وزارت آموزش و پرورش سازمانی برای ترویج آموزش و پرورش در کشور است. این وزارتخانه دارای تشکیلات گسترده ای است که به صورت مختصر به عناصر اصلی آن اشاره می کنم. در راس این وزارت خانه، وزیر آموزش و پرورش است. فردی که از طرف رئیس جمهور معرفی شده و نماینده های مردم در مجلس به آن بر اساس عملکرد و صلاحیتهای آن، رای اعتماد می دهند. این وزارت خانه معاونتهایی دارد و هر معاونت زیر مجموعهای و در نهایت باید گفت رکن اصلی این وزارتخانه یعنی معلم در انتهای این ساختار گسترده قرار دارد. معلم همان فردی است که وظیفه ی آموزش و پرورش را برعهده می گیرد و مستقیم با دانش آموزان در ارتباط است.
نقش معلم که مشخص است. نقش وزیر آموزش و پرورش در این وزارتخانه تعریف سیاستهای آموزشی بر مبنای سیاستها و قوانین ابلاغ شده در شورای عالی انقلاب فرهنگی است. علاوه بر این رسیدگی به مشکلات معلمها از نظر معیشت و شرایط شغلی آنها است که متاسفانه در اکثر مواقع وزیر هیچ اطلاعی از اوضاع معلمهای کشور ندارد. دلیل این عدم اطلاع، عدم ساز و کار دقیق و مشخصی برای ارتباط میان اعضای این وزارتخانه و معلمهای جامعه است.
همان طور که از نام معلم مشخص است، در ساختار کلاسیک اداره ها به معلم لفظ کلمه کارمند تعلق نمی گیرد. تفاوت کارمند با معلم در این است که کارمند قرار نیست آموزش دهنده باشند و به همین علت نقش معلم در ساختار اداری کمرنگ شده است. علاوه بر این، نکته ای که باعث شده نقش معلم در این وزارتخانه کمرنگ دیده شود این است که، یک معلم به صورت تمام وقت مشغول به کار نیست . البته معلمها خود دارای دسته بندی متفاوتی از نظر رسته شغلی هستند که در کل متاسفانه به دلیل نگاه غلطی که از بیرون به معلم می شود، این تفاوتها اصلا دیده نشده و نمی شود. به عنوان مثال بین معلم ابتدایی و معلم راهنمایی و معلم دبیرستان در تعریف نظام قدیم ( در تعریف جدید معلم ابتدایی، متوسطه اول و متوسطه دوم میباشد) از نظر نوع کارکرد و تعداد ساعات تدریس تفاوتهایی وجود دارد..
معلم در هر پایه تحصیلی که مشغول باشد به صورت مستقیم با مدیر مدرسه در ارتباط است و مدیر مدرسه با کارشناسان آموزشی که کارشناسان آموزشی خود زیر مجموعه معاونت آموزشی و معاونت آموزشی زیر مجموعه ریاست آموزش و پرورش هر منطقه است، می باشد. در سطحی بالاتر ریاست آموزش و پرورش هر منطقه خود زیر نظر معاونت آموزش و برنامه ریزی در اداره کل هر استان است می باشد و معاونت خود زیر مجموعه رئیس اداره آموزش و پرورش هر استان قرار دارد. همانطور که مشخص است هر معلم آنقدر رئیس بالای سر خود دارد که عملا دیده نمی شود. نه صدایش به وزیر می رسید و نه اگر قرار باشد صدایش به وزیر برسد، آنقدر درگیر پیچ و تاب امور اداری قرار می گیرد که صدای معلم در این مجموعه کلا، گم می شود.
اجازه دهید با ساختار نظام آموزشی یک کشور حوزه جنوب شرقی آسیا قدری هم آشنا شویم. در نظام آموزش و پرورش این کشور که البته مسلمان هم است ساختار آموزش و پرورش به این صورت است که یک وزیر توسط نخست وزیر معرفی می شود. وزیر آموزش و پرورش که به عنوان وزیر این وزارت خانه معرفی می شود با تشکیلاتی روبه رو است که تحت هیچ شرایطی با تغییر وزیر و دولت در آن تغییری گسترده از نظر اجرای سیاستها صورت نمی پذیرد و آن شورای آموزش است.شورای آموزش وظیفه ی مدیریت و اجرا و تعیین سیاستهای آموزشی و پرورشی را دارد. این شورا بر عملکرد مدیران هر منطقه و معلمها به صورت غیر مستقیم نظارت دارند. کتاب درسی در این کشور توسط این شورا تدوین شده و در اختیار مدیران نواحی آموزش و پرورش قرار می گیرد. هر معلم به صورت مستقیم از مدیران نواحی آموزش و پرورش کتابها را دریافت و خود به دانش آموزان تدریس می کند. معلم است که مشخص می کند چه درسی به دانش آموزان تدریس شود.
قدرت یک معلم در عملکرد آن و نوع اجرای برنامه درسی است که شورای آموزش در این کشور در اختیار معلم قرار داده است. اعتبار آموزش و پرورش این کشور به توانایی معلمهای آن کشور خلاصه می شود و از نظر حقوقی و مالی معلم در جایگاه رفیعی قرار دارد. البته در این کشور مافیای کنکور جایگاهی ندارد چرا که آموزش در کل کشور یکسان است. پیشرفتهای حاصل در این کشور نیز به واسطه معلم هایی است که به صورت موثری به دانش آموزان، درس می دهند. درآمد یک معلم هم در این کشور بالاتر از یک وزیر آموزش و پرورش است. چرا که مسئولیت معلم نسبت به وزیر خیلی بیشتر است.هدف از بیان این مطلب مقایسه دو نظام از دو کشور نیست تنها به روش اداره این وزارتخانه در یک کشور خارجی مسلمان اشاره شده که خالی از پیچ و خمهای سیاسی و اداری دست وپاگیر است.
آنچه که مشخص است، کارکرد درونی نظام آموزشی در ایران بسیار پیچیده است. معلم هم نقشی در این ساختار ندارد و فقط به عنوان مجری آموزش مطالب درسی معرفی شده است. اگر معلم خوب کار انجام دهد و به عبارت دیگر خروجی مثبتی داشته باشد، به عنوان معلم نمونه توسط مدیران منطقه یک لوح تقدیر دریافت می کند. اما از معلم هرگز در تدوین سیاستهای آموزشی،استفاده و نظرخواهی نمی شود. هرگز از معلم پرسیده نمی شود که در منطقه ای که درس می دهد آیا کمبودی وجود دارد یا خیر؟!. علاوه بر این موارد معلم برای آنکه ارتقا بگیرد حق تحصیل ندارد و مجبور است درجا بزند و تنها راه ارتقاء گرفتن آن، شرکت در دوره های ضمن خدمت است، که چندان کارایی هم برای معلم ندارد.
مدیران و معاونها غالبا از اعلام مشکلات حوزه آموزشی مجموعه خود به مدیران بالاتر خودداری می کنند و یا اگر مشکلات را اعلام نمایند با ساده سازی مسائل، سعی در کم اهمیت دادن آن می کنند. دلیل این نوع عملکرد فقط این است که مدت مدیریت آنان با تغییر وزیر نیز تغییر می کند و به همین دلیل به دنبال اجرا و تدوین سیاستهای دائمی در مجموعه خود نیستند. همواره در کشور ما شاهد تغییرات مدیران و معاونها و ساختار تشکیلاتی ادارات استان و مناطق آموزش و پرورش هستیم.
نکته مهم دیگر این است که وزیر آموزش و پرورش خود باید از بدنه این وزارت خانه باشد تا با مشکلات این وزارتخانه به صورت کامل آشنا باشد و در این میان مدیران توانمند این سازمان گسترده را به درستی بشناسد.حال آنکه اینگونه نیست. وزیر آموزش و پرورش غالبا خود در این وزارت خانه به عنوان معلم هیچ گونه سابقه معلمی ندارد از این رو نمی تواند مشکلات معلمها را درک نماید.
گذشته از تمام این موارد مشکلی که این وزارتخانه با آن روبه رو است، تدوین کتابهای درسی است که هم از لحاظ محتوای درسی و هم از لحاظ انتشار و دردسترس بودن آن در کل کشور دچار مشکلات فراوانی است.
اجازه دهید این بخش را با جزئیات بیشتری بررسی نماییم. آنچه که مشخص است، کارکرد درونی نظام آموزشی در ایران بسیار پیچیده است. معلم هم نقشی در این ساختار ندارد و فقط به عنوان مجری آموزش مطالب درسی معرفی شده است. اگر معلم خوب کار انجام دهد و به عبارت دیگر خروجی مثبتی داشته باشد، به عنوان معلم نمونه توسط مدیران منطقه یک لوح تقدیر دریافت می کند. اما از معلم هرگز در تدوین سیاست های آموزشی، استفاده و نظرخواهی نمی شود. هرگز از معلم پرسیده نمی شود که در منطقه ای که درس می دهد آیا کمبودی وجود دارد یا خیر؟!. علاوه بر این موارد معلم برای آنکه ارتقا بگیرد حق تحصیل ندارد و مجبور است درجا بزند و تنها راه ارتقاء گرفتن آن، شرکت در دوره های ضمن خدمت است، که چندان کارایی هم برای معلم ندارد.
در وزارت آموزش و پرورش نهادی است که این نهاد وظیفه ی تدوین و چاپ کتب درسی را برعهده دارد. تعدای عضو دارد و این اعضا خود یا سرگروههای درسی هستند و یا نیستند و صرفا فقط نویسنده کتاب اند. کتاب را تهیه می کنند. اما سئوال اصلی این است که بر چه اساسی برای مقاطع مختلف درسی کتاب می نویسند؟ می گویند کتابها باید با دانش روز درهم آمیخته باشند.
سئوال اینجاست در ادبیات فارسی و فرهنگ ملی، شیوه جدید املا و نگارش تولید نشده که بخواهیم همه ساله کتاب فارسی را تجدید چاپ نماییم؟ و یا آنکه اسطوره و قهرمان جدیدی خلق نگشته که آن را به کتاب درسی اضافه کنیم؟ قهرمانهای ملی ایران و اسطوره های ایران در تاریخ ایران باستان و ادبیات غنی ایران به وفور وجود دارد. اگر قرار باشد همه ساله این کتاب فارسی را از این مفاهیم غنی به بهانه های مختلف ویرایش کرده و آن را خالی از ارزشهای تاریخی ادبیات ایران کنیم پس عملا با این کار بر فرهنگ غنی ایران دستبرد زده و سبب فراموشی تاریخی در نسل جدید خواهیم شد.
در دروس دیگر هم مانند این ما مشکلاتی داریم. همواره به جای آنکه سعی کنیم بیان مطالب را شیوا و ساده سازی کنیم سعی می کنیم مطالب علمی و فنی غنی را از کتابهای درسی حذف کرده و بار آموزشی آن را از بین ببریم. آن هم به این دلیل که سازمان جهانی یونسکو و قوانین 2030 دستور داده است کشورها آموزش خود را آن گونه که ما می خواهیم تدوین کنند. این یعنی فقر فرهنگی یعنی ازبین بردن پرورش و آموزش در یک کشور.
اجازه دهید نکته مهم دیگری را هم بیان کنم و آن تغییر در شیوه ارزشیابی در مقطع هنرستان تحت عنوان نظام پودمانی است. شیوه ای که مشکلات زیادی برای آموزش به بار آورده است. تهیه کتابهای درسی که در هر کتاب به گونه ای مطالب درسی را گردآوردی نموده اند ، هر پودمان با پودمان بعدی ارتباطی ندارد. معلم به ناچار مجبور است دروسی را تدریس کند که هیچ ارتباط مفهومی با هم ندارد و سخت تر آنکه برای اغلب درسها فیلم تهیه شده که معلم متاسفانه دسترسی به این فیلمها ندارد و خود باید با دانلود کردن آن یا تولید فیلم به دانش آموزانش بسته آموزشی بدهد.
اجازه دهید یک مثالی بزنم برای درس نصب و نگهداری تجهیزات شبکه و سخت افزار در رشته رایانه هنرستان فنی و حرفه ای . در این درس پنج پودمان طرح شده که هر پودمان با پودمان قبلی ارتباطی ندارد. اما مشکل مهم آنجاست که به دلیل آنکه نظام آموزش فنی و حرفه ای دانش آموز کار عملی انجام دهد و حرفه آموزی کند، کتابهایی تدوین می شود که عملا هیچ مدرسه ای ابزارهای لازم را برای آموزش خیلی از دروس ندارند. حتی اگر سیستمهای رایانه ای هم موجود باشد، دانش آموزان در نسل جدید به خواندن کتاب اصلا توجهی ندارند. چرا که سیستم آموزشی به گونه ای در کشور ترویج شده که با درس خواندن نمی توان به موفقیت رسید و فقط باید با پول به دنبال موفقیت رفت. به عبارت دیگر آن کس که پول بدهد امکانات بهتری دارد و دیگرانی که پول ندارند حق حیات هم ندارند.
وقتی در کشور ما عده ای دانش آموز به راحتی با تقلب نمره می گیرند، عده ای دانشجو با تقلب به راحتی نمره می گیرند، این دانشجو و دانش آموز فردا مدیر، وزیر و مهندس می شوند، نمی توان انتظار بهبود ساختار آموزشی در یک کشور را داشت.
تا زمانی که برای معلم در قانون جایگاهی در نظر گرفته نشود، تا زمانی که معلم از نظر معیشت محتاج است، تا زمانی که کتابهای درسی ما خالی از مفاهیم اصلی فرهنگی و ملی هستند، تا زمانی که در کشور مدرک گرایی مهم شده است و تا زمانی که مدیران و مسئولین کشور حاضر به شنیدن نظرات معلم ها نباشند، نمی توان گره آموزش و پرورش را مرتفع نمود.
با رفع قوانین دست و پاگیر و رفع تبعیض ها و برطرف کردن نقص ها و رفع سازمانهای موازی در وزارت آموزش و پرورش کشور همچنین ارتباط مستقیم وزیر با معلم ها می توان هوای تازهای به روح آموزش و پرورش تزریق کرد و امیدوار بود به آینده ای روشن در این وزارتخانه عیالوار.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آموزش و پرورش ایران خیلی وقت است که
دفن شده ، روحش شاد ،
به جای نقد ، فاتحه ای بخوانید و بروید سراغ
َشغل اول دیگری
دولت محترم حتی هزینه های نگهداری این جنازه
را سال به سال کسر می کند.