سربازی در مرز کشور برای دفاع از آب،خاک، شرافت، ناموس و ....جان بر کف می گیرد و می کوشد و می رزمد و جان می بازد .
کشاورزی سالیان دراز در گوشه ای از این سرزمین به یاری "ابر و باد و مه و خورشید و فلک" دانه می افشاند و آب می پاشد و شب و روز خوابش می رمد و خارش در جان می خلد تا باغ و دشت را به برگ و بار برساند.
مرد معدنچی پذیرفته است که کار او کندن و کاویدن است و می داند در عمیق زمین و گرما و تنگی نفس کار می کند و جان می کند.
پرستاران و پزشکان و کادر درمانی که این روزها در این بحران ناشناخته و ناخواسته با تمام توان می کوشند به هم وطنانشان فارغ از هر مساله ای خدمت کنند.
کیست که در زندگی خویش گوشه ای از نیازهای اجتماعی ،اقتصادی،مادی و معنوی دیگران را برطرف نکند؟
کدام هم وطنی را می توان سراغ گرفت که با توجه با جایگاه و پایگاهش-عالی و غیر عالی- نخواهد و نتواند در رفع نیاز های دیگران بکوشد؟
این روز ها ایران ما - چونان بسیاری کشورهای دیگر- میزبان ویروس نامهربان کروناست.از رنج ها و درد های هم وطنانمان باخبریم و نگرانی ها و دلشوره های یکدیگر را به خوبی می بینیم و می فهمیم و بسیار شده است که ازجانفشانی هاشان نسبت به دیگران سراپا شعف و شادیمان فرا می گیرد و گاه از "خبث طینت"اندکی "ابلیس آدم رو" جانمان به درد می آید و دلمان را رنج فرا می گیرد.
این که این روزها را چه گونه در خاطر و خاطره هامان ثبت می کنیم ، البته جای درنگ و تامل دارد. درد آموزش مزمن تر و عفونی تر از آن است که با مسکن های موقت بخواهیم آن را نادیده بگیریم.
بسیاری کارهامان رنگ تعطیل گرفته است؛ دست نمی توانیم بدهیم، روی یکدیگر را نمی توانیم ببوسیم، دلمان برای آغوش هم تنگ شده است ،به آسودگی نمی توانیم دست به هر چیزی بزنیم، هرچه دلمان بخواهد نمی توانیم بخوریم یا بنوشیم، چشم و گوشمان به رسانه های داخلی و بیرونی است تا چه خبری بدهند، هر کس از گوشه ای دوربین برمی دارد و میکروفون می گیرد و از سر آگاهی یا نا آگاهی -شاید دلسوزی-خود را کارشناس می انگارد و می خواهد راهکارهای مناسب ارائه کند و گرهی از درد و رنج این روزهای هم وطنش باز کند.
آموزش اما بیش از هر امر دیگری "تعطیل" شده است.هیچ دلخوشی در دست اندکاران آموزشی نیست که بخواهند و دوست داشته باشند که امر گران و حیاتی آموزش را تعطیل ببینند.
علیرغم برخی ذهنیت ها و باور های "عوام" که ممکن است از تعطیلی های فراوان مدارس و آموزشگاه ها برای برخی به وجود آمده است ، آموزگاران و دبیران و مدیران و معاونان و در کل دست اتدکاران آموزشی، هم مخالف تعطیلی اند و هم نگران روند و پیامد های آنند.
باز هم باید به باور "عوام" اشاره شود که می انگارند یک "آموزگار - دبیر" درجه بندی سختی مشاغل ، اگر چه در آسان ترین شغلش قرار نمی دهند،اما در دشوارترین و فرساینده ترین ها هم دسته بندی اش نمی کنند !
"آموزش" را باید امر خطیری تلقی و باور کرد که در پرورش نسل ها بنیانگذار و شالوده افکن است و خوشبختی و نیک بختی یا برفرجامی و بد انجامی جامعه با آن نسبتی دوسویه و اثرگذار دارد
آب و هوای آلوده، ریزگردها، سیل،برف و باران، شنبه بعد از انتخابات، گرانی بنزین، مناسبت های آیینی، پنجشنبه های تعطیل قانونی،جمعه های تعطیل تقویمی، نوروز و ...که بیشینه جامعه را تعطیل می کنند ،آموزش را هم با خود به سکون و رکود می برند.
می دانیم که آموزش و پرورش، این روزها بیماری لست محتضر که امیدی به بهبودش نیست و هیچ عیسا دمی هم نخواهد توانست آن را از بیماری های بی درمانش برهاند ،مگر آن که چونان ساختمان رو به ویرانی، بکوبندش و طرحی نو در اندازند و از نو بسازندش.
همین بیماری های ناعلاج برای برخی راه "نان" باز کرده است و توانستند با تبصره و ماده قانونی بازار مکاره هایی با نام ها و عناوین "غیرانتفاعی/ غیردولتی،سمپاد/ تیزهوشان،سما، نمونه مردمی، نمونه دولتی، هیات امنایی،ماندگار و ..."به راه بیندازند و از همه توان و مال و قدرت و قانون هم یک سویه بهره بردند تا بر اسب مراد سوار شوند و شدند و اینک آموزش و پرورش پیکری است با انواع بیماری های شناخته شده و ناشناس که بر روی میز سالن های تشریح ،نیمه جان افتاده است.
باید "همه چیزمان به همه چیزمان بیاید". آموزش و پرورشی که پدر مرده است و مادرش را شوهران بسیار است،چگونه می تواند فرزندان شایسته و آینده ساز بپروراند.
چه بسیار اندیشه ها و جان های نخبه که در هزارتوی تصمیم گیری های نابخردانه و نا همگون ودر خلا، هرزآب ها شدند و در کویر ناکارآمدی های تصمیم سازان خشک شدند .
در عمر نزدیک به صدساله آموزش و پرورش،کم نبودند جرقه ها و شراره ها و ستارک هایی که می خواستند و می توانستند راه آموزش و پرورش را به ترقی و تعالی و رشد و روشنایی پیوند بزنند تا نتیجه مبارک و مخلوق خجسته ای از آن حاصل شود اما همیشه در "ماز"های جزم اندیشان و نان به نرخ روز خوران گرفتار شدند و یا به عادت های معهود تن دادند و یا در زیر فشار ناهمگونی و ناهمسازی ها نفسشان بند آمد.
فاصله آموزش و پرورش ایران با جهان قیاسی است از فاصله فرهنگ و سیاست و اقتصاد و مردمی و دانش جهان با این خاک و آب.
هرچه آن سوی این مرزهای جغرافیایی در می اعتلای ارزش جان و روح و جسم و انسانیت هستند این سو و در یا "سایه های بندبازی"هستیم که می دانیم"خانه امان نئین است و بازی امان نه این" و یا خود را به بی نیازی می نماییم و می کوشیم تا می توانیم کاروان همراهان را از گردنه ها و گریوه های نبهره و نرفته ببریم و برانیم و مدت نامعلومی که مسولیم و مدیر با شیوه های خلق الساعه و "قوطی عطاری"هامان زمان بخریم و هیچ برنامه ای هم برای آینده نداشته باشیم و باور داشته باشیم که "چو عردا شود فکر فردا کنیم".
****
مربیان ورزشی را تصور کنیم. از دسته ها و تیم های پایه تا میان پایه و ملی، هر کدام از مربیان می کوشند ورزشکارانی را تربیت کنند که علاوه بر ورزش -رمز سلامتی- گاه افرادی را هم به عنوان "نمونه " و "قهرمان"در عرصه های ملی و فراملی در ویترین هایشان به نمایش بگذارند.
آیا همه مربیان پایین دستی و میان دستی خود را به آب و آتش می زنند که همه هنرآموزانشان را به هرطریق ممکن یا ناممکنی بر سکوهای نام آوری بنشانند؟
اگر اعلام تعطیلی بشود و از بالا فرمان به تعطیل هر گونه فعالیت ورزشی بشود، آیا مربیان سطوح گوناگون ورزش خود را موظف می دانند که کارآموزان خود را به سطح ورزش روز ارتقا بدهند؟
امروزه روز که "کرونا" زندگی را در حالت سکون قرار داده است، کدام مربی ورزشی را می شناسیم که تیم یا باشگاهش را از مجاری حقیقی و مجازی فعال و به روز نگهدارد؟
تیم های دسته های پایین تا لیگ برتری تمام ورزش ها ،این روزها ،بایسته و شایسته است تمام فعالیت هاشان را تعطیل کنند تا در بهسازی و آسایش همه نقشی فعال داشته باشند که می کنند.
اگر قرار باشد این وضعیت بیماری فراگیر جهانی ادامه داشته باشد حتا رویدادهای جهانی - المپیک توکیو و جام جهانی قطر - هم می تواند تعطیل شود یا با تاخیر انجام بگیرد و هیچ مربی کاربلد و آزموده ای خود را "دایه مهربان تر از مادر"نمی تواند بداند و ساز ناکوک بزند.
***
آموزش ،این روزها ،ناخواسته تعطیل است.هیچ آموزگار و دبیری را دل، خوش نیست و نمی شود که حتا یک ساعت، آموزش به تعطیلی بکشد.نگرانی اهل آموزش ،اگر بیشتر از اولیا و دانش آموزان نباشد ،بی گمان کمتر نیست.
در گفت و گوها با همکاران ،اصل نگرانی و دلشوره را در کلام و زبان آنان می بینیم و می شنویم و هرکدام به گونه ای در پی آنند که در حد توان خود ،حلقه واسطه آموزش باشند تا وقفه ای در روند آموزش پیش نیاید.
اما آنچه جای تامل دارد نحوه و چگونگی مشارکت در آموزش است.
اگر به شبکه های فراگیر مجازی سری بزنیم به وفور خواهیم دید که کانال ها و صفحه های مجازی، انگار، مسابقه "این منم طاووس علیین شده" و می کوشند گوی رقابت را از دیگران بربایند.
اصل تفکر پسندیده است و ستایش برانگیز اما "اول اسباب بزرگیت فراهم باید".
کدام زیر ساخت آموزش زیر فراهم است که بخواهیم بپذیریم که می شود آموزش های غیر حضوری را فراگیر کنیم؟
- چند درصد خانواده ها و دانش آموزانمان با شبکه های صدا و سیما میانه خوشی دارند که بخواهند از آموزش آن بهره ببرند؟
- چند درصد مدرسان شبکه آموزش تدریس در کلاس های حقیقی آموزش و پرورش را تجربه کرده اند تا نیازها و لوازم آموزش را بدانند و درک کنند؟
- چگونه می توان باور داشت که مدرسان آموزش های غیر حضوری می دانند سطح فراگیرانشان در چه حدی است تا بتوانند برای نیازهای گوناگون ،مواد آموزشی فراهم کنند؟
- کمی اگر به شیوه تدریس مدرسان غیرحضوری توجه شود، دیده می شود که گویا مدرسان تدریس را با "شو آف " اشتباه می گیرند و سعی در تلنبار بسیاری از نکات آموزشی دارند و می کوشند به لطایف الحیل ،هرچه بیشتر ،خودنمایی کنند و از رسانه ،سکویی برای بالا رفتن و کلاس یابی خود بجویند.
- از صدا و سیما که بگذریم،کانال های مجازی دبیران و آموزش و پرورش هم ،گویا احساس وظیفه و ایثار کرده اند که به هر کانال یا گروه معلمان که سر می زنی یا فراخوان زده اند که معلمان تدریس هایشان را به صورت تصویری یا صوتی ضبط کنند و به اشتراک بگذارند یا تبلیغ برنامه تدریس شبکه آموزش را وظیفه خود می دانند و نظرشان را هم اطلاع رسانی بیان می کنند.
این روزها ما معلمان همان مربیان ورزشی هستیم که به دلیلی مشخص ورزشمان تعطیل شده است و حتا ممکن است "المپیک یا جام جهانی امان" تعطیل شود یا با تاخیر انجام شود و البته دست روی دست هم نمی گذاریم و رها نمی کنیم اما باید باور داشته باشیم اگر بخواهیم قهرمانانمان نتیجه بدهند ،همه شرایط مساوی را برای همه ورزشکارانمان فراهم کنیم و بکوشیم برخلاف برنامه ریزان کلان،به درازمدت بودن برنامه هامان بیندیشیم. کمی اگر به شیوه تدریس مدرسان غیرحضوری توجه شود، دیده می شود که گویا مدرسان تدریس را با "شو آف " اشتباه می گیرند و سعی در تلنبار بسیاری از نکات آموزشی دارند و می کوشند به لطایف الحیل ،هرچه بیشتر ،خودنمایی کنند و از رسانه ،سکویی برای بالا رفتن و کلاس یابی خود بجویند .
درد آموزش مزمن تر و عفونی تر از آن است که با مسکن های موقت بخواهیم آن را نادیده بگیریم.
پیشتر گفته شد که هم ساختمان آموزش و پرورش بر باتلاق ناتوانی قرار گرفته و هم برنامه ریزان "اهل"نیستند و نمی خواهند که ایران "فنلاند و دانمارک و ژاپن و کشورهای مستعمره جنوب آفریقا"باشد.
"کاسه داغ تر از آش "و "دایه مهربان تر از مادر"نباشیم. اگر آموزش تعطیل است ،راهکار و درمان عقب ماندگی آن ،چونان امور دیگر ،نه در اختیار ما بوده و هست نه در توان ما.
بگذاریم روند آموزشی به مسیر خود برگردد تا بتوانیم از این "گلموج هیولا" بگذریم و اهالی فن بتوانند بی هیاهو و غوغا ،راهی برای جبران بیابند.
ما مربیان خرد و کلانیم که برای " المپیک کنکور" که از توان و اختیارمان خارج است ،وظیفه ای خارج از توانمان نداریم که اگر داشتیم "مافیای کنکور "این سال ها "اختاپوسی" نمی شد و از تولد تا مرگ فرزندانمان را در چنبره چسبناک بازوانش نمی گرفت.
دلمان می سوزد که گاه "عاطفه"بر "خرد"مان می چربد و گمان می کنیم باید به هر ضرب و زوری نیازها و خواسته های طبقه خاصی از دانش آموزان را برآورده کنیم ،حتا به قیمت فرسایش روح و جسم خود و افزایش شعله های اضطراب و تشویش و نگرانی فرزندان این و آب و خاک.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
با ارفاق16/5