جالب اینجاست که نتایج این گونه پژوهش ها هرگز در سطح وسیع ، رسانه ای و منتشر نمیشوند.
گزارشات سوزان کین از پژوهش ها و مشاهدات دو پژوهشگر برجسته در حوزه مطالعات علوم اعصاب و یادگیری، سولومون اچ و گرگوری برنز، پرده از واقعیتهایی برمی دارد که علم تحت سلطه دنیای سیاست چندان دل خوشی از بر ملا شدن آنها ندارد.
این دو پژوهشگر طی چندین آزمایش به نتایج شگفت آوری از تاثیر گروه بر عملکرد انسان ها دست یافتند. آنها آزمایشات ساده ای ترتیب می دادند و صد در صد آزمودنی ها به سوالات آزمون جواب درست می دادند ولی در مرحله مداخله در آزمایش، گروهی از افراد به جمع اضافه می شدند که برای دادن جواب های غلط از پیش آموزش داده شده بودند. پس از آن نتایج به شکل حیرت آوری تغییر می کرد و پاسخ های درست آزمودنی ها به ۲۵ درصد کاهش پیدا می کرد.
آنها برای یافتن دلیل این تغییر در عملکرد دو فرضیه داشتند. یا آزمودنی ها آگاهانه تصمیم می گرفتند باور خود را رها کنند تا با گروه هم رای باشند یا ادراکات آزمودنی ها از موضوع مورد آزمون پس از اظهار نظر گروه مداخله تغییر می کرد. آنها برای آزمون فرضیات خود از اسکنر مغزی FMRI استفاده کردند. نتایج تکان دهنده و البته آگاهی بخش بود. شواهد مبتنی بر اسکن مغزی گویای این موضوع بود که پیروی کنندگان از جوابهای نادرست دچار تغییر در ادراک موضوع شده اند و تصمیم گیری آگاهانه ای برای پیروی از گروه مداخله گر در کار نبوده است.
با علم به نتایج چنین بررسی هایی شاید اکنون بتوان درک بهتری از مسائل جهان و تحولات دنیای سیاست و تعلیم و تربیت داشت. ادراک انسان ها در گروه دچار انحراف می شود. شعارها دقیقا با همین ویژگی جایگزین تاثیرات گروه می شوند. رسانه ها در سراسر جهان در خدمت شعار پراکنی و ترویج افکار و نگرش های مورد نیاز حکومت ها هستند و انسانهای وابسته به رسانه، خلع سلاح شده و با ادراکات غیر واقعی در خدمت منافع سیاسی و اقتصادی حکومت ها، مورد سو استفاده قرار می گیرند.
در مدارس با ترویج روش های یادگیری مشارکتی، کودکان برون گرا، با بادامه مغزی کمتر حساس، تحت تاثیر افکار حاکم بر گروه و اجتماعات یادگیری، دچار خطای ادراک شده و مسیر تفکر و خردورزی شان مسدود می شود و کودکان درون گرا، با بادامه مغزی بیشتر حساس به دلیل عدم همنوایی گروهی، با احساسات تلخ طرد شدگی و درد مستقل بودن به مرور به حاشیه گروه ها رانده شده و سپس حذف می شوند و این جریان دقیقا در متن جامعه به شکلی جدیتر بازتولید می شود. افراد با ادراکات خطا پذیر در راس و مرکز امور قرار می گیرند و افراد مصون از انحراف ادراک از مرکز توجه جامعه به بیرون رانده می شوند.
جای تعجب نیست اگر طی یکی دو دهه گذشته شاهد رشد جریانات پوپولیستی در سراسر جهان بوده ایم. سر آغاز خطای ادراک از مدرسه است و فرجام تلخش در انتخابات برای روی کار آمدن فردی از قماش خطاکاران و شگفت آور نیست اگر می بینیم ادیان به وسیله مناسک آیینی تا چه حد در کنترل افکار پیروانشان موفق عمل می کنند.
اکنون جهان در بحران و التهاب ویروس کرونا، اجتماعات انسانی خود را از دست داده است. اگر چه رسانه ها با همان قدرت سابق و شاید بیشتر به فعالیت خود ادامه میدهند ولی آیا می توان امید داشت با تغییر رویه و سبک زندگی و دگرگونی هایی در نظام مدرسه ای، پس از این آسیب های ناشی از تاثیرات گروه در ادراک افراد کاهش یابد؟
کانال خرد و بینش
نظرات بینندگان
کاش برای قلم فرسایی، به جای استفاده از نظرات شخصی از مبانی علمی استفاده کنیم تا به "ادراک" دیگران صدمه ای وارد نکنیم...
خانم دکتر
سرآغاز خطای ادراک از "خانواده" هست نه از مدرسه(خواهشمند است درصد تاثیر خانواده و محیط و مدرسه را بر فرد را مطالعه و بررسی نمایید)،
و جالب اینجاست اتفاقا" که مدرسه همواره به عنوان یک درمانگر برای خطاهای ادراکی ناشی از خانواده و محیط عمل کرده و میکند.
برای بنده جای سوال است که چرا ما بدون استناد به اصول علمی و استدلال های عقل پذیر، اکثر مشکلاتی که از خانواده نشات میگیرند را به مدرسه و در راس به ایدئولوژی ها و... ربط می دهیم؟
شما در مقالات همین سایت بررسی نمایید تا متوجه این مهم شوید...
شما در تعدادی از مقالات این سایت ، مشاهده میکنید که بسیاری از مشکلات را به "مدرسه و یا ایدئولوژی ها" ربط داده اند اما آیا با وجود "تاثیر ۶۰درصدی خانواده" در مقابل "تاثیر ۲۰ درصدی مدرسه" بر "شکل گیری شخصیت افراد" میتوان قبول کرد که ریشه بسیاری از مشکلات از مدرسه نشات میگیرد؟
ضمن احترام به نویسنده متن(خانم دکتر اعظمی) و دیگر همکاران و عزیزانی که بنده به مقالات آنها اشاره کردم...