«نجفی» را در دانشگاه ام آی تی آمریکا نخبه ریاضی می شناختند، بچه تهران ؛ اولین بار شهید باهنر و دیگران او را شناسایی و برای رخت وزارت معرفی کرده اند، اما او در دوره نخست وزیری میرحسین موسوی آماج مخالفت های خط امامی ها قرار می گرفت، حتی در دوره هاشمی برای وزارت فرهنگ و آموزش عالی از چپ های رادیکال آن دوره و اصلاحاتی های امروز اعتماد نگرفت .
او در دوره هاشمی وزیر آموزش و پرورش شد، نجفی بعدها به دولت اصلاحات راه پیدا کرد و در کسوت رئیس سازمان برنامه، با بودجه ریزی دقیق و تطابق دلار بر قیمت نفت ۱۵ تومانی همچون دوره وزارت آموزش و پرورش کارنامه موفقی از خود به یادگار گذاشت .
نجفی در دوره آموزش و پرورش معاونانی از جنس چپ و راست را به همراه خودیدک می کشید؛ مرحوم علاقمندان، حدادعادل، هراتی، زرهانی و عالمیان تیم کاری و سربازان پابه رکابش بوده اند .
از او در دوره مدیریت آموزش و پرورش به جست و خیزهایی در بهتر شدن روند برنامه ریزی آموزشی و پرورشی، آموزش و پرورش برتر و بهبود معیشت معلمان یاد می کنند، او مخالفانی از جنس چپ به رهبری اکرمی و عبادی و از جنس راست، مظفر و فانی را همچون سایه بر سرخود داشت که اتفاقا هر کدام به منصب آموزش و پرورش رسیدند، وزارت موفق نداشتند و صد البته آموزش و پرورش راکت و خمود نتیجه عملکردشان بوده است . او خدعه زرشهرداری تهران را بر کشمش و دردسر چانه زنی برای نجات آموزش و پرورش ترجیح داد و بدتر از آن هرگز در انتخاب وزیر و مدیران ارشد ، ممتاز، مردان باسواد، باهوش و باعرضه در عرصه تعلیم و تربیت همت نکرد، بلکه در انتخاب، به وزیری در حد کارشناس معمولی، بی جسارت، بله قربان گو همچون بطحایی مهرتایید زد و علیرغم آشنایی با آموزش و پرورش در حال سقوط، درخور نبودن گزینه پیشنهادی، به کوتوله و کم درایت و نان خور نوبخت حواله داد ...
نجفی در دوران احمدی نژاد که همراه دیگر مدیران با اتوبوس در خیابان رها شدند جمله ای دارد که می گفت ما همچنان که زنان خیابانی، کودکان خیابانی و شرور خیابانی داریم از این پس مدیران خیابانی به این ادبیات باید اضافه گردد و من یکی از مدیران خیابانی هستم . نجفی اما در اعتراض به انتخابات ۸۸ به عنوان نماینده کاندیدای معترض به بیت رهبری دعوت شد و در آنجا در کنار الویری، چپ تکنوکرات به دفاع از مش و خواسته کاندیدای معترض پرداخت .
نجفی هیچ گاه محبوبیت دلنشین در نزد فرهنگیان را حتی در رایی بالای مردم برای شورای شهر به رخ نکشید الا زمانی که روحانی در دوره اول کاندیداتوری از او خواسته بود که به جمع صد هزار نفری همایش فرهنگیان در استادیوم برود و از او دفاع کند، او تمام محبوبیت خود را با وعده و وعید هایی بی نظیر و پرطمطراق برای پیروزی روحانی خرج نمود، بدرقه آن الارم، کف، احسن و خوشحالی فرهنگیان به ستوه آمده از فقر و فرق بوده است، اما نجفی چاه ویلش زمانی رقم خورد که تقاضای قاطبه فرهنگیان برای وزارت را پس از پیروزی روحانی پس زد و اوج تجربه و قدرت چانه زنی برای بهبود اوضاع نزار آموزش و پرورش و رفاه معلمان را نادیده گرفت و از آن وعده ها عدول کرد .
او خدعه زرشهرداری تهران را بر کشمش و دردسر چانه زنی برای نجات آموزش و پرورش ترجیح داد و بدتر از آن هرگز در انتخاب وزیر و مدیران ارشد ، ممتاز، مردان باسواد، باهوش و باعرضه در عرصه تعلیم و تربیت همت نکرد، بلکه در انتخاب، به وزیری در حد کارشناس معمولی، بی جسارت، بله قربان گو همچون بطحایی مهرتایید زد و علیرغم آشنایی با آموزش و پرورش در حال سقوط، درخور نبودن گزینه پیشنهادی، به کوتوله و کم درایت و نان خور نوبخت حواله داد و چنین شد که آه معلمان مغموم و مستاصل گریبانش را گرفت و رقص دخترکان، بلوا و بهانه استعفای اواز صدراتش بر شهرداری تهران شد و البته گونی های مدارک زرخواری مدیر گذشته شهرداری تهران به دادستانی هم نتوانست از خلاصی مخمصه اش بکاهد و چنین شد که هر که با معلمان بد عهدی کند سرانجامش تراژدی غمبار خواهد داشت .
و نتیجه اینکه پنج تیرخلاص بر شکستن عهدش به تارموی زنی درجامعه به صدا در خواهد آمد حتی اگر آن زن میترای اوستایی یا پرستوی استادی باشد که نشان داد بازی با معلمان نتیجه ای آبرومند نخواهد داشت .
شاید نجفی به گذشته برگردد به هیچ غصه ای دق نکند که این قصه عهد شکنی با معلمان غصه ای زهرآلود است که امثال نجفی، نوبخت و روحانی چنان برجانشان چنبره بزند تا دیریا زود از پایشان درآورد .
سرنوشت زندگی نجفی هیچ معلمی را خوشحال نکرد، شاید برایش دام گذاشته اند، تاراج خانواده ای آبرومند، تلف مدیر نخبه و با تجربه و نوگرا که از کیسه بیت المال برای رشد و تحصیلش خرجش شده است معلمان را در بهت فرو برده است ؛ از طرفی محصول نظام آموزشی صدساله در این واقعه در بوته نقد قرار می گیرد که فرآیند تعلیم و تربیت چقدر ناکارآمد است که حل مساله و مهارت زندگی در ابعاد مختلف را یاد نمی دهد که خروجی آن حتی اگر فرد نابغه باشد در الفبای یکی به دوی زندگی، به دو دو تا چهارتای حل آن نمی رسد و کم می آورد و نمی تواند ریاضی مدل و معدل زندگی خود را حل کند و دست به حرکات غیر منطقی و نامعقول می زند و همگان را در بهت فرو می برد اینجا نمی شود خشم و انتقام سیاسی را تبین و تحلیل کرد، پیچیدگی های سیاست ورزی، خرد ورزی، را به حضیض می برد، اینجا« ملت خشم» ،« ملت عشق» را سرنگون می کند و هویت نفرت و گسست را بر هویت پیوستگی و یکپارچگی سوار می کند .
افسردگی، درماندگی، جنگ و گریز، فشار و استرس ، پاشیدگی خانواده ، دوری از عشق ورزیدن، طمع انتقام گیری و مچ گیری یکه تازی می کند، اماهیچ کس نمی گوید نظام آموزشی ره به کجا می برد و چرا تعلیم و تربیت به رقص ساسی مانکن و رقص محلی فلان مدرسه روستایی واکنش نشان می دهد اما به این همه گسستگی و ناکارآمدی وقعی نمی نهد ؟
آیا ظهور و بروز تراژدی پیدا و پنهان واقعه محمدعلی نجفی و میترا استاد نماد بارز شکست تعلیم و تربیت صدساله نیست ؟ که مشت را نمونه خروار دانیم و فکری به حال مداوای اهداف مندرس و کهنه وامانده آن بکنیم ؟
اگر معلمان را فراموش کرده ایم لااقل نظام تعلیم و تربیت را دریابیم که فردا مجالی برای نجات آن نخواهیم داشت !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بنده پبشداوری نکردم اگر موضوع واکاوی شود شاید هر یک ازما همان کاری را از سر استیصال انجام می دادیم که این نخبه و باتجربه انجام داد و شاید خراب تر از این
اما باید بدانیم تورق در تاریخ چه خوشمان بیاید چه نیاید واقعیتی است غیر قابل انکار
می توانید بفرمایید متن شما بیرحمانه بوده است اما نمی توانید واخوانی درست تاریخ را که من موبه مو از گذشته وام گرفته ام را غیرمنثفانه بدانید
البته من نجفی را دوست داشته ام و باز هم دوست دارم اما همه این گرفتاری ها را عدم توسعه یافتی و ریشه آنرا در عدم توجه به آموزش و پرورش می دانم
دختری روستایی با یک بازی ساده در فیلمی بلند شود بیاید تهران و با یک لیوان دوا به شهردار نمازخوان و مسلمان و معتقد در یک جشن تولد از پیش طراحی شده از یک نخبه ریاضی در کنار زنان رقصنده فیلم بگیرد و همان راه گرو اخاذی های دیگر نماید به نظر شما عدم توسعه یافتی یک نسل نیست که در آموزش و پرورش معیوب تحصیل می کند
کاش دیگر در این سایت به این موضوع پرداخته نشود...
ما نمیدانیم ماجرا چیست...
چنین سرانجام تلخی برای هر انسانی غم انگیز و درد اور است...
دردوره ی وزارتش بسیار جفا کرددر دوره ی تدبیر هم خلف وعده کرد
هیچکس از گرفتاری کسی خوش حال نمی شود ولی قتل یک انسان آن هم با اسلحه به طرز فجیع قابل دفاع نیست حتی به قول شما برای یک نابغه ی ریاضی
هیچ وفت ایشان را نخبه ندانستم. کسانی که نجفی را نخبه می دانند نمیدانند نخبه علمی یعنی جه....
عجبا که الان همان اصلاح طلبانی که اعتراض می کنند به اینکه نجفی هنوز متهم است نه مجرم واعتراف قاتل در امور جنایی تا قبل از بررسی دقیق دلالت بر مجرمیت ندارد برای بانویی که مرده جرم پرستو بودن را علم می کنند
اگر وجدانی باقی مانده چند لحظه تصور کنید این جنایت را قالیباف انجام داده بود و با خانمی با اختلاف چهل سال ازدواج کرده بود واکنون او را کشته بود و این توجیهات را اصولگرایان می کردند ببینید آنوقت تا چه حد این توجیهات برایتان عجیب ومن در آوردی به نظر می رسید
اگر نجفی نخبه است پس ایران هزاران نخبه دارد .....
لطفا خوب بخوانید.
محمد علی نجفی فوق لیسانس بود و هست.
گوگل کنید.
من نگفتم لیسانس هستند.
تا آنجا که من یادمه آقای نجفی در دوره دکترای ترم آخر دانشجویی با تقاضای شهید باهنر و یکی از مسولان وقت برای حکومت داری در اوایل انقلاب درس را رها کرده و به کشور امده
گوگل هم فرمایش شما درسته و مدرکش فوق لیسانس می باشد اما منظورم این بود که مدرکش قلابی نیست ممنون
تانجفی نجفی بکنیم همچنان برده خواهیم ماند وبیگاری خواهیم داد
به نظر شما در متن بنده طرف کدام جناح را گرفته و کدام جمله قهرمان پروری کرده متن بنده می گوید آموزش و پرورش و منزلت معلم باید فارغ از باند و گروه و جناح در سطح ملی و برنامه کلان مورد توجه قرار گیرد وقتی فوتبال ما در سطح ملی مورد مداقه قرار می گیرد و آموزش و پرورش هیچ و توسعه انسانی معیوب همین خواهد بود
فی المثل کوبیدن پتک است بر فولاد سرد
پای لرزان ، عقل ضایع با سر و موی کچل
گه به گه آواز خوانی چو خروس بی محل
می نماید صحبت پرت و پلا از حد فزون
بی جهت بی محتوا بی وقفه تا حد جنون
یک زمانه مرثیه گو گاهی غزل خوان می شود
لحظه ای خوشخال و خندان گاه گریان می شود
پیری و عاشق شدن آتش به جان افتادن است
دارو و درمان آن هم عاقبت جان دادن است
دل سپردن ساده اما دل بریدن ساده نیست
سوختن در عشق دلبر قصه و افسانه نیست
عشق پیری باعث رسوایی و بدبختی است
باعث رنج و عذاب و مشکلات و سختی است..
اسلحه ام از غلاف درآمد.
این عرف و قانون پرستی بی توهّم بود که صلاحیت مرا قبول میکرد، اگر وزیر و شهردار نمی بودم چه کسی می بود؟ یک ریاضی دان و برنامه ریز بودم و غیرانتفاعی را معنا کردم.
دیدید آنچه را که هنوزه ندیدید
دانستید در بورسیه چه گفتم، از قانون گفتم و دانستید مخالفانم از بورسیه چه گفتند از قانون گفتند! کلماتی آمیخته به حق و باطل، گذر ایام را کند عاطل.
40 سالگی ! دروغی بزرگ ! جایی ارزش و جایی ضد ارزش ! 40 سالگی جرم است یا افتخار ؟
پروردگارا ! از عذابت می ترسم ! مبادا روزی خدشه دار شوم !
حاشیه ای زندگی کرد، ولی با زن دوم، یک سال.
به نظر من با زن اول، از نظر خلقیات کاملا تشابه
داشت، در حالی که این تشابه اخلاقی بین آقای
نجفی و زن دوم نبود.آن مهارتی که آقای نجفی
نداشت، مهارت برخورد مناسب با بددهنی و بداخلاقی
طرف مقابل بود.اگر چه آموزش و پرورش در آموزش مهارت
خود کنترلی و غلبه بر خشم کوتاهی کرده ولی آموزه های دینی ما پر است از راه خود کنترلی و غلبه بر خشم.