خبر تکاندهنده است «یک معلم دبیرستان در بروجرد از شاگردش چاقو خورد». دانشآموز سال اول دبیرستانی چند ضربه چاقو به گردن و گلوی دبیر خود میزند و از دبیرستان میگریزد. دبیر سیوهشت ساله مانند مرغ سرکنده در کلاس بر خود میپیچد و زمین را با خون خویش رنگین میکند و پس از چند ساعت در بیمارستان چمران بروجرد درمیگذرد. محسنخشخاشی، کارشناس ارشد فیزیک و دبیر دبیرستانهای بروجرد بود. او را از سالها پیش میشناختم. انسانی فرهیخته، دبیری برجسته و همکاری ارزشمند بود. دو فرزند دارد که یکی چهارم دبستان و دیگری سه ساله است. خشونت نهفته در خبر شگفتآور است. چاقو، گلو، چند ضربه و مرگ! اما چرا؟ ریشههای چنین رفتارهایی چیست؟ پاسخ به پرسشهای بالا چندان ساده نیست و به بررسی موشکافانه فرهنگی – اجتماعی جامعه نیاز دارد. اما میتوان گفت که خشونت در مدرسه ریشه نمیگیرد بلکه ویژگی زشت همه جامعههای انسانی است.
خشونت زمینه میخواهد که بیگمان میتوان زمینه آن را در مدرسهها دید و حس کرد. برنامههای درسی فشرده ، محیطهای کسالتآور، فشار بر دانشآموز برای نمره و معدل و کنکور، کلاسهای پرجمعیت و مدیریت خشک مدرسه و کلاس، آموزگاران درگیر در دشواریهای اقتصادی و بحرانهای معیشتی - منزلتی از سویی و سر و کار داشتن همیشگی با نسلی گریزان و بیانگیزه نسبت به آموزشهای سنتی و روشهای قدیمی، و دهها دلیل دیگر زمینهساز آشکارشدن خشونت از دو سوی فرآیند آموزش یعنی دانشآموز و آموزگار است. همین چند وقت پیش بود که وزیر آموزش و پرورش از تعدیل نیرو در آموزش و پرورش میگفت! به گفته ایشان نسبت معلم به دانشآموز یک به یازده است! جدای از اینکه این نسبت از تقسیم همه نیروهای آموزش و پرورش بر شمار کل دانشآموزان به دست آمده است و نشان از واقعیت مدرسهها ندارد، در شهرهای بزرگ که دستِ بر قضا دچار مشکلهای فزاینده فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، هویتی و .... ناشی از مهاجرت هستند، به میانگینی بالاتر از 30–35 دانشآموز میرسد. گردآمدن این شمار از دانشآموزان گریزان از چهاردیواری خشک و خستهکننده کلاس، بیگمان دانشآموزان و آموزگاران شان را به مرز خشونت میبرد و چنین رویدادهای تلخی را پدید میآورد. نگارنده با بیش از بیست سال آموزگاری، نیک میداند که یکی از راهکارهای کاهش بحرانهای حسی در کلاس، کاهش دانشآموزان و پدیدآوری محیطی شاد و آرام برای آنها و آموزگارانشان است. اما گویا ریشه درگیری در کلاس دبیرستان حافظی بروجرد اعلام نمره پایین دانشآموز به خانواده بوده است که ریشه در فرهنگ آموزشی نمرهمحور و کنکورمدار دارد. فشار فراوان برای بهدست آوردن نمرههای خوب در آزمونها و آن هم از کتاب و درسهایی که دانش آموزان چندان انگیزهای برای خواندن آن ندارند در کنار روشهای قدیمی در آموزش میتواند زمینهساز آشکاری خشونت در مدرسه و کلاس باشد. ساختار آموزشی ما پس از دههها هنوز نتوانسته است برای این دشواری راهحلی دست و پا کند. اما دشواری دیگرِ ساختار آموزشی، رویکردِ یکی– دوسالهای است که از دولت پیشین آغاز و در دولت تازه پیگیری میشود. بر پایه این رویکرد دانشآموزان درسنخوان و بیانگیزه را که در آزمونهای خرداد و شهریور نمره قبولی نمیگیرند، در مهرماه و با برگزاری آزمون و گرفتن نمره قبولی از مدرسه و معلم به پایه بالاتر میبرند. این گروه از دانشآموزان چون انگیزه و البته پایهای برای ادامه آموزش ندارند در کلاس مخل آموزش دانشآموزان دیگر و آرامش کلاس و آموزگارند. ساختار میخواهد به هر قیمتی که شده دانشآموزان را به پایههای بالاتر بفرستد و بیگمان این زمینهساز ناسازگاری آنها شده و میتواند پیامدهایی برای او، همکلاسهایش و آموزگار داشته باشد.
امسال کار بهدستان آموزشی نوآوری دیگری نیز از آستین درآوردند و آن افزودن 10دقیقه به زنگهای آموزشی بود که دانشآموز و آموزگاران را وادار میکرد که تا ساعت دو و چهل و پنج دقیقه در مدرسه بمانند. این افزایش ساعت سبب خستگی بیشر دانشآموز و معلم شده و خود میتواند زمینهساز خشونت در کلاس باشد. آنچه نمیتوان نادیده گرفت آن است که با توجه به میزان دستمزدها دگرگونی شرایط حاکم بر آموزش و سیاستهای آموزشی، کمتوجهی فرهنگی – اجتماعی جامعه نسبت به حرفه معلمی و از همه مهمتر ناکارآمدی آموزش، معلمی را شغلی ناایمن کرده است. روزی آموزگاری از فشارهای ناشی از ناسازگاری دانشآموزان در کلاس سکته میکند، روز دیگری بر اثر استرسهای شغلی بیمارمیشود و دیگر روز با چاقوی دانشآموز سلاخی میشود، خشخاشی در جایی بر تخته کلاس نوشته بود «قضیه بسیار ساده است» آیا واقعا چنین است؟
*عضو کانون صنفی معلمان ایران
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.