به دنبال فوت سرکار خانم فرخنده قاسمی مادر گرامی وزیر آمو زش و پرورش مركز اطلاع رساني و روابط عمومي این وزارتخانه با صدور اطلاعیه ای "تاكيد وزير آموزش و پرورش" مبنی بر "خودداری مديران كل محترم از هر گونه سفر به تهران جهت شركت در مراسم ترحيم والده گرامي ايشان و ارسال دسته گل و انتشار آگهي تسليت و ساير تشريفات غير ضروري را به مدیران کل آموزش و پرورش در شهرستانها" ابلاغ کرد. دلیلش هم این است که خللی در برنامه آموزش و پرورش برای "آغاز با شكوه، بانشاط و اميدبخش" سال تحصیلی در مدارس سراسركشور، ایجاد نشود. معنای این تاکید، تفکیک امر عمومی از امر خصوصی است. هنگامی که فردی از بستگان یک مدیر ارشد فوت می کند ، ابراز همدردی و حضور در مراسم و حتی برگزاری مراسم ترحیم جداگانه و ارسال دسته گل و آگهی در صفحات روزنامه ها تبدیل به یک نمایش بزرگ فرصت طلبانه می شود که با هدف نزدیک شدن به مدیر و فرو کردن خود در چشم او صورت می گیرد.
در چنین مواقعی مرز بین همدردی عرفی و سنتی که در خانواده های ایرانی رایج است و همدردی از سر ریا و برای فروکردن خود در چشم مدیر ارشد، که در سالهای اخیر مُد شده، فرومی ریزد ، همدردی راست و دروغ در هم می آمیزد. در اینجا دیگر شخص متوفی مرکز توجه نیست . مراسم حول بازماندگان می چرخد. حتی بازماندگان فرد در گذشته بر اساس سلسله مراتب اداری در کانون توجه قرار می گیرند. چنانکه گویی مثلا این مادر یا پدر در گذشته اعتبارش را از شغل و جایگاه فرزندانش گرفته است ! مداح و واعظ هم به این مساله دامن می زنند. پشت بلندگو لیستی طولانی از کارکنان نهادها و ارگانها که فلان فرزند متوفی که مقامی دارد ابراز همدردی کرده اند خوانده می شود و هر چه این لیست طولانی تر باشد نشانه شکوه مراسم و عظمت بازماندگان است. جنبه های نمایشی مراسم ترحیم معمولا بر جنبه های مذهبی و سنتی و عرفی می چربد.
نکته تاسف بار این است که در این ابراز همدردی ها ، هزینه دسته های گل ، آگهی در صفحه اول روزنامه ، برگزاری مراسم ترحیم موازی ، هزینه ایاب و ذهاب از شهرستان به تهران و هزینه هتل و بلیط هواپیما و....از بودجه اداره پرداخت می شود که به این گونه کارها عنوانی جز تظاهر و تملق و به این مخارج نامی جز اتلاف اموال عمومی نمی توان داد. ممکن است فکر کنیم این کارها بیهوده است. اما مدیران معمولا حسابگرند و کار عبث انجام نمی دهند . این همدردی های پرهزینه در گوشه ذهن مدیر ارشد ثبت می شود و یک روزی به کار می آید. شاید قدیمی ها سریال پاورچین به کارگردانی مهران مدیری را به یا داشته باشند. یکی از صحنه های جذاب فیلم بازی جواد رضوی (مستخدام شرکت ) در مراسم عزاداری عمه کتی (عمه رییس شرکت ) است. مستخدم شرکت برای جلب توجه رییس به سر و صورت خود می زند و حتی از شدت اندوه بیهوش می شود.
تظاهر و ریا فقط به مراسم ختم و سوگواری محدود نمی شود. وقتی مدیری برای تصدی پستی منصوب می شود مگسان گرد شیرینی وارد میدان می شوند و این انتصاب شایسته و به جا را تبریک و تهنیت می گویند. معنای واقعی این آگهی ها این است که : "مرا ببین" و دست من را بگیر . گاهی هم جنبه نان قرض دادن دارد. من امروز انتصاب تو را تبریک می گویم تو هم فردا انتصاب مرا تبریک بگو. از دید این افراد گرفتن پست یک امتیاز است. مثل کسی که در لاتاری یا بلیط بخت آزمایی جایزه ای چند صد میلیون تومانی برنده شده است و می خواهند آنها هم تا حدودی در استفاده از این مزایا شریک شوند.در اینجا هم تبریک و نهنیت معنایش این است که " مرا ببین . هوای مرا هم داشته باش" فرهنگ تملق بخشی از فرهنگ اداری ما شده است. دلیلش هم این است که انتصاب در یک شغل مدیریتی یک امتیاز و رانت است. باید دقیقا معلوم شود که در آموزش و پرورش فقیر ،حکم مدیریت چه مزایای آشکار و پنهانی دارد که خیلی ها برای آن سر و دست می شکنند؟
من تصور می کنم با وجود این منع رسمی از سوی آقای بطحایی که اقدامی بسیار هوشمندانه و درست بوده ، باز هم مدیرانی پیدا می شوند که برای سوء استفاده از این موقعیت و فروکردن خود در چشم و دل وزیر (به خیال خودشان ) این اطلاعیه را نادیده می گیرند و با شکل های مختلف می کوشند ارادت و همدردردی شان را به آقای بطحایی نشان دهند. آقای بطحایی قطعا می دانند که این ابراز ارادت ها و همدردی ها و گریه ها اصالت ندارد و اگر مثلا امروز دانش آشتیانی وزیر آموزش و پرورش بود خبری از این همدردی ها و ارادتها نبود. البته در این موقعیت که ایشان عزادار هستند لزومی به نشان دادن واکنش نیست اما ضروری است که اسم این افراد را جایی ثبت کنند و در آینده مواظب باشند که امتیازی به اینها ندهند . بقیه مدیران نگاه می کنند و اگر به این نتیجه برسند که این سبک رفتار یا گفتار مورد پسند وزیر است تبدیل به رویه و مُد می شود.
ماهنامه آموزشي – تربيتي متعلق به وزارت آموزش و پرورش که هزینه آن از بودجه عمومی تامین می شود در شماره ۳۷۶بهمنماه ۸۹ روی جلد عکس آقای حاجی بابایی و پدر محترمشان را در نماز جمعه با تیتر : "پدر دکمه ات را ببند." روی جلد چاپ کرد. در این مطلب آمده بود : «خدا خیرت دهد فرزند که به پدر عشق میورزی / یک صحنه دیدنی (امروزیها یاد بگیرند): در مراسم باشکوه نمازجمعه تهران (پانزدهم بهمنماه ۸۹) در هوای سرد و بارانی آقای دکتر حاجیبابایی، وزیر محترم آموزش و پرورش را دیدم که همراه با پدر خود به نماز آمده بود. در یک صحنه بسیار جالب و خاطرهانگیز مشاهده کردم که ایشان با نگاه و برخورد بسیار محبتآمیز به پدر گفت: "دکمه پیراهن را ببند و پدر هم با عشق، توصیه پسر را پذیرفت و دکمه را بست، برایم خیلی جالب بود که در آن هوای سرد، این فرزند هوای پدر را دارد و مواظب سلامتی اوست، فقط با خودم زمزمه کردم که خدا خیرت دهد فرزند که به پدر عشق میورزی، امروزیها یاد بگیرند."
امروز اگر به آرشیو آنلاین مجله پیوند مراجعه کنیم ، عکس روی جلد این شماره از مجله عوض شده است و این تغییر غیر از نشان دادن نوعی تقلب و عمل غیر قانونی از نوع جورج ارولی ، اوج ریاکاری رانشان می دهد. حذف این عکس و تیتر نشان می دهد که حرفهای تملق آمیز و ستایشگرانه از مدیران فاقد اصالت است و افرادی که تملق بالادستی ها را می گویند یا ستایش می کنند دنبال سوء استفاده از موقعیت مقام بالادستی ودر واقع دنبال اغوا و گول زدن او هستند. این ما را به این سوال راهنمایی می کند که مگر پست دولتی مثلا در انجمن اولیا و مربیان، چه امتیازاتی دارد که فردی برای کسب یا حفظ آنها به شیوه های غیر اخلاقی منوسل شود ؟
مسئولان اداری به لحاظ قانونی شرعی و اخلاقی حق ندارند از امکانات عمومی برای امور شخصی خود استفاده کنند. اما گویا پستهای اداری مزایای پنهانی دارند که افراد برای گرفتن آنها سر و دست می شکنند.
در برخی گروه های تلگرامی که احتمال حضور وزیر و مسئولان وجود دارد سیلی از ابراز تسلیت ها و همدردی ها و یا تبریک و تهنیت به افرادی که پست گرفته اند با اسم افراد ابراز می شود که به نظر می رسداصالت ندارند و معطوف به جایگاه هستند و هدف همان است : " مرا ببین! " ، " به من توجه کن! " ، چنین رویه ای در گروه های تلگرامی تا جایی که من دیده ام بی سابقه است و ای بسا اگر کاربران انتظار دیده شدن توسط مدیران ارشد و وزیر را نداشتند ، به گونه ای بسیار متفاوت به این اتفاق و نیز به انتصابات واکنش نشان می دادند. تسلیت و تبریک در رسانه های کاغذی ذیل عنوان تبلیغات و آگهی می گنجد وسازمان آن کاملا از تحریریه جدا است و آگهی دهنده باید برای چاپ آن مبلغی بپردازد. مدیران گروه های تلگرامی که مدیران آموزش و پرورش نظری به آنها دارند ، باید مواظب باشند به مکانی برای تبلیغات و پاچه خواری جویندگان پست تبدیل نشوند و کامنتهای آگهی مانند را یا حذف کنند یا بابت انتشار آنها به عنوان آگهی ضوابط و تعرفه ای تعیین کنند.
نکته مهم دیگری که در این اتفاق دیده شد این بود که مادر آقای بطحایی در پیام تسلیت معاون اول رییس جمهور تنها مالده ماجده نبود بلکه نام و نام خانوادگی و وجودی مستقل داشت.جهانگیری نوشت : " خبر درگذشت مادر گرامی تان سرکار خانم فرخنده قاسمی موجب تأثر و تأسف شد." این اتفاق بسیار خوبی است. در بین اقشار مذهبی و سنتی نام بردن از زنان خانواده از جمله درگذشتگان خیلی متداول نیست. چند ماه پیش نوشته سنگ قبر همسر یکی از مسئولان خبرساز شد که فقید فقط به عنوان همسر آن مقام و بدون اسم و نام فامیل معرفی شده بود انگار که او به عنوان یک انسان وجود مستقل و قابل توجهی نداشته است.این تحقیر شخصیت مادران و همسران و نیمی از جامعه بشری یعنی زنان است. زن بودن و داشتن اسم زنانه عیب نیست. امید است که این رویه ادامه داشته باشد.
نظرات بینندگان
درد خیلی خیلی بیشتر از این حرفهاست