اخیراً در جایی خواندم؛ «کتاب تاریخ اشکانیان اعتمادالسلطنه به خاطر اینکه تُرک بودن اشکانیان را ثابت کرده است، از طرف پان فارسیستها همواره بایکوت شده است». در اینکه جریان تاریخنگاری ایران به عنوان شاخهای از جریان بسیار بزرگ و سیاسی شرقشناسی، یکی از مهمترین عوامل و مراکز تحریف، تخریب و ایجاد اختلال در تاریخو هویت ایرانیان و حتی خود فارسیزبانها بوده است، تردیدی وجود ندارد اما نکتهی جالب این است که ذهنیت و روح مکاتب تاریخنگاری انتقادی در ایران از جمله مکتب تاریخنگاری آذربایجان، (و همچنین مکتب تاریخنگاری چپ) نیز به شدت تحت تأثیر همین تاریخ برساخته است.
به عبارت دیگر مکتب تاریخنگاری آذربایجان به جای نقد بنیانی و جدی تاریخ نگاری ایرانی- پارسی، تنها سعی کرده و میکند که در این مسابقهی تاریخی وارد شده و در این آوردگاه تاریخی که بخش بزرگی از آن به کلی برساخته و تئاترواره است، جای پایی برای خود باز کند. تلاش برای تُرکسازی اشکانیان و معرفی کردن این دولت به ظاهر پانصد ساله! به عنوان یک قوم و دولت تُرک، از جملهی این کوششهاست. تلاش برای جست و جوی ریشههای تاریخی اجتماعات تُرک ایران از جمله آذربایجانیان فینفسه کاری بسیار مهم و بایسته است اما چگونه؟ بحث و نقد ما در همین روششناسی است. روش مألوف در تاریخنگاری ایران که مکتب تاریخنگاری آذربایجان هم متکی به همین روششناسی و متُد ناقص تاریخنگاری است، این است که محققِ امر و سوژهی تاریخی به کتب گوناگون مراجعه کرده و مطالب مورد نظر و در بسیاری از موارد، مطالب دلخواهش را جمعآوری کرده و سپس این مطالب را به شکل یک یاداشت، مقاله و یا کتاب (بسته به موضوع) عرضه میکند و در میان منابعی که مراجعه میکند، منبع هر چه قدیمیتر باشد، ارزش و اعتبار مطلب و اخبارش بیشتر خواهد بود! بیآنکه محقق به این مسئلهی مهم و البته آزار دهنده و مزاحم، توجه داشته باشد که؛ اعتبار این منابع و مطالب موجود در آنها واقعاً چه قدر است؟ اگر چه این روش یکی از قدیمیترین روشهای تاریخنگاری است اما در عین حال کهنهترین، ناقصترین و کماعتبارترین آنها.
محقق تاریخ باید در عین گوش دل سپردن به زمزمههای افسونگرانهی تاریخنویسان کهن که در بسیاری از موارد به قصهسازی و قصهبافی انجامیده است (همچون تواریخ هرودوت)، از غرق شدن و همسو شدن با این روایات بپرهیزد و هر گاه به چنین لغزشی نزدیک شد، با نیش این سؤال تلخ به خود آید که؛ اعتبار این روایات تا چه حد است؟ چه معیار و محکی برای اعتبارسنجی این روایات وجود دارد؟ هر چه موضوع مورد مطالعه و بررسی محقق به زمانهی او نزدیکتر باشد، این اعتبارسنجی به سبب اینکه در آنها محکِ نقدِ تاریخ چیزی جز تاریخ نیست، مشکل میشود اما هر چه قدر موضوعِ موردِ مطالعهی محقق به دورانهای قدیمتر متعلق باشد، کارش از این جهت راحتتر میشود که پای دانش بسیار مهم دیگری به میان میآید و این دانش، محک و معیاری بسیار توانمندتر از تاریخ برای اعتبارسنجی منابع کهن تاریخی است. این دانش مبارک، علم «باستانشناسی» است. یک قصهنویس که معمولاً هم عنوان «مورخ» را یدک میکشد، میتواند در یونانِ دو هزار و پانصد و اندی سال پیش بنشیند و انبوهی از قصهها و داستانها سر هم کند و عدهی زیادی نیز که امروز عنوان «مورخ» را یدک میکشند، قصههای او را با عنوان «تاریخ» به خورد ملتها به ویژه در سرزمینهای مستعمراتی بدهند (البته با این فرض که کتابی همچون تواریخ هرودوت جعل جدید نبوده و واقعاً متنی کهن باشد و گرنه؛ اگر جعل جدید باشد بحث به کلی منتفی است) اما باستانشناسی دانشی است که رد پای اقوام و دولتها را که در عنوان «تمدن» یک کاسه میشود، بر روی یا زیر خاک جست و جو کرده و سعی میکند تاریخ نوشته شده بر خاک با نمودهای عینی همچون آثار معماری و صنعتی و سایر بایستههای ظهور و وجود تمدنرا بیابد زیرا تاریخ نوشتن بر روی پوست، کاغذ یا لوح سنگی از راست و دروغ کاری بسیار ساده و آسان است و ریشهی جعلیات تاریخی در همین آسانی و فریبندگی است اما نوشتن تاریخ بر روی خاک، مستلزم صدها بلکه هزاران سال تجمع، تلاش و بر هم نهادن تجارب، اندوختهها و سرمایههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و تاریخی است.
دانش باستانشناسی خود از آنجا آغاز شده است که یهودیان آگاه و باسوادی که همواره تورات را نه تنها به عنوان یک کتاب دینی بلکه به عنوان متنی تاریخی میخواندند، در این کتاب اخباری طولانی دربارهی سرگذشت انبوهی از اقوام، دولتها، شهرها و تمدنها با محوریت تاریخ و سرگذشت قوم یهود و شهر اورشلیم مشاهده میکردند که امروزه اثری از آنها وجود ندارد. بنابراین با انگیزهی جست و جوی این اقوام، دولتها، شهرها و تمدنها و در رأس آنها رد پای قوم و تمدن یهود، با حمایت مراکز مدیریت مستعمرات از جمله مراکز شرقشناسی، گروه گروه از اروپا و بعدها آمریکا به شرق میانه و نزدیک آمدند و خاک مناطق بسیاری را زیر و رو کردند و بخش بزرگی از این تمدنها و شهرها را کشف کرده و به جهان معرفی نمودند و البته همواره و هر زمان منافع مراکز مدیریت مستعمرات و شرقشناسی و قوم یهود را مد نظر داشته و دارند. با پیشروی کار باستانشناسی در شرق میانه و نزدیک، از جمله مصر، عراق، فلسطین، لبنان، سوریه، ترکیه به ویژه آناتولی، ایران به ویژه خوزستان و آذربایجان، قفقاز و سایر مناطق کماهمیتتر، وجود تاریخی بسیاری از اقوام، شهرها و تمدنهای نام برده شده در تورات به اثبات رسید زیرا انبوهی از آثار حیرتانگیز تمدن و شهرنشینی به ویژه در بینالنهرین کشف شد که درجهی ترقی و تمدن آنها هنوز هم خیره کننده و حیرتآور است.
با ادامهی این پروژهی عظیم، همان گونه که بخش بزرگی از مطالب تاریخ تورات تأیید شده و وجود تاریخی بسیاری از اقوام و تمدنهای نام برده شده در تورات به عنوان واقعیتهای بزرگ و کهن تاریخی به جهان امروز ثابت شد، اما عکس آن نیز اتفاق افتاد یعنی بخش بزرگی از مطالب تاریخی منسوب به متون کهن از جمله تواریخ هرودوت، تبدیل به قصه شد زیرا باستانشناسی هیچ اثری از آنها بر رو یا در زیر خاک شرق میانه و نزدیک نیافت. اصلیترین بخش این تواریخ خالی از دستاورد تمدنی که باستانشناسی چیز قابل توجهی از آنها به ویژه در آذربایجان نیافت، مقطع تاریخی- باستانی پس از پایان عصر آهن است که طبق متون تاریخی، با دورههای موسوم به هخامنشی، اشکانی و ساسانی منطبق است. یعنی یک دورهی 1200 ساله که ناصر پورپیرار آن را «دوازده قرن سکوت نامید» و به صورتی مفصل و موشکافانه به بررسی انتقادی مطالب تاریخی منسوب به این دوازده قرن پرداخت.
نکتهی جالب اینجاست که باستانشناسان با پی بردن به این رکود و انحطاط تمدنی که رد پای آن به صورت یک انهدام سراسری به ویژه در قفقاز (مهمترین نمونه؛ محوطهی تَزه کند یا همان کارمیربلور در ارمنستان)، آناتولی (مهمترین نمونه؛ توپراق قالا)، آذربایجان (مهمترین نمونه؛ محوطهی حسنلو) و بینالنهرین به وضوح مشاهده میشود، به لاپوشانی این انحطاط تمدنی کوشیده و سکوت کردند و سررشتهی کار را به دست مورخان دادند تا با به روز کردن، بازنویسی و تألیف و تدوین مطالب قصهوار متون تاریخی از جمله تواریخ هرودوت و افزودن انبوهی از روایات راست و دروغ بر آنها، این انحطاط تمدنی را از چشم اقوام و ملل ساکن این مناطق دور نگه داشته، این دوران و خلأ تاریک را با انبوهی از تواریخ و دولتهای شکوهمند پر کنند که دستاورد این کوشش تاریخنگارانه در تاریخ ایران، تواریخ دورههای هخامنشی، اشکانی و ساسانی است. نمونههای زیادی از آثار تاریخنگارانه برای این دوران تاریک نوشته شده و میتوان در اینجا معرفی کرد. مشهورترین این آثار؛ تاریخ ایران باستان؛ اثر مشیرالدولهی پیرنیاست که به 3 جلد پیرنیا مشهور است. دربارهی دورهی موسوم به اشکانی نیز کتاب هزارههای گم شده؛ اثر پرویز رجبی را میتوان معرفی کرد که آش شله قلمکاری است از روایات درهم و برهم تاریخی- افسانوی با چاشنی خیالپردازیهای خندهدار و رودهدرازیهای بیاساس چرا که نویسنده واقعاً دست خالی بوده و ناگزیر از هر وجیزهای موضوعی بزرگ ساخته و داستان پرداخته برای پر کردن هزارههای گم شده و تاریکی که قرار بود با یک تاریخ مشعشع پر شود.
نکتهی مهم و جالب دیگر اینکه تاریخنویسان ایرانی هیچ گاه این سؤال را پیش نکشیدند و نمیکشند که چرا باستانشناسی دربارهی دوران طولانی منسوب به این سه دولت، کار قابل توجهی انجام نداده و نمیدهد، نه مطالعه و کاوشی جدی انجام میدهد و نه به صراحت اعلام موضع میکند؟ و بدین ترتیب هر سال انبوهی از مطالب به روز شده و البته تکراری دربارهی این دوران طولانی تنها از سوی مورخین با رنگ و لعاب جدید عرضه میشود و انبوهی از تحصیلکردگان تاریخ در این وادی مشغولاند بدون آنکه نتیجهی کارآمدی از آنها حاصل شود.
اکنون به آغاز سخن بازمیگردم، در وضعیتی که باستانشناسی قادر نبوده و نیست که از یک دورهی پانصد سالهی منسوب به دولتی به نام اشکانیان، هیچ اثر قابل توجهی به ویژه در آذربایجان کشف و معرفی کند، این روایات و داستانهای تاریخی در آثار هرودوت یا پیرنیا یا اعتمادالسلطنه، چه قدر اعتبار و سندیت دارد؟ تا چه رسد به اینکه اعتمادالسلطنه تُرک بودن آنان را نیز ثابت کرده باشد!! من کاری به تاریخنگاری ایرانی و مکتب پان ایرانیسم ندارم که کارش از بیخردی گذشته و به سفاهت کشیده است و امیدی به افلاحش نیست، اما از دوستان و محققینِ منتقد از جمله آذربایجانی که میتوانم آنها را به مکتب تاریخنگاری آذربایجان منسوب کنم (این مکتب به صورت جدی با محمدتقی زهتابی و 2 جلد پر اشکال او آغاز میشود) این تمنا را دارم که به این مسئلهی مهم تاریخ شرق میانه، ایران و آذربایجان توجه جدی داشته و به جای وارد شدن به یک مسابقهی تاریخی و رقابت کور با مکتب پان ایرانیسم و مبتلا شدن به بیماری ارتجاع تاریخیگری، روششناسی به کلی متفاوت و بنیاناندیشانهتری را پیش بگیرند. زیرا ورود در این مسابقهی تاریخی، سرانجامی جز سقوط در چاه ویل تاریخسازی و هویتتراشی دروغین همانند تاریخ و هویت پراختلال ایرانی، نخواهد داشت. اگر قرار است تاریخ چراغی فرا راه آینده باشد که به واقع نیز چنین باید باشد، تاریخ و هویت برساخته و جعلی، نه تنها چراغی فرا روی هیچ قوم و ملتی نخواهد نهاد بلکه قوم و ملت فریفته به تاریخ و هویت برساخته را به راه و سرانجامی جز خودشیفتگی و خودبرتربینی توخالی، دروغ، انحطاط، گمراهی، بلاتکلیفی، ستیزهجویی و نزاع و پراکندگی رهنمون نخواهد شد چنانکه ایرانیان را به این وضعیت انداخته و آثار و نتایج شوم آن هر روز بیش از پیش آشکار میگردد.
در این نوشتهها مفاهیمی به کار رفته که نیاز به توضیح دارد. از جمله مکاتب تاریخنگاری موجود در ایران (مکتب تاریخنگاری ایرانی-پارسی یا پان ایرانیسم، مکتب تاریخنگاری چپ و مکتب تاریخنگاری آذربایجان)، همچنین دلیل اصلی این تاریخ و هویتسازی برساخته و جعلی برای ایرانیان. ارائهی این توضیحات بحثی است که در این نوشته فرصت پرداختن به آنها نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
نمی دانم ایشان معلم هستند یا نه. ولی اگر معلم هستند بدا به حال آموزش و پرورش که امثال ایشان مشغول تربیت کسانی می شوند که در آینده پرچم ترکیه و آذربایجان را در ورزشگاه ها بر می افرازند و سنگ دفاع از حکومت فاشیست ترکیه را به سینه می زنند.
مدیر محترم سایت صدای معلم!
به کجا چنین شتابان؟
سلام !
صدای معلم یک رسانه مستقل و مردمی است و تریبونی برای همه فرهنگیان است .
تریبون شما هم می تواند باشد .
تریبونی برای منتقدان و مخالفان چون که مشی این رسانه تفکر انتقادی است .
پیشنهاد ما این است که به جای این برچسب زدن ها نفدی بر یادداشت و نظر ایشان بنویسید .
به نظر می رسد این روش یعنی تضارب آراء منطقی بوده و قدرت استدلال طرفین در اقناع مخاطبین راستی سخن و ایده آنان را نمایان خواهد ساخت .
( آزادی بیان حتی برای مارکسیست ها جزء شعارها و اصول انقلاب بود . )
افراط گرایی و دگماتیسم به همان اندازه مذموم و مخرب است که افکار ناسیونالیستی و شوونیستی وجود دارند .
از سوی دیگر در دهکده جهانی و جهان وطنی و با وجود شبکه های ارتباطی تاریخ مصرف این گونه افکار هم به پایان رسیده است .
پایدار باشید .
آقای محترم!
از این ادبیات سخیف جنابعالی پیداست که یا فرهنگی نیستید یا به ناحق در این کسوت مبارک قرار دارید.
دوره این پروپاگانداها و شارلاتان بازیها گذشته است.
اولاً که مطلب، نقدی تاریخی است که به کلی استفادهی ایدئولوژیک از تاریخ چه به نفع ملیت فارس، چه به نفع ملیت تُرک و امثال آنها را نقد میکند که البته شما یا اصلا نخواندهاید، یا متوجه موضوع نیستید.
ثانیاً اگر هم صاحب این قلم حرفی از فرهنگ و هویت تُرگهای ایران زده باشم، دفاع از حقوق فرهنگی همهی ایرانیان به ویژه ایرانیان غیر فارس و علیالخصوص تُرکها را افتخاری برای خود میدانم که نشان میدهد وجدان انسانی و اخلاقی در من نمرده است تا به تضییع حقوق فرهنگی و زبانی میلیونها ایرانی بیتوجه بوده و بر ظلم و تبعیض صحه بگذارم.
دوست عزیز!
به وجدانتان رجوع کنید! چگونه است که کسانی که صد سال است فرهنگ و حقوق مسلم میلیونها ایرانی غیر فارسزبان را ضایع کرده و میکنند، فاشیست و پانفارسیست نامیده نمیشوند آما اگر کسی با انسانیترین و مدنیترین و فرهنگیترین رفتار و بیان نسبت به این ستم و تبعیض ملی اعتراضی بکند، پان تُرکیست و چه و چه نامیده میشود؟ نه جانم! لکهی ننگ خود را بر ما نمالید! لکهی ننگ، آن فاشیسم آریایی- پهلویست که هویت اسلامی و زبانی ما ایرانیان به ویژه ایرانیان غیر فارس را زیر پا له کرد و متاسفانه شماها نیز هنوز بر آن طبل ننگ میکوبید!
تضییع حقوق فرهنگی و زبانی اقوام ایرانی نه تنها افتخار محسوب نمیشود، بلکه لکهی ننگیست بر پیشانی مدعیان وطنپرستی! بانیان تجزیهی ایران -که البته ایران ما برخلاف حماقتها و خیانتهای آنان پایدار خواهد ماند- آنانیاند که اکثریت غیر فارسزبان این ملت مسلمان را مهمانان ناخوانده و زبان و فرهنگشان را زبان و فرهنگ مهاجم و مزاحم میدانند
بساط این پروپاگانداهای جاهلانه را جای دیگری پهن کنید!
من ایرانیام، مدافع ایرانم! اما نه ایرانی که شماها میخواهید که در آن یک زبان و هویت قاتل زبانها و هویتهای دیگر باشد! بلکه ایرانی که زیر بیرق جاویدان اسلام، مملکت اقوام مسلمانی است که هیچ تبعیض و ترجیحی بین آنها وجود نداشته باشد و همهی ایرانیان اعم از تُرک، فارس، ترکمن، عرب، کرد، لر و بلوچ صاحبان حقوق و جایگاه فرهنگی و اقتصادی برابر باشند تا مبادا یک یا چند گروه بر اثر وجود تبعیض و محرومیت از حقوق فرهنگی و اقتصادی، از ایران دلسرد شوند. اینها حقایق بسیار مهم و لازم برای بقا و سربلندی ایران است که متاسفانه شماها یا درک نمیکنید و یا نمی خواهید درک کنید.
برای خودتان متاسف باشید که توان مطالعهی یک مطلب انتقادی و منطقی را ندارید و به محض برخورد با مطالبی که برخلاف تعصبات ایران ویرانکنِ حضراتی همچون شماهاست، شروع به دری وری گفتن میکنید. واللهالهادی الیالسبیلالارشاد
مردم به کنار، این حجم از رذالت و بی مایگی خودتون رو اذیت نمیکنه؟
با سلام
زنده یاد جبار باغچه بان:
« من مانند یک علف صحرایی
به وسیله ی باد و باران
و تابش نور آفتابِ آسمانِ ایران، سبز شده ام
و به رنگ و بوی ایرانیت خود افتخار دارم.
قدرت من، فکر من، ایمان من، همه ایرانی ست. »
زنده یاد احمدشاملو:
در آستانه
« ...
انسان زاده شدن، تَجَسُّد وظیفه بود، توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان شنُفتن، توان دیدن و گفتن، توان اندُهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سُوِیدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی
توان جلیلِ به دوش بردن بار امانت و توان غمناک تحمّلِ تنهایی
تنهایی، تنهایی، تنهاییِ عریان
انسان، دشواری وظیفه است.
دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان دربَرکشَم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده، هر بَدرِ کامل و هر پگاه دیگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسان دیگر را
رُخصت زیستن را دست بسته، دهان بسته گذشتم؛ دست و دهان بسته گذشتیم
و منظر جهان را تنها از رِخنه ی تنگ چشمیِ حِصار شرارت دیدیم
و اکنون آنَک دَرِ کوتاهِ بی کوبه در برابر و آنَک اشارت دربانِ منتظر!
... »
و تقدیر و تشکر از عِرق تاریخی
جناب آقای حسینی،
چه ربطی دارید جناب آقای احمدی؟
قدری ظرفیت پذیرش وقایع تاریخی
را داشته باشید. نقش ترک ها در تاریخ
ایران و حتی جهان اجتناب ناپذیر است.
من هم ترک هستم اما از قرارداد ننگین ترکمانچای و گلستان ، به عنوان ننگین ترین
برهه برای وطنم یاد می کنم. کدام پان ترکیسم؟! از ترکیه و آذربایجان برای اتحاد
دو دولت و یک ملت شان و نگاه تحقیرآمیزشان به ایران و ترک های ایران طی ۴۱ سال اخیر نیز شدیدا رنجورم.
رفتار ۲۰۰ یا ۲۰۰۰ جوان هیجان زده و جو گرفته باشگاه ها در زمین فوتبال، نباید معیار و ملاک قضاوت شما یا دیگری باشد، خصوصا اگر معلم هستید.
تاریخ اگر در این کشور تحریف هم می شود،
تاریخ خوانان باید حق این علم را با
شفاف سازی و پرداختن مستمر بدان بپردازند. اگر من و شما از هویت ملی خود
بحث ، حمایت و دفاع نکنیم ، فردا ملت و کشور ایران ، چیزی برای بیان و بالندگی نخواهد داشت. سپاس
چه ربطی دارد.......
آقای حسینی که ادبیات بنده را سخیف خوانده است به ادبیات ایشان هم توجه بفرمایید:
«شارلاتان بازیها، لکهی ننگ،حماقتها، ادبیات سخیف، پروپاگانداهای جاهلانه، دری وری و...»
البته راز عصبانیت آقای حسینی پیداست چرا که این جانب درست به هدف زدهام و ایشان این را میداند و گرنه همه با ادبیات این جماعت تاریخساز و قومگرا و تجزیهطلب آشنا هستند. سالهاست که دانسته و ندانسته شعار ملیتهای ایران سر میدهند و از « ستم و تبعیض ملی» دم میزنند. کدام ایرانی وطنپرستی به «ملیت فارس و ملیت ترک» باور دارد؟ کدام ایرانی وطنپرستی از جمله بزرگان آذربایجان - که پیشکسوت ایراندوستی و ناسیونالیسم ایرانی هستند - از «آذربایجان جنوبی»( عنوانی که آقای حسینی در یادداشت قبلیاش بارها آن را تکرار کرده بود) اسم میبرند؟ هرکسی که آشنایی اندکی با ادبیات قومگراهای تجزیهطلب داشته باشد می داند که سخنان آقای حسینی از کجا بلند میشود و ایشان و همفکرانش به دنبال چه چیزی هستند. فریب شعارهای اسلام دوستی و ولایتمداری آنان هم نباید خورد که پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشند.
چه کسی منکر نقش ترکها و البته به تعبیر بنده آذریهای شریف و شجاع در تاریخ ایران است؟ مگر میشود خورشید را انکار کرد؟ آذربایجان سر ایران است . از ادبیات جنابعالی کاملا مشهود است که دل در گرو ایران دارید ولی کسانی که «ملیت ترک» را در برابر «ملیت موهوم فارس» قرار می دهند، دنبال اهداف دیگری هستند و خواسته و ناخواسته در زمین پان ترکها بازی می کنند که به تنها چیزی که نمیاندیشند سرنوشت ایران است. معیار من هم برای قضاوت به قول شما »رفتار ۲۰۰ یا ۲۰۰۰ جوان هیجان زده و جو گرفته باشگاهها در زمین فوتبال» نیست که اگر این جوانان ناآگاه نماینده مردم نجیب آذربایجان بودند که دیگر از ایران و ایرانی اسمی و رسمی نبود. معیار من برای ایراندوستی آذربایجانیان، بزرگان آن خطه وطندوستپرور است که جنابعالی و سایر دوستان بیش از هرکسی با نام آنان آشنا هستید.
برخی از چیزها به دلیل تضاد ذاتی یا برخوردهای غلط سیاسی ، مقابل هم
بکار برده می شوند.
تضاد ذاتی چون سفید و سیاه
و دیگری چون قرار دادن ترک و فارس در مقابل هم.سیاست های غلط دوران مختلف ، باعث این تقابل گردیده است. کلاس اول دوم ابتدایی، کلاس ما قلّکی جلوی معلم بود
که اگر ترکی صحبت می کردیم باید دو ریال
داخل آن می انداختیم.
رسیدیم به دهه ۷۰، دبیر شیمی کلاس تدریس به زبان ترکی داشت.
یا نقش های دون پایه سریال ها و تحقیر
لهجه ترکی و لهجه قلمداد کردن زبان ترکی.
من ترک قادر به خواندن متون ترکی نیستم چون چنین اجازه ای بطور رسمی داده نشده است و بسیاری موارد دیگر. استعمار و یا استثمار ، شاخ و دُم ندارد.....
می کنند اما دولت ما از ترک های خود خیر.
این برای کینه ای یا معترض بودن ترک ها
کافی نیست؟
کُردها هم مظلوم واقع شده اند، اما نقش ترک ها را در تاریخ ایران نداشته اند و در
امتداد مظلومیت سیاسی، به محرومیت
اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی نیز شدیدا
مبتلا شده اند و شاید دیگر اقوام نیز همچنین. تشکر
می بینند تا دارای فرهنگ پرافتخار.
محصولات باغی ، زراعی، لبنی ، صنعتی،
و..... برای اقصی نقاط ایران و صادرات به
دیگر کشورها . اقتصاد آذربایجان را به تقویت و ارج گذاری فرهنگی آن ترجیح
می دهند. اما آذربایجان بدون فرهنگ اصیل
خود، سیب زمینی و پیاز و زردآلو و
سیب اش و..... مزه ندارد. تلفظ همه اینها با زبان شیرین ترکی آنها را مزه دار می کند.
"چه کسی منکر نقش ترکها و البته به تعبیر بنده آذریهای شریف و شجاع در تاریخ ایران است؟"
حین یک مکالمه با موضوع میهن پرستی، برای خودت این حق را قائل میشوی که چند میلیون هم وطن خودت را با تعبیر خودتان نام گذاری کنی و دم از میهن پرستی میزنی؟! این حق را چه کسی به تو داده؟ فاشیسم تا مغز استخوانت رفته، آنقدر که .... مطمئن باش آتش درو خواهید کرد.
استثماری و برای به استضاف کشاندن است که پوششی برای بی عدالتی علیه
ترک هاست.
ما نه سر که قلب ایران هم نمی خواهیم باشیم آن هم به دروغ، به ما ترک ها اجازه تدریس به زبان ترکی در مدارس را بدهید. ادبیات زبان ترکی را آموزش دهید و از القا و ارجحیت تربیت به زبان فارسی کودکان توسط والدین بپرهیزید. اگر حق و حقوق شایستگی های ترک ها و یا کردها و لرها و....... را به آنان نمی دهید، حداقل به زبان عربی استثمارمان نکنید.
حقوق انسانی و محترمانه حق تمامی ملل و اقوام است و فقط ترک ها مدنظر نیست.
همه ایرانیان با معیارهای فرهنگ قومی و محلی خود ، قابل احترام است.
ما را بعلاوه برخی لغات فارسی و عربی کرده اند و گاه با برخی لغات فرنگی آمیخته و برای خود زبان اختراع کرده اند. اگر بیننده برنامه های کانال های گوناگون باشید ، متوجه می شوید. مثلا آنان می گویند
یک قِرآن هم ارزش ندارد و یا .........
تندی ، دانش آموزان تان بی نصیب بمانند.
این دو ناشناس ، یک نفر نیستند و یک قِران
فقط یک مثال بود ، چون حضور ذهن نداشتم. موارد بسیار زیاد هست.
قدری منطق و ملایمت خود را در پاسخگویی رعایت نمایید، ارزش
نوشته هایتان ، بیشتر به چشم می آید.
تقابل بین ترک و فارس ، برخاسته از متن شما نیست و سابقه ای طولانی حتی توام با درگیری و آشوب دارد.
برنامه فیتله ، یا برنامه های طنز و یا پرسشنامه های جهت دار دانشجویی و درگیری آنان و ورود فرمانداری و نیروهای انتظامی قبل و بعد از انقلاب در دانشگاه تبریز و........