چند سال پیش دانشآموزی داشتم که بنا به گفته خانوادهاش در خردسالی به دلیل مصرف اشتباه دارو، حافظه کوتاهمدتش آسیب دیده بود. قدرت یادگیری این دانشآموز در کلاس درس با دیگر دانشآموزان بسیار فرق داشت و به نوعی دانشآموزی دیرآموز بهشمار میآمد. به هنگام آموزش، اگر سرعت کار را با او هماهنگ میکردم بچههای دیگر خسته میشدند و بخش زیادی از زمان آموزش هم از دست میرفت. اگر بهطور معمولی هم درس میدادم این دانشآموز چیزی یاد نمیگرفت. کلاس هم 35 دانشآموز داشت و در توجه و پرداختن بیش از اندازه به او، نظم کلاس به نوعی بههم میریخت.
بگذریم از اینکه به عنوان یک آموزگار، چه در دوره دانشگاه و چه در طول دو دهه پیشینه کاریام، هیچگونه آموزش ویژهای در برخورد با اینجور دانشآموزان ندیده بودم- و هنوز هم ندیدهام. این را هم بگویم که در برخی از کشورهای پیشرو در آموزش و پرورش نوین، افزون بر آموزگار اصلی در کلاس درس، از دستیاران آموزگار هم بهره گرفته میشود تا بهویژه در آموزش کودکان خاص کمک کنند. اما در ایران، در اینباره، نه آموزش ویژهای به بیشتر آموزگاران- اگر نگوییم به همه- مدرسههای عادی دادهاند و نه دستیار آموزگاری وجود دارد. آن گونه که مجید قدمی، رئیس آموزش و پرورش استثنایی اعلام کرده، هماکنون حدود 38 هزار دانشآموز با نیازهای ویژه در مدرسههای عادی درس میخوانند و قرار است که در سال آینده،50 هزار دانشآموز دیگر به اینها افزوده شود.
ایشان البته در گفتوگوی تازه خود با رسانهها، پذیرفته است که چون در مدرسههای عادی امکانات ویژه این دانشآموزان وجود ندارد و از سوی دیگر این مدرسهها با کمبود آموزگار هم روبهرو هستند، در برابر پذیرش این دانشآموزان در مدرسههای عادی، مقاومتهایی وجود دارد اما، راهحل پیشنهادی او برای از میان برداشتن این مقاومت، افزایش حقوق آموزگارانی است که در کلاس درس خود، یک یا دو دانشآموز با نیازهای ویژه دارند: «معلمان مدارس عادی که در کلاس درس خود یک یا دو دانشآموز با نیازهای ویژه دارند باید مشمول طرح افزایش ضریب حقوق شوند و آموزشهای لازم برای نوع رفتار با این دانشآموزان نیز به آنها ارائه شود، درحال برنامهریزی برای این موضوع هستیم چرا که اگر این تمهیدات اتخاذ نشود شاهد مقاومت معلمان برای پذیرش دانشآموزان معلول در کلاس درس مدارس عادی خواهیم بود ؛ همان گونه که گزارشهای رسیده نیز از این موضوع حکایت دارد».
متاسفانه اندیشه چیره بر فرادستان آموزش و پرورش، مکتب رفتارگرایی است. در رفتارگرایی، انسانها را میتوان با پاداش و تنبیه، به انجام دادن یا ندادن کاری واداشت. اما رفتارگرایی اگر در برخورد با انسانها در شرایط کاری ساده، جواب میدهد، در کار پیچیدهای همچون آموزش، نمیتواند پاسخگو باشد. آموزش در کلاسی که بیش از سی دانشآموز عادی و یکی، دو دانشآموز با نیازهای ویژه دارد نمیتواند جوری پیش رود که هم دانشآموزان عادی خسته نشوند و هم دانشآموزان با نیازهای ویژه چیزی یاد بگیرند. بحث به پایان رساندن کتاب درسی هم هست که اگر سرعت آموزش، کمتر از سرعت معمول باشد بیگمان در پایان سال، کتاب آموزش داده نخواهد شد. حقوق اضافی نمیتواند این عاملهای بازدارنده آموزش درست و کیفی را از میان بردارد و تنها کاری که میتواند کند به احتمال زیاد این است که آموزگار در پایان سال، نمرهای قبولی بیبنیادی به دانشآموز معلول بدهد!
نکته دیگر هم این است که حضور برخی از دانشآموزان با نیازهای ویژه در میان دانشآموزان مدرسههای عادی، افزون بر زیان آموزشی که به دانشآموزان معلول وارد خواهد ساخت بسا که عاملی برای آسیبهای روحی و روانی بیشتر آنان شود.
* آموزگار
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.