شاید دیگر بر این تُشَک مندرس و در میدان دلالانِ آزادکار فرهنگی و مدرسهبازانِ فرنگیکارِ این مرز پُرگهر، گفتن و نوشتن از تو، شوخیِ کهنهای بنماید که در بازارِ سودا و سود آموزش، بیشتر مایه ارجاع نوستالژیک دارندگان ژن مرغوب و کلیدداران دلیر اعتدال باشد، تا نقبی خونین و پردرد به زایمان طبیعیات در گیرودارِ سقط جنین مشروطه.
با این همه برای تو مینویسم میرزا حسن خان، برای تویی که در صد و بیست سالگی مدرسهات، شریف و استوار ایستادهای و هیچ به روی خودت نمیآوری آن همه زخم را که از سلطه و سلطان، از جهل و جمود، از مکتب و مکتبدار رسید.
برای تو مینویسم که روح سرگردانت را از تبریز به استانبول و بیروت میفرستی و از دارالمعلمینها «الفبای صوتی» سوغات میآوری؛ برای تو که به امینالسلطان لبخند میزنی و امینالدوله را دلداری میدهی.
برای تو مینویسم که محبس ناصری را مدرسه میکنی، برای تو که بوی باروت و زرنیخ میدهی و انفجار مدرسههات را به هیچ میگیری.
برای تو مینویسم که هنوز «حبلالمتین» میخوانی، «اختر» میخوانی، «ثریا» میخوانی که «بدایتالتعلیم» بنویسی و رئیسالسادات هنوز تکفیرت میکند.
برای تو مینویسم که با آن سماجت دیریاب، روح محتضر مشروطه را احضار میکنی و خاطر پُردرد کوهستانی نیما را به «یاد بعضی نفرات» میبری و روشنش میداری.
نوشتن برای تو اما از سرِ مدحت نیست میرزا حسن خان، من با نوشتن برای تو، به رنج پدران و مادرانم تعظیم میکنم.
پس برای تویی مینویسم که هر روز دور و برِ مدرسههای کپری بلوچستان پرسه میزنی و برگ «داز» میچینی که «سواس» بدوزی؛ برای تویی که همین چند روز پیش، با آن همه درد، به بهارستان آمده بودی و ایستاده بودی، درست روبهروی مجلس، در تجمع معلمان بازنشسته، و آن نامه هشتاد ساله را چنان در مشت میفشردی که انگار همان روز نوشته باشی:
مجلس شورای ملی شیداله ارکانه
با این همه برای تو مینویسم میرزا حسن خان، برای تویی که در صد و بیست سالگی مدرسهات، شریف و استوار ایستادهای و هیچ به روی خودت نمیآوری آن همه زخم را که از سلطه و سلطان، از جهل و جمود، از مکتب و مکتبدار رسید در سنه 1298 شمسی، هیأت دولت ماهی هفتصد ریال برای من از مجلس گذرانیده حواله بمالیه گیلان کردند تا سنه 1303 می گرفتم در اواخر آنسال به طهران آمدم که این مبلغ کفاف به معاشم نمی کند از یکطرف مالیه از پرداخت آن در طهران تعلل پیش آورد که از عواید پوطی پنجشاهی پرداخت می شد.
از طرف دیگر وزارت فرهنگ با مالیه به مکاتبه افتاد که مساعدت کند از مجلس یکصد و پنجاه تومان شهریه برای من بگذراند وزارت مالیه از من مدرک استحقاق خواست جز سکوت جواب نیافته به ماهی پنجاه و سه تومان حقوق مدت خدمت قانع شده معرض از طهران به قم رفتم یکی از فقهای قانون گفت حقوق عنایتی دولت که از مجلس چندین سال تصویب گذشته است حق مطالبه داری در آذرماه 1315 به محاکمات مالیه عریضه دادم متن قانون خواندند که حقوق ماهانه سه سال مطالبه نشود دعوی باطل است به حرمت قانون از سنوات صرفنظر کرده از تاریخ عریضه در آذرماه 1315 اصل حقوق را مطالبم هیأت وزرا جواب لا یا نعم نمی دهد از مجلس شورای ملی دادخواهم.
پیر معارف رشد
امضاء
(مهر ورود نامه به دفتر نماینده مجلس شورای ملی، به شماره 4361، مورّخ 13 / 9 / 1317 )
..........................................................................................................................................................
* نمایشنامهنویس و عضو گروه مطالعات آموزشی انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات؛ دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
انتشار: روزنامه جامعه فردا، چهارشنبه 29 آذر 1396 - شماره 41، صفحه 16
https://jameefarda.com/page/1396/9/29/16
پروفایل نویسنده در بانک اطلاعات هنرمندان(مرکز هنرهای نمایشی):
http://theater.ir/fa/artists/2939
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
خواهشمندم صدای معلم پاسخگو باشد...
آقای احمد
این هم پاسخ شما :
از مقالات میرزا حسن رشدیه که در شمارهٔ سال سوم «مجموعه معارف» نوشتهاست:
میدانید که امروز برای شما چه عید بزرگی است. امروز روزیست که شما از خرابه ندانی به شهر دانایی داخل شدهاید. تا دیروز ولگرد کوچهها بودید. امروز شاگرد مدرسه شدهاید. مردم به کربلا و مشهد و مکّه میروند، کربلائی و مشهدی و حاجی میشوند. شما امروز اصل حاجی شدهاید که به مدرسه آمدهاید.
شاگرد مدرسه حرمتش در پیش خدا، از هر کربلایی و مشهدی و حاجی بیشتر است، زیرا که به تحصیل علم وارد شدهاید. آدم بیسواد مردهاست و آدم با سواد زنده است. شما امروز زنده شدهاید. همه میدانید که تخم مرغ در زیر مرغ میماند، جوجه درمیآورد. یک تخم صد دیناری یک مرغ پنج قرانی میشود. شما مثل یک آدم بی قیمت مانند مرغ و خروس با خاک بازی میکردید و از امروز شاگرد مدرسه شده بعد از این با کاغذ و کتاب بازی خواهید کرد. به به به!
میدانید مدرسه چه جایی است؟ مدرسه جای خداشناسی است، مدرسه جای تربیت و تعلیم است، همهٔ علما، همه وزرا، همه بزرگان از مدرسه بیرون آمدهاند. انشاالله سعی میکنید شما هم آدم بزرگ و یکی از بزرگان بشوید. تاریخ امروز را باید تا آخر عمرتان در یادتان نگه دارید که در روز پنجشنبه پنجم ربیعالاول، اول برج میزان ۱۳۰۴ وارد به مدرسه شدهاید…"
پایدار باشید .
البته حتی کافر هم گاهی اوقات می تواند کار خوبی در اجتماع بکند، که البته این خوب بودن در زمینه ای نمی تواند به خاطر بدی های دیگرش موجب الگو شدنش در تمام ابعاد شود. پیروز باشید
جناب ایشان از افتخارات آذربایجان هستند و خرد
و دانش را برای نابخردان زمان خود تقدیم داشته اند
قابلیت و مهارت شمای مسلمان چیست ؟
شما را به خدا همین تفکرات مانع رشدآموزش کشور
می گردد. روحش شاد
نمی دانستم بهانه شد تا در سایت
مطالعه کنم. هرروشنفکری می تواند
در مسیر حرکت های سیاسی قراربگیرد
خصوصا در زمان قاجار با نقشه شوم
استعمار انگلیس. مدارس کشور مدیون
این فرد است، نمی توان انکار کرد. پیامبر
برای یادگیری علوم چین را گفته، نفرموده که مسلمان باشد. فرمایش پیامبر گوش کرده
و برای تحصیل مصر و استانبول و... رفته
کاش ما هم امروز برویم کشورهای برترآموزشی و بعد کفایت انتقال آن به کشورخود را داشته باشیم کاش. ایشان دراوج جهل کار بزرگی کرده اند و چیزی از ارزشهایشان کاسته نمی شود. روحش شاد
آقای احمد
تفکر امثال شماها است که پس از 40 سال به این بن بست رسیده ایم .
دستارود تفکر امثال شماها در نظام آموزشی کشور را نمی بینید ؟
چرا به خود نمی آیید ؟
و این هم کلام آخر :
« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ »( 22 انفال)
« بيگمان بدترين انسانها در پيشگاه يزدان ، افراد كر و لالي هستند كه نميفهمند . »
اگر چنانچه یک محقق تاریخ در زندگی میرزا آقا خان نوری، میرزا ملکم خان، رضاخان، تیمسار فضل الله زاهدی و... تحقیق کند؛ احتمالا بتواند خدماتی را هم برای این افراد یا اشخاص دیگر بتراشد ولی بهایی بودن، فراماسون بودن یا عامل استعمار بودن برخی از این افراد را که جملگی خائن به ملک و ملت بودند را نمی توان کتمان کرد و در صورت کتمان نیز چیزی جز استحمار مردم و آدرس غلط دادن نیست!
به دوستی که از بهائیت تحت عنوان دین نام برده اند باید گفت که بهائیت دین نیست، بلکه فرقه ای ضاله است که ساخته و پرداخته استعمار بریتانیا بوده و اهداف آن مشخص است که در این زمینه کتب متعدد برای مطالعه موجود است. مرحوم میرزا نقی خان امیر کبیر به عنوان یکی از خوشنام ترین مردان سیاسی معاصر سرکرده این فرقه را به جوخه آتش سپرد ولی خوب شوربختانه خود نیز اندکی بعد با توطئه خائنین برکنار و به شهادت رسید.در خصوص دوستی که سخن از آذربایجان رانده اند باید گفت که خطه عزیز آذربایجان ستارخان، باقرخان، ثقه الاسلام تبریزی، شیخ محمد خیابانی، مرحوم شهریار و... را هم داشته است که همه ما به آنان که استعمار ستیز و نیک اندیش بوده اند، افتخار می کنیم.
آموزش و پرورش نوین ایران، مدیون تلاش های امثال رشدیّه هاست.
« یاد بعضی نفرات، روشنم میدارد
اعتصامِ یوسف
حسنِ رشدیّه
قوّتم میبخشد
راه میاندازد، و اجاق کهن سرد سرایم
گرم میآید از گرمی عالی دمشان
نام بعضی نفرات
رزق روحم شدهاست. وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم میبخشد
روشنم میدارد... »
نیما یوشیج
پایدار باشید
احتراما با سلام ،
عرض کنم به حضور حضرتعالی که افتخارات
آذربایجان با شمارش تمام نمی شود. منتهی
شما خدمت باغچه بان یا رشدیه را انکار نکنید.
در ایام دگرگونی سیاسی یا اجتماعی در مسیر
قرار گرفتن روشنفکران ، امری بدیهی است. گاه
در داخل پدیده ، آدمی ملتفت انحراف آن نمی گردد؟
و گرنه دین اسلام 72 فرقه نبود، مگر امام حسین و
علی "ع" را مسلمانان تنها نگذاشتند؟ خوارج چه
کسانی بودند؟
اشتباه نشود ما اینجا از عظمت کار رشدیه در حد
یک معلم مدیون ،سخن می گوئیم نه از فرقه ظاله
بهایی . برای هوشیاری تان ممنون.
در ضمن از همکار نویسنده محترم فومنی که گوش
تاریخ را نوازش دادند به عنوان یک آذری تقدیر نموده
و انتظار پاسخگوئی دارم.
در صدر اسلام، پس از نبردهایی که بین سپاه اسلام و کفّار اتّفاق می افتاد و تعدادی از کفّار به اسارت سپاه اسلام در می آمدند، پیامبر مهر و رحمت که فرموده: « همانا من معلّم مبعوث شده ام. »
دستور می دادند، هر کدام از اسرا به ازای تعلیم به ده نفر مسلمان، رها شوند.
آموزش و پرورش ایران امروز هم به امثال رشدیّه ها نیاز دارد تا به رشد و بالندگی برسد.
پایدار باشید.