ز خود سفر بکنم ، با خدایِ خود همراه
چو ماه و مهر به گردش به حُکم او هر گاه
اگر چه روز کنم شب ، شبی کنم روزی
کنم نظر به هم اویی برون ز جهل آگاه
ز کوچه باغ ، عبوری کنم ، روم جایی
چو لاله دشت ز باغی رها به دور از آه
اگر چه شکوه کنم ، ناله ای ، نه فریادی
به دستِ خویش درویی کنم چه بار گناه
بگیر عبرت دوران به دور از دنیا
رها ز جیفه تعلق جهان گدا یا شاه
ز بخت ناله کنم گر چه عمر در گذران
رمق نمانده مرا ، گر چه عمرها کوتاه
چو شعله ، آتشِ خاکستری ،مرا بینی
عمل به بار یدک هر کجا ولی تو مخواه
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
چو امر مشتبه شد به هالهای، بر بادی
اگر که شکوه کنی ناله ای، نه فریادی
سپس که وهم کند چاله ای، بیفتادی
اگر که شکوه کنی ناله ای، نه فریادی
به هر غلط کشند ماله ای، به بیدادی
اگر که شکوه کنی ناله ای، نه فریادی
غریق غرق دعا، خاله ای به هر وادی
اگر که شکوه کنی ناله ای، نه فریادی
نمک به وقت ظهور چهل سالهای، هادی
اگر که شکوه کنی ناله ای، نه فریادی
به حق سرمگی دهد لالهای، کند یاذی
مهر بر لب زده خون می خوریم و فعلا خاموشیم
همیشه باید خاموش باشید.