مقدمه
جهان در عصر حاضر ، افقِ دیدِ جدید و متمایزی به مدرسه و معلم و آموزش پیدا کرده است ، ولی ما هنوز در تفکر آموزش حروف الفبا و تثبیت نظم پادگانی برای اطمینان از تعلیم و تربیت مانده ایم و ما جهت تولید محصولی به نام انسانهای اخلاق مدارِ مطیعِ قوانین ، در حالت چشم گوش بسته درمانده ایم.
کتاب " مدرسه زدایی از جامعه " ایوان ایلیچ انگلیسی در سال 1971 به چاپ رسید. او اثرات سوء آموزش رسمی و اجباری بر دانش آموزان و آموزگاران و جامعه را بررسی کرده است هر چند تحلیل ایلیچ از مدرسه در جامعه امروزی تماما و یا اصلا ، جامه عمل نپوشیده است ، اما در بررسی شیوه آموزش عمومی در برخی از کشورهای برتر آموزشی ، شاهد تغییراتی نسبت به آموزش سنتی گذشته هستیم که دانش آموز محوری و یا حذف کتب درسی و جایگزینی آموزش الکترونیک ، از جمله آن موارد است که ایلیچ ، آنها را پیش بینی کرده بود.
زایش تفکر و مراحل رشد و بلوغ هر تحولی نو ، اصولا از کشورهای پیشرفته آغاز می شود. سرعت و جهت حرکت هر نوع تحولی در این کشورها به سه دلیل یعنی : دسترسی به دانش ، نیروی انسانی کارآمد متخصص و سرمایه ، بسیار بیشتر و عمیق تر است. حُسن اصلی فراهم سازی چنین امکانی در این جوامع ضرورت وجود شرایط تفکر خلّاق ، بدیع و استقبال مراجع تصمیم گیری از آنهاست .
نیک می دانیم که تحولات اجتماعی با توجه به خِرد جمعی جامعه می تواند حرکتی رو به جلو و یا عقب داشته باشد. لزوما هر نوع تحول اجتماعی رخ داده ، مثبت و سازنده ، تعریف نمی شود. جهت گیری های مغرضانه می تواند تحولات اجتماعی را عقیم و یا ناکارآمد سازد.
حال به توضیح هر فصل و مقایسه آن در کشور خود می پردازم :
فصل اول
" ایوان ایلیچ در فصل اول در پاسخ به سئوالِ چرا باید تحصیل را از حالت رسمی و سازمانی خارج سازیم ، موارد زیر را بیان نموده است:
1- مدارس به دانش آموزان می آموزند که فرآیند را با محتوا ، تدریس را با یادگیری ، نمره های بهتر را با دانش و مدارک را با قابلیت و روانی بیان را با توانایی گفتن حرف های تازه اشتباه بگیرند.
2- مدرسه پول و نیروی انسانی و اهداف مثبتی را که برای آموزش وجود دارد در اختیار خود می گیرد.
3- آموزش اجباری ناگریز به قطبی شدن جامعه می انجامد و کشورهای جهان را بر اساس نوعی نظام طبقاتی بین المللی درجه بندی می کند.
4- در مدارس ، معلمان اصرار دارند امر آموزش و مسأله اعطای مدرک را معادل هم قرار دهند.
5-واگذاری نقش ها و مشاغل بر اساس شرایط مشخص شده توسط مدارس صورت می گیرد.
6- در مدارس توهّم عمده این است که بخش اعظم یادگیری نتیجه تدریس است اما اغلب مردم دانش خود را بیرون از مدرسه کسب می کنند.
7- کار ، اوقات فراغت ، سیاست ، زندگی شهری و خانوادگی به جای این که در حُکم وسایلی برای آموزش باشند به لحاظ عادت ها و دانشی که نیاز دارند ، به مدرسه وابسته اند.
8- مدرسه در آموزش مهارت ها کارایی ندارد از آن رو که بر اساس برنامه درسی عمل می کنند."
در یک نظر ، اگر به هر دلیل ذکر شده ، دقیق شویم ، مشکلات نظام آموزشی ما هم همین موارد هست ، داده ها و ستاده های ما در نظام آموزشی به جای همخوانی از هم گریزانند ، انتظار ما از مدرسه معجزه ای برای انسان سازی و یا نیروی کار غیر ماهر است. همۀ ما هنگام استخدام به یک سری از محفوظات مرتبط و غیرمرتبط با شغل انتخابی ، محکوم هستیم . فقط کافی است این حجم اَزبر کرده های ما به مثابۀ دانش تعریف شود ، پس ما مورد تأیید خواهیم بود. فقط باید نلرزیم و با جسارت به شلیک مسلسل وار کلمات ، مسلط باشیم . شاید برای همین در جامعه ما تمامی امور و نظرات به مدرسه وابسته است چرا که با مشاهدۀ هر نوع کاستی توسط هر فرد عامِل و غیر عامِل به امور آموزش و پرورش ، یقۀ مدرسه و معلم گرفته می شود ، چون به قول ایلیچ : " کار ، اوقات فراغت ، سیاست ، زندگی شهری و خانوادگی به جای این که در حُکم وسایلی برای آموزش باشند به لحاظ عادت ها و دانشی که نیاز دارند، به مدرسه وابسته اند." در هر چهار هدف انقلاب مدرسه زدایی ایلیچ ، هدف اصلی رهاسازی قیودات هدایتگر در امر آموزش است. اجازه دادن به جریان رشد طبیعی استعدادها و علایق و ذوق کودکان مد نظر است.
فصل دوم
" در فصل دوم کتاب ، ایوان ایلیچ به توضیح " پدیدار شناسی " مدرسه می پردازد ؛ به عقیده وی برخی از واژه ها آن قدر انعطاف پذیر می شوند که دیگر به کار نمی آیند. مدرسه و تدریس چنین واژه هایی هستند.
ویژگی های مدارس رسمی :
* سن دانش آموزان : مدرسه افراد را بر پایه سن آن ها دسته بندی می کند. این دسته بندی بر سه اصل تردید ناپذیر متکی است:
1. جای کودکان در مدرسه است. 2. کودکان در مدرسه یاد می گیرند. 3. کودکان فقط در مدرسه می توانند آموزش ببینند. خِرد نهادینه به ما می گوید که کودکان به مدرسه نیاز دارند و کودکان در مدرسه یاد می گیرند اما همین خرد، خود محصول مدرسه است چون عقل سلیم به ما می گوید تنها کودکان را می توان در مدرسه آموزش داد.
* آموزگاران و دانش آموزان : کودکان بنا بر تعریف ، دانش آموزند و در مدرسه آموزش می بینند. دانش آموزان چه با هوش ، چه کم هوش ، همواره برای گذراندن امتحانات خود بر حفظ کردن ، خواندن و هوش خود تکیه کردن و انگیزه آن ها دست یافتن به شغلی مطلوب بوده است. مدرسه جدا از این که دانش آموزان از آنها چه یاد می گیرند، برای آموزگاران شغل ایجاد می کنند. ِخرد سازمانی مدارس به پدر و مادرها ، دانش آموزان و معلمان می فهماند که اگر قرار باشد آموزگار به آموزش بپردازد باید اقتدار خود را در مکانی مقدس اعمال کند.
* درس خواندن تمام وقت : مدرسه بنا بر ماهیت خود به آن جهت گرایش دارد که تمام وقت و انرژی افرادی را که با آن سروکار دارد به خود اختصاص دهد. حضور در کلاس درس ، کودکان را از دنیای روزمره بیرون می برد و در محیطی بسیار ابتدایی ، جادویی و کاملا جدّی و خشک غوطه ور می کند. حتی بهترین آموزگاران هم نمی توانند دانش آموزان خود را کاملا در برابر این برنامه مدارس محافظت کنند."
در جامعه ما تفکر لاجرم برای آموزش تمامی کودکان که ابزار و کانال دیگری برای این مهم جهت جایگزینی آن وجود ندارد ، اجتناب ناپذیر است. از یک سو فهمیده ایم که هر کودک در سنی خاص باید به آموزش حروف الفبا بپردازد تا رشتۀ انتقال فرهنگ و ادب در جامعه از هم نگسلد ، و از سویی دیگر در انجام این مهم ، دهه هاست که ناکامیم. در این بین ، آموزگاران به تفویض اقتدار از سوی اولیا و جامعه به خود نیازمندند تا بتوانند حکومت خود را بر کودکانِ مطیع ، اِعمال دارند. در جریان همین خوف و رَجاست که نگاه پادگانی به مدرسه ایجاد و تقویت می شود ، جالب آن که هنوز در مدارس ما چنین دیدگاهی حاکمیت دارد. معلمان و آموزگاران و دبیران با برتری جستن از عواملی چون نقش و سن و جسم و ابزاری همچون دفتر نمره و پرسش و آزمون و نمرۀ انضباط ، باور دارند که دانش آموز باید از او بترسد. باور و تعمیم و تثبیت این نظر که بدون حاکمیت ساز و کاری برای ترس ، دانش آموز از معلم اطاعت نمی کند. گذراندن تمام مدت آموزش در فضای بسته و به دور از محیط طبیعی و اجتماعی ، زندانی بودن دانش آموزان در کلاس درس را تأیید می کند ، که زندانبان اول معلم و بعد معاون یا ناظم مدرسه و سپس مدیر و حتی مستخدم و سرایدار مدرسه است. نام این جریان " امنیت آموزشی " خوانده می شود . مراقب باشیم مبادا یکی از دانش آموزان از این اصول پا فراتر گذارد و کاری خلاف عرف مدرسه انجام دهد، نگاهی مجرمانه به او که اگر این قوانین را بشکند با دست یازیدن به کوتاه ترین دیوار یعنی مجازات با نمرۀ انضباط و سپس دعوت از اولیا برای اتمام حجت ، روابط اجتماعی در هم می شکند. !!! بجای ایجاد و تقویت روابط انسانی و صمیمی ، استفاده از اقتدار برای هدایت و کنترل دانش آموزان ، اِعمال می گردد که نتایج آن امروز در مدرسه و فردا در محیط اجتماعی ما عملا آشکار است! و تداوم این رسم و عادت غلط ، دروغگویی را در دانش آموزان تقویت می کند که رفتاری بسیاری نکوهیده و زشت حداقل در همان جوامع پیشرفته هست !
فصل سوم
" در فصل سوم کتاب ، ایوان ایلیچ به بررسی " آئینی شدن پیشرفت " می پردازد. وی معتقد است در هر کشوری مقدار مصرف فارغ التحصیلان دانشگاه ها ، معیاری برای مصرف سایرین به دست می دهد ، اگر دیگران بخواهند به هنگام کار یا سایر مواقع ، انسان های متمدن باشند باید از شیوه فارغ التحصیلان دانشگاه ها تقلید کنند. امروزه نظام مدارس عملکرد سه گانه ای را انجام می دهد:
1- منبع اسطوره جامعه است. 2 - تضاد های آن اسطوره را نهادینه می کند. 3 - کانون آئینی است که ناهماهنگی های میان اسطوره و واقعیت را بازآفرینی می کند و می پوشاند. ما بدون این که بدانیم آئین مدرسه رفتن نه به یادگیری فردی کمک می کند و نه به برابری اجتماعی آن ها ، نمی توانیم اصلاح آموزش را آغاز کنیم.
طرح اسطوره زدایی ایوان ایلیچ فقط به دانشگاه محدود نیست بلکه به نظامی که دانشگاه جزء لاینفک آن است مربوط می شود :
اسطورۀ ارزش های نهادینه شده ، اسطورۀ اندازه گیری ارزش ها ، اسطورۀ دسته بندی ارزش ها ، بازی آئین و مذهب جدید جهانی .
مدرسه به واسطه ساخت خود به عنوان یک بازی تشریفاتی درجه بندی شده خالق و حافظ اصلی اسطوره های اجتماعی است. وارد شدن به این بازی از این که چه چیزی و چگونه تدریس می شود مهمتر است این بازی تا جایی پیش می رود که شرکت در آن اجباری می شود و شرکت کنندگان را مجبور می کند که گناه نابسامانی های جهان را به کسانی نسبت دهند که در این بازی شرکت نکرده اند."
آئین مدرسه رفتن ، حقیقتا نه به یادگیری فردی در جامعه ما کمک می کند و نه آنان را به برابری اجتماعی هدایت می کند ، شاید برای همین قادر به اصلاح نظام آموزشی خود نیستیم . مطلق دانستن آموزش دانشگاهی در جامعه ما به بیماری اجتماعی " کردانیسم " منجر می شود و نهایت خود مردم نمی توانند بپذیرند که فرد مسئول و یا مدیر ، بدون پسوند دکتر و مهندس قادرند بر این مسندها تکیه بزنند. پس تنها طریق، برای قرار گرفتن در جریان زندگی موفق ، کسب مدرک است نه مهارت . اسطوره ای ستودنی و اجتناب ناپذیر برای پذیرش اجتماعی یک فرد. در جامعه ما مدرسه و دانشگاه هر دو اسطوره ای جهت تضمین آئین پیشرفت فردی است نه اجتماعی. برای همین کوتوله ها رشد می کنند اما جامعه خیر.
مدرسه و دانشگاه به واسطه ساخت خود به عنوان یک بازی تشریفاتی درجه بندی شده خالق و حافظ اصلی اسطوره های اجتماعی است ، که ارزش های خاصی را نهادینه می کند ، اندازه گیری و دسته بندی می کند و افراد بر اساس آنها ، مصالح و منافع خود را انتخاب و درجه بندی می نمایند.
فصل چهارم
" ایوان ایلیچ در فصل چهارم یک طیف نهادی را تبیین می کند و طبقات مختلفی را در آن جای می دهد.
نهادهای فریبکار: اعتیاد آور هستند زیرا مصرف کننده روز به روز به فرآیند و مصرف کالا وابسته تر می شوند.
نهادهای سرزنده : این نهاد ها در استخدام خود هستند، پراکنده و نا پایدارند و ایوان ایلیچ آنها را به عنوان الگو های آینده تلقی می کند که مطلوب اند.
آنچه در انتخاب نهاد ها مطرح است طبیعت واقعی زندگی انسان است. انسان باید انتخاب کند که یا در داشتن اشیا غنی باشد یا در آزادی استفاده از آنها.
او مدارس را به عنوان خدمات عمومی کاذب نام می برد و می گوید : "مدارس در نگاه اول به نظر می رسد که به طور مساوی در اختیار همه کسانی قرار دارد که دوستدار تحصیل اند. اما در واقع آن ها در اختیار کسانی هستند که پیوسته اعتبار مدارک خود را تمدید می کنند. مدرسه با مجبور کردن افراد به واگذاری مسئولیت رشد خود به دیگران ، افراد را به نوعی خودکشی معنوی وا می دارد."
در جامعه ما هم چنین است ، اصل سی ام قانون اساسی به رایگان بودن تحصیل اشاره می کند اما به اجباری بودن آن خیر. این اصل عواطف غیرقابل اطمینانی را نسبت به آموزش تمامی کودکان جامعه نمایش می دهد. چون امروز واقعیت رایگان بودن آموزش نیز نزدیک به حذف شدن حتمی است ، اگر دقت کنید به تدریج و امسال بیشتر از سال های قبلی ، از ترکیب مدارس دولتی کاسته و بر حجم پیکر مدارس غیردولتی یا غیرانتفاعی و به تعبیر مردم عین انتفاعی ، افزوده می شود. می توان قبول داشت که با آموزش در مدرسه ، من تبدیل به موجودی غیر از واقعیت درون خود می شوم . شما کودکان خود را هر چقدر هم استریزه تربیت کنید و در نظر خود فقط زیبایی های کلام و عمل را به او یاد دهید در اولین گام برای تعمیم جامعه پذیری او در مهدکودک و یا آموزش پیش دبستانی و دوره ابتدایی ، او فرا می گیرد نادرستی ها را ، تا حدی که به زودی از استعمال کلمات ناروا و مذموم و یا انجام رفتارهای زننده و زشت توسط کودک خود ، عصیان می ورزید و از خمیرمایۀ جامعه خود ، شگفت زده می شوید. تصور کنید که این جریان فقط خاص فرزند شما یا من نیست ، مربوط به 13 - 14میلیون دانش آموزی است که قرار است 12 سال آموزش ببیند و مابقی عمر خود را در هر حیطه ای در همین جامعه بسر برند. ( تعداد محدود مهاجرت کنندگان به کشورهای دیگر را در نظر ندارم .)
فصل پنجم
"ایوان ایلیچ در فصل پنجم دانش آموزان و آموزگاران را دوباره مورد انتقاد قرار داده و اصطلاح همسانی های غیر عقلانی را دربارۀ ویژگی های مدارس اجباری به کار می برد. وی اشاره می کند دانش آموزان در مدارس به آموزگاران مدرک دار تسلیم می شوند تا خودشان نیز مدرکی کسب کنند. هر دو گروه سرخورده اند و هر دو گروه کمبود منابع و امکاناتی چون پول ، دقت را در سرخوردگی متقابل خود مقصر می دانند. ایوان ایلیچ می گوید من نشان خواهم داد که دگرگون کردن مدرسه کاملا امکان پذیر است. ما می توانیم به جای استخدام آموزگاران به منظور وا داشتن دانش آموزان به پیدا کردن وقت و اراده یادگیری از طریق اجبار ، به " یادگیری خود انگیخته " اتکا کنیم. به جای این که تمام برنامه های آموزشی را از طریق آموزگار پیاده کنیم ارتباط های جدید جهانی در اختیار فرد یادگیرنده قرار دهیم."
اصولا ما ملتی هستیم که در هر امری خودانگیختگی بسیار ضعیف و یا اصلا نداریم . ما کودکان خود را در دو نهاد اصلی و زیربنایی جامعه ، طوری تربیت کرده ایم که برای انجام هر امری به یک آقا بالا سر و دستور دهنده و یا دیکته کننده شدیدا نیازمند هستند. همان عنصر از بین برندۀ انگیزش های درونی و یا تفکر و اندیشه و خلاقیت در عمل . ما کودکان را همانند عملکرد چارلی چاپلین در عصر جدید تربیت کرده ایم و برای همین بدون اراده و تأمل ، آنان فقط می گویند و یا عمل می کنند . عمل طبق یادگرفته های دوران مدرسه و گاهی دانشگاه. پس " یادگیری خود انگیخته " مدنظر ایلیچ حداقل در جامعه ما با ساختار فعلی نظام آموزشی و اجتماعی و حتی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ، ناممکن است.
فصل ششم
" ایوان ایلیچ در فصل ششم نحوۀ " مدرسه زدایی و چگونگی آن " را بیان می کند. او برای یک نظام آموزشی خوب سه هدف مطرح می کند:
1. امکان دسترسی به منابع موجود در هر لحظه از زندگی را برای علاقه مندان به یادگیری فراهم کند.
2. به کسانی که مایلند دانستنی های خود را به دیگران منتقل سازند امکان دهند از میان دسته اول علاقه مندان به یادگیری را پیدا کنند.
3. کسانی که می خواهند مسأله ای را برای عموم مردم مطرح کنند فرصتی فراهم کنند که نظر خود را اعلام کنند.
چنین نظامی باید از فناوری نوین برای فراگیر کردن و بنا براین آموزشی کردن عامل آزادی بیان ، آزادی تجمع و آزادی مطبوعات استفاده کنند.
به نظر ایوان ایلیچ چهار مجرا یا محل مجزای تبادل یادگیری می تواند تمام منابع لازم برای یادگیری واقعی را در بر گیرد:
اشیاء، الگو و سرمشق ، همقطاران ، فرد بزرگتر و با تجربه.
اهداف انقلاب مدرسه زدایی ایوان ایلیچ :
1. آزاد کردن دسترسی به اشیا از طریق از بین بردن کنترل های کنونی
2. آزاد کردن اشتراک مهارت هایی با دیگران
3. آزاد کردن استعدادهای انتقادی و خلّاق مردم
4. آزاد کردن فرد از این الزام که انتظارات خود را بر اساس خدماتی که یک حرفۀ تثبیت شده عرضه می کند، شکل دهد. " (1)
امکان دسترسی به منابع در سایۀ فضای مجازی اگر امروز برای ما فراهم هم باشد ، انگیزۀ لازم برای استفاده از آن در همه وجود ندارد. در واقع محرک های معتبری در دو بُعد ذاتی و اکتسابی ، برای این مهم به صورت تعریف شده نداریم. شکل انتخاب ، هدایت ، جهت دهی در جامعه ما در قالبی از پیش اندیشیده شده قرار می گیرد که امکان دسترسی آزاد به منابع و امکانات را از بین می برد. دقت کنید که دو عنصر اصلی مدرسه مدنظر ایلیچ است ، یعنی دانش آموز و آموزگار یا معلم . یعنی آنچه که گفته شد فقط مختص بازدارندگی رشد دانش آموز نیست ، عوامل بازدارنده شامل مواردی چون : آموزش مفید و مؤثر ، دانش آموز خلاق خود انگیخته و توانمندی آموزگار قوام بخش به تمامی عناصر لازم در امر آموزش است.
در هر چهار هدف انقلاب مدرسه زدایی ایلیچ ، هدف اصلی رهاسازی قیودات هدایتگر در امر آموزش است. اجازه دادن به جریان رشد طبیعی استعدادها و علایق و ذوق کودکان مد نظر است. زندگی کردن به کسب مهارت نیاز دارد که همزمان با رشد کودکان و در جریان اجتماعی شدن آموزش داده می شود. نگاه تحصیل برای دسترسی به تحصیلات عالی و تحصیل برای اشتغال ، در واقع آموزش را بی محتوا و کیفیت می سازد . ما قبل از هر چیز به فراگیری مهارت برای زندگی کردن نیازمندیم و هدف نیل به شرایط زندگی انسانی برای همه است ، یعنی برخورداری نسبی از تمامی امکانات جامعه برای عموم افراد. هیچ واقعیتی در جامعه مطلق و کلی فرض نمی شود و ارزش هر مقوله ای در حد لازم و کافی برای زندگی اجتماعی حیاتی است.
سخن آخر
بدون تعارف ما کدام داده ها را به نظام آموزشی خود تزریق کرده ایم و انتظار چه نوع برداشتی از آن را داریم ؟ بحران امروزی در نظام آموزشی کشور ، حاصل ناهمخوانی داده ها با یکدیگر ، داده ها با ستاده ها و داده ها با قوانین رایج در آن است و شاید همین نکته علت سردرگمی همگان در گسست رابطۀ علت و معلولی بین عوامل و عناصر تشکیل دهندۀ نظام آموزشی کشور ماست. کارکردهای مناسب و نامناسب مدرسه در جامعه ما چیست و اثر و نتیجۀ آن در بخش های گوناگون جامعه چگونه اثری از خود برجا می گذارد ؟
در پایان ترجیح می دهم به جملۀ ارزشمند ایوان ایلیچ اشاره کنم :
" دانش آموزان در مدارس به آموزگاران مدرک دار تسلیم می شوند تا خودشان نیز مدرکی کسب کنند. هر دو گروه سرخورده اند و هر دو گروه کمبود منابع و امکاناتی چون پول ، دقت را در سرخوردگی متقابل خود مقصر می دانند. "
1) ایلیچ، ایوان ، مدرسه زدایی از جامعه ، مترجم : الهه ضرغام ، تهران : انتشارت رشد . 13870
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
«پدر و مادرم دلشان می خواست که من مجتهد بشوم. به همین دلیل مرا به مدرسه نفرستادند. من هم از این بابت در آغاز خیلی دلگیر بودم؛ چون که می دیدم بچههای همسایه مان صبح ها کیف هایشان دستشان است، می روند مدرسه، ولی من از این که به مدرسه، یعنی به دبستان و دبیرستان، نرفتم بسیار خوشحالم. من از این بابت نه تنها دلخوری ندارم، بلکه بارها و بارها خدا را شکر کردهام ... الآن میبینم که بچه های من در دبستان و دبیرستان واقعاً عمرشان ضایع شده است».
مدرسه خانگی در ایران!
........
......
منبع : مدرسه زدایی - سامانه مجلات رشد دیجیتال
و در همین هفته نیز نوجوانی کلاس نهمی جهت مشورت سراغم آمد و راغب بود بطور غیر حضوری تحصیل کند که البته دانش مشاوره به او را نداشتم و فقط موضوع سربازی را به او توجه دادم.
خلاص شویم. عجب گیری کردیم ها
برای بیداری و همراهی تان بنده نیز سپاسگزارم.
مطلب بسیار ارزشمند و جالبی بود امیدوارم هر چه سریع تر در جامعه اجرایی شود و اگر همه مردم بخواهند با یاری خداوند انشالله اجرا می شود و خلاقیت در جامعه شکوفا می شود