تکرار نصبها و عزلها و استیضاحها و استعفاها در وزارتخانهی آموزش و پرورش، اگر گرهگشای مشکلات نهادینهشدهی این وزارت بود، چهار دهه آزمون و خطا کافی مینمود.
ماشین عظیم و ثقیل و مستهلک آموزش و پرورش را سادهانگاری است اگر بپنداریم، تنها رانندهای ماهر بتواند در طریق صحیح هدایت کند؛ بدون آنکه مجموعهای از دیگر امکانات به کمک بیایند.
نگاهی به عمر چهل سال اخیر آموزش و پرورش، دلیلی بر مدعای فوق است:
آموزش و پرورش در طول این چهار دهه، تقریباً تمام گرایشهای فرهنگی و سیاسی و حتی ایدئولوژیک را در سطح مدیریتی تجربه کرده است.
از زمان شهید رجایی، دومین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب تا امروز، صحنهی آموزش و پرورش، میدان تلاشها و کوششها و زحمات افراد مختلف بوده است. شهید رجایی، نمایهای از تحولخواهی انقلابی در این دستگاه بود؛ هرچند عمر کوتاه و پربرکتش این مجال را از او گرفت.
پس از او دیدگاههایی از تندروترینها تا محافظهکارترینها بر این مسند نشستند و هرکدام در عمر وزارت خویش اقداماتی را به عمل آوردند. چه کسانی که همچو او بالیدهی آموزش و پرورش بودند و از کسوت معلمی به جامهی وزارت رسیده بودند و چه افرادی، همچو وزیر اولین دولت اصلاحات، که یک روز هم سابقهی معلمی در کارنامهی خود نداشتند؛ اما به سهم خود دغدغهی آموزش و پرورش را داشتند.
در قطاری که انواع دیدگاهها و گرایشها را در ایستگاه آموزش و پرورش سوار و پیاده کرد، همهی چشمها به تواناییهای ذاتی و مدیریتی و اجرایی لوکوموتیورانها بود؛ ...و نه به دیگر تمهیدات و لوازم این قطار پرواگن. کمتر کسی به ریلهای زیر این قطار و زیرساختهای زیر ریلها یا فرسودگی واگنها یا سوخت مناسب لوکوموتیو اندیشه کرد. همه، همیشه لوکوموتیوران را نگریستند و افتوخیز این قطار را در کوره راههای پرپیچ و خم چهار دهه، یکسره از چشم راننده دیدند.
با این نگاه، تردید نکنید، ماهرترین و چابکترین راننده نیز همچنان این قطار را یا در میانهی کویر یا وسط پلی معلق یا در جنگلی انبوه متوقف خواهدکرد؛ یا زیر تیغ استیضاح، یا به عافیت استعفا و یا حتّی به رؤیای بهارستان!
یافتهی من این است که یک حلقهی مفقوده در کلان حاکمیت در کار آموزش و پرورش باید یافته و در جای خود نهاده شود؛ ...و آن ارادهی تغییر و تحول و نوسازی و کارآمدی است.
امروز، سه عنصر بودجه، نیروی انسانی ماهر و راهبرد علمیِ آموزشی-پرورشی در حلقهی مفقودهی آموزش و پرورش پنهان شده است.
داستان بودجه از فرط تکرار، ملالانگیز شده است. بحث نیروی انسانی ماهر و کارآزموده، به تبَع بودجه و نیز فقر پژوهشهای عملیاتی در مدیریت نیروی انسانی، به یک تراژدی زمانخورده تبدیل شده است و بالاخره مشکل راهبرد علمی درازمدت در این امر بزرگ، در دو دههی اخیر در چالش با تجارت فرهنگی و آموزشی قربانی شده است.
راهبرد «آموزش کنکوری» و «تربیت حافظهمحور» -که در تجارت تست و حلالمسائل و مؤسسات به اصطلاح کمک آموزشی نمایان شده- راه را بر هرگونه تجدیدنظرطلبی نوآورانه و تحولخواهانه بسته است و تا زمانی که ارادهای جامع در کلان حاکمیت برای حل و رفع این سه مانع به میدان نیاید، رفتوآمد وزیرانی که یکییکی قربانی روزمرگیهای وزارتخانه هستند، گرهی از کار فروبستهی آموزش و پرورش نمیگشاید. بد نیست صاحبان مناصب و تصمیمات -که در این یک هفته با انواع طعنهها و شماتتها وزیر را به خاطر استعفایش نواختند- تصور کنند که با ادامهی همین ساختار، وزیر بعدی چه معجزی رو خواهد کرد؟
گیرم «جاندیویی» زنده شود و یا «ابنمسکویه» روحش احضار گردد و یا «محمدباقر هوشیار» سر از گور بهدر آورَد!
روزنامه اطلاعات
نظرات بینندگان
چرا همه یک چیز می گوییم ، اما به یک نتیجه
واحد نمی رسیم؟
شاید چون جای ایده ، خلاقیت ، اراده مستقل ، جسارت و شجاعت در گفته و عمل ، اعتقاد و اعتماد و باور و احترام به تخصص و فن و مهارت ، در آموزش و مدیریت ما خالی است. کدام وزیر و یا مسئول ، طی این ٤۰ سال، ایده ای بِکر ارائه کرده است؟!
همه وزرا کمابیش ادامه دهنده ی مسیر قبلی بوده
بوده است .ما به تبعیت از تقلید در فروع دین ، تصور می کنیم که در هر حیطه ای وظیفه داریم مقلّد باشیم، لذا تبعیت بی چون و چرا آفت ما در
هر عرصه ی غیرپویاست. ما از معنا و تعریف نظام
و نظام اجتماعی و...... غافل و به دوریم. ما وقتی
تئوری های حیطه های گوناگون علوم را اَزبر
می کردیم ، از معانی و تعریف مفاهیم به دور و
بی اعتنا مانده ایم. باید واژگان را برای توافق و وحدت رویه ، از نو و برای هم تعریف کنیم.
با این که همگی انگور می گوییم اما برداشت عِنب
و اُوزوم و..... هم وجود دارد.
یک)اصلاح ساختار (قدیمی،مسطح،درهم تنیده،ناکارامد)است.این ساختار سنگین ومستهلک باید اصلاح شود.
دو)آموزش وپرورش رایگان جای خود را به اموزش شهریه ای حداقل در بخش زیادی از آموزش وپرورش بدهد مثل وزارت بهداشت خدمت ارائه شده را باید به مردم با تعرفه دولتی فروخت وارزش آن را دریافت کرد(در شهرها ومناطق آسیب پذیر خیر)
چرا باید فردی در عظیمیه کرج با پدرومادر متمول آموزش دولتی دریافت کند(یارانه بیشتری دریافت کند چون هزینه آموزش را دولت از بیت المال پرداخت می کند)آنوقت فردی در جنوب شهر با کمترین امکانات تحصیل کند ایا این با عدالت،عقل،منطق،انسانیت سنخیتی دارد.
سه)آموزش وپرورش( که نوعی اصلاح ساختار هم حساب می شود )به صورت فدرالی اداره شود.
چهار)مهندسی نیروی انسانی انجام شود البته اگر ساختار اصلاح شود نیرو هم اصلاح خواهد شد.
این اموزش وپرورش می شود زاینده وبالنده
اموزش وپرورشی که مفت است ومعلمش که رکن اصلی اموزش است پا برهنه وگداست ونیرو های ستادی آن کت شلوار پوش وسالارند با هزار وزیر دیگر راه بجای نخواهد برد.......