شوربختانه سنت بر این بوده است که رانت و رابطه (در کنارِ عشوه و رشوه)، مهم ترین عامل ورود و پیشرفت شغلی در بستر بوروکراسی موجود به شمار آید/ آیا رواست که هر کس که در جایگاه تصمیم گیری نشست، امکانات دولتی و منابع عمومی را به استخدام اغراض و مطامعِ فردی و تأمینِ منافع شخصی و گروهی در آورد/ این فاجعه، اما، هنگامی ناگوارتر و رنج آورتر می شود که یک مدیر، جامه اصلاح طلبی هم به تن کرده باشد و در کِسوت و رَدای اصلاحات به این اِفسادها دست یازد ... ، در آن صورت دیگر چه امیدی به پیشرفت کاروان اصلاحات می توان داشت/ چنین افرادی اساساً اهداف و آرمان های اصلاحگرایانه را باور ندارند و کعبه و قبله آمال شان کسب و حفظ مقام و موقعیت فردی و جناحی است و جز به منافع حقیر خویشتن و اطرافیان شان نمی اندیشند و سودای دیگری در دل و سر نمی پرورانند/ آیا رواست این همه جد و جهد بدنه اجتماعی اصلاح طلبان و هزینه های سنگین ایشان و حتی اخراج یا انفصال از خدمت برخی از آن ها در خدمت بهره برداری قومی و قبیله ای برخی مدیران فرصت طلب قرار گیرد/ سیستم آموزشی محکوم به این است که کلیه مناصب مدیریتی در یک دایره تنگ و تکراری و حلقه بسته به گردش در آید که دایما از میزی به میز دیگر کوچ می کنند بدون این که کسی از کارنامه و دستاورد کاری ایشان و فلسفه جابه جایی شان آگاه شود/ آیا مادامی که وضع بر این منوال باشد،هیچ امیدی به بهبود و اعتلای امور خواهد بود/ آیا هنوز وقت آن نرسیده است که اصلاح طلبان مارادونا را رها و غضنفرها را مهار کنند/ آیا فقط از این که زید برود و عمر بیاید و رییس و مدیری جایگزین دیگری شود و در یک چرخۀ باطل و تکراری مدیریتی و به راه انداختن پینگ پُنگ اداری، دایماً میزها را بین خود دست به دست کنند، بدون آن که تغییر و تحول واقعی و محسوسی در روند و برآیند امور حاصل گردد، فایدتی به چنگ کنشگران اجتماعی و جامعه هدف خواهد شد/ به راستی اگر قرار است که پیوسته در بر همان پاشنه پیشین بچرخد، پس ما را از این همه تلاش و تلاطم اجتماعی و تکاپوی انتخاباتی چه سود/ شما می توانید با افشای چهره این افراد ریا کار و فرصت طلب، مانع از تعمیق و گسترش سوء استفاده ایشان از پست و مقامی که به عنوان امانت به ایشان واگذار شده است ، بشوید/ فراموش نسازیم که به تعبیر امام علی(ع)، حاکم و محکوم( و در این جا رییس و مرئوس)، لایق هم دیگرند و متناسب با سطح و سقف و معدلِ درک و انتظارات متقابل یکدیگر شکل می گیرند و استمرار می یابند/ به جای فرافکنی و فرار از مسئولیت خود و دشنام به زمین و زمان و حوالت همه چیز به تقدیر آسمانی و توطئه بدخواهان و بیگانگان و انکار و کتمان سهم خویشتن در پیدایش و گسترش روندهای نامطلوب، سزاوار است که با تأمل و درنگ در نقش خویش( از جمله به سبب تن زدن از نظارت و پایش محیط پیرامونی و عرصه عمومی)، با خروج از پیله سکون و سکوت و فردیت خود و ایفای رسالت و مسئولیت اجتماعی، فعالانه و نقادانه با آسیب ها و کژکارکردی های مزبور مواجه شویم و با افشاگری مستمر، آن ها را زیر تازیانه نقد و نظارت خویش بگیریم/ صدای معلم بلندگو و تریبون شماست .../ ما صدای بی صداها هستیم .../ ما را در آسیب شناسی و درمانِ ساختارهای بیمار اجرایی- اداری و مدیریتی و طرحِ دردها و نقدهای خود یاری کنید ...
بنابر اذعان و تاکید کارشناسان، در اقتصاد ایران، به ویژه پس از استخراج نفت و ورود به چرخۀ دولت رانتی و جامعۀ نفتی و فاز اقتصاد تک محصولی و سوق یافتن مداوم به سمت مصرف گرایی و گسترش روزافزون دیوانسالاری دولتی و مشاغل خدماتی و فاصلۀ روزافزون با تولید و کارآفرینی و در نتیجه رواج و استیلای ایدئولوژی کارمندی و جست و جوی میز و موقعیت اداری و تبدیل آن به یک آرزو و هدف عمومی در ایران، شوربختانه سنت بر این بوده است که رانت و رابطه (در کنارِ عشوه و رشوه)، مهم ترین عامل ورود و پیشرفت شغلی در بستر بوروکراسی موجود به شمار آید .
چندان که گویا وزرای وزارت خانه ها و رهبران سازمان ها و مدیران ادارات ما،با فراموش کردن هدف تأسیس خود، به جای تعقیب و تحقق اهداف ملی و منافع جمعی، جز تدارک کار و نان و نوا و تمهیدِ میز و مقام برای بستگان و دوستان و اقوام خود،برای خویش رسالت و هدف و کارکرد دیگری قائل نیستند ... و تو گویی هدف این سازه های عظیم بوروکراتیک از پیدایش و گسترش مصداق این شعر بوده است که :
ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند، تا مدیران(و بستگانشان) نانی و مقامی به کف آرند و به غفلت نخورند!
اما، آیا رواست که هر کس که در جایگاه تصمیم گیری نشست، امکانات دولتی و منابع عمومی را به استخدام اغراض و مطامعِ فردی و تأمینِ منافع شخصی و گروهی در آورد؟
بر اساس مشاهدات و گزارشات میدانی برخی همکاران، در برخی ادارات روند انتصاب مسئولین و مدیرانِ دارای هویت قومی خاص، به تبع تعلقات قومیتی مدیر ارشدتر، شتاب روزافزونی یافته است چندان که بعضی آن را در راستای "کودتای خاموش و خزندۀ " آگاهانه و برنامه ریزی شده و گام به گام " توسط قومی خاص در قلمرو اداری و اجرایی تلقی می کنند .
این فاجعه، اما، هنگامی ناگوارتر و رنج آورتر می شود که یک مدیر، جامه اصلاح طلبی هم به تن کرده باشد و در کِسوت و رَدای اصلاحات به این اِفسادها دست یازد ... ، در آن صورت دیگر چه امیدی به پیشرفت کاروان اصلاحات می توان داشت؟
شاید راز درماندگی و در جا زدن این جنبش عظیم اجتماعی همین نفوذی ها باشند که در کِسوت و قامتِ اصلاح طلبی، هدفی جز نام و نان و مقام خویش در سر ندارند و حاضرند برای نیل به آن دست به هر کاری و روشی بزنند و در صورت لزوم و عِندالاقتضا با هر کسی و هر جناحی وارد معامله پنهان و آشکار شوند و به سرعت و سهولت اصلاح طلبان و اصلاح طلبی را در پای اغراض و منافع شخصی و گروهی خویش ذبح کنند ؛ آیا می توان به چنین جماعتی امید داشت و دل خوش کرد؟
به گواه تجارب انتخاباتی عدیده، اکنون جنبش اصلاح طلبی در ایران از پشتوانه عظیم و عمیق مردمی و اجتماعی برخوردارست و جناح اقتدارگرا با همه توان و امکانات و ضربات مستمر و سنگین خود، قادر به دفن و اطفای آن نشده است، اما این جنبش عظیم به دلایل مختلف و از جمله استیلای افراد و مدیران فرصت طلب و فرصت سوز، حقیر و ناکارآمد، هنوز به اندازه وزن و قَدر خود قادر به پیشروی و حصول دستاوردهای ملموس و پایدار نشده است ؛ زیرا که چنین افرادی اساساً اهداف و آرمان های اصلاحگرایانه را باور ندارند و کعبه و قبله آمال شان کسب و حفظ مقام و موقعیت فردی و جناحی است و جز به منافع حقیر خویشتن و اطرافیان شان نمی اندیشند و سودای دیگری در دل و سر نمی پرورانند؟
این جماعت عافیت جو و خودخواه، با خیمه زدن بر مناصب کلیدی و تبدیل سازمان ها به "پاتوق اقوام، اعوان، احباب و اذناب" خویش، همچون "جداره ای قطور از چربی"، دور قلب اصلاحات را فرا گرفته و مانعِ کارکرد درست و بهینه آن می شوند ...(حتی فردی نقل می کرد که از زبان فردی اصولگرا شنیده که ترجیح می دهد رییس او فردی اصلاح طلب باشد تا اصولگرا، زیرا، هیچ گاه باجی را که یک اصلاح طلب( نمایِ جبون و زبون)، از سر ترس یا طمع(برای تثبیت،تضمین و تداوم مقام و موقعیت خویش)، به ایشان می دهد، هم مسلکانِ اصولگرایش به وی نخواهند داد !!)
این طایفه، سوداگرانی ممتاز و حرفه ای هستند و برای استمرار موقعیت و مقام خود، حاضرند با همه کس و بر سر همه چیز وارد معامله شوند و مدت هاست که از ریشه بریده اند و به ریش آویخته اند و اساسا خیلی زود تعهدات سیاسی- اجتماعی خویش را که در بدو تصاحب منصب و مقام خود بدان تظاهر کرده بودند، فراموش می کنند .
اما، آیا رواست این همه جد و جهد بدنه اجتماعی اصلاح طلبان و هزینه های سنگین ایشان و حتی اخراج یا انفصال از خدمت برخی از آن ها در خدمت بهره برداری قومی و قبیله ای برخی مدیران فرصت طلب قرار گیرد که چون از مرام و جناح اصول گرایان طرفی بر نبسته اند اینک تور صیادی خود را در میان اصلاح طلبان پهن کرده اند و با سوء استفاده از مبارزات و تلاش های صادقانه ایشان، در سر هدفی جز کسب و تثبیت پُست و مقام و در دل سودایی جز برگرفتن لقمه های چرب و شیرین از سفرۀ اصلاح طلبی برای خود و اعوان و انصار و اقوامشان ندارند؟
آیا این به سخره گرفتن اهداف و آرمان های متعالی یک جنبش اصیل اجتماعی و مردمی نیست؟
آیا این مسئله که پس از جلوس یک مدیر بر رأس هرم یک سازمان یا نفوذ در نقاط کلیدی، اقوام و آشنایان و هم ولایتی های وی مثل قارچ برویند و همچون اختاپوس بر ارکان و اجزای اداری و مدیریتی یک شهر و منطقه و سازمان خیمه بزنند، امری طبیعی، عادلانه و خردمندانه به شمار می آید؟ و آیا در این قلمرو عریض و طویل هیچ کسی جز اقوام و دوستان ایشان از توان و کفایت لازم برای تصدی مناصب مزبور برخوردار نبوده است و سیستم آموزشی محکوم به این است که کلیه مناصب مدیریتی در یک دایره تنگ و تکراری و حلقه بسته به گردش در آید که دایما از میزی به میز دیگر کوچ می کنند بدون این که کسی از کارنامه و دستاورد کاری ایشان و فلسفه جابه جایی شان آگاه شود و آیا سیستم غول پیکر و پر هزینه آموزشی هنوز نتوانسته نیرویی بهتر و برتر و کارآمدتر از باند ایشان کشف و خلق نماید و تصادفا باب رحمت الهی گشوده شده و تنها همین حضرات بر زمین نزول اجلال کرده اند؟ و یا این که چشم این "از ما بهتران" نمی تواند و یا نمی خواهد جز اطراف و اقوام و احبابِ خویش را ببیند و بیابد؟ و آیا این جماعت کوته بین اجازه هیچ تحول و پیشرفتی را در ساز و کار اداری و مدیریتی خواهند داد و هیچ غریبه ای را به حلقه تنگ و تکراری خود راه خواهند داد؟ و آیا مادامی که وضع بر این منوال باشد،هیچ امیدی به بهبود و اعتلای امور خواهد بود؟
آیا باید به نحوه مواجهه حضرت علی با درخواست برادرش عقیل و یا همرزمان سابقش طلحه و زبیر که از مدافعان سرسخت خلافت آن امام هُمام در شورای عثمان به رهبری عبدالرحمان بن عوف بودند و سهم شایان توجهی در به خلافت رسانیدن آن حضرت داشتند، فقط به عنوان یک روایت تاریخی منسوخ نگریست که تاریخ مصرفش سپری شده است و تنها به درد موعظه و کاسبی و تدلیس کسانی می خورد که لساناً دعوی شیعه(پیرو)علی بودن دارند اما مَعناً و عملاً راه و مرام و مکتب معاویه را می جویند و می پویند و ترویج می کنند(و به تعبیر دکتر شریعتی در میان شیعیان هیچ کس را مظلوم تر از علی(ع) نمی توان یافت)؟
آیا هنوز وقت آن نرسیده است که اصلاح طلبان مارادونا را رها و غضنفرها را مهار کنند؟
به راستی اگر قرار است که پیوسته در بر همان پاشنه پیشین بچرخد، پس ما را از این همه تلاش و تلاطم اجتماعی و تکاپوی انتخاباتی چه سود؟
آیا فقط از این که زید برود و عمر بیاید و رییس و مدیری جایگزین دیگری شود و در یک چرخۀ باطل و تکراری مدیریتی و به راه انداختن پینگ پُنگ اداری، دایماً میزها را بین خود دست به دست کنند، بدون آن که تغییر و تحول واقعی و محسوسی در روند و برآیند امور حاصل گردد، فایدتی به چنگ کنشگران اجتماعی و جامعه هدف خواهد شد؟
تا کی باید بدنه مظلوم و ملهوف اصلاح طلبان سپر بلای فرصت طلبان، و قربانی سوداگری ها افراد جاه طلب و آفتاب پرست گردد و تاوان فرصت سوزی ها و سوء استفاده های ایشان را بدهد؟
با این مقدمه، اکنون پرسش این است که آیا در مدرسه و منطقه و اداره و قلمرو کاری خویش مدیرانی را می شناسید که با سوء استفاده از جایگاه حقوقی خود، محیط پیرامون شان را به "پاتوق و مأمن دوستان و اقوام" خویش تبدیل کرده باشند و با تظاهر به مرام و منش اصلاح طلبی و تبعیت از سیرۀ علوی، دین و آیین و اخلاق و اعتقاد و اعتماد مردم را به سُخره و بازی گرفته باشند ... ؟
امید که چنین نباشد، اما اگر بود، شما می توانید با افشای چهره این افراد ریا کار و فرصت طلب، مانع از تعمیق و گسترش سوء استفاده ایشان از پست و مقامی که به عنوان امانت به ایشان واگذار شده است ، بشوید ... ؛
نباید گذاشت آن ها با بهره گیری از سکوت و سکون و انفعالِ شما هر چه می خواهند با بیت المال و مصالح و منافع عمومی و ملی انجام دهند و صدای کسی هم در نیاید ...
اگر چنین کسانی را می شناسید، نام و مرام شان را بر ملا سازید و در معرض آگاهی و نقادی عمومی قرار دهید و با شفاف سازی، نقاب تزویر و ریا را از چهره ایشان برگیرید تا شاید از هراس هزینه های مترتب بر اعمال خویش، در سیاست های خود تجدید نظر و یا حداقل آن را تعدیل نمایند ...
شاید به نظر برسد که در حال حاضر ما قدرت زیادی در مهار و کنترل و هدایت چنین مدیرانی نداشته باشیم، اما در عصر انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات و ظهور و گسترش روزافزون شبکه های اجتماعی، نباید قدرت فشار افکار عمومی و رسانه های جمعی را دست کم بیانگاریم و حداقل با سکوت و انفعالِ خود در تداومِ چنین روند نامطلوب و نا به هنجاری سهیم و دخیل نباشیم و نادانسته و ناخواسته به ابزار تحقق اغراض شوم فرصت طلبان بدل نگردیم ... ، فراموش نسازیم که به تعبیر امام علی(ع)، حاکم و محکوم( و در این جا رییس و مرئوس)، لایق هم دیگرند و متناسب با سطح و سقف و معدلِ درک و انتظارات متقابل یکدیگر شکل می گیرند و استمرار می یابند .
از این رو، به جای فرافکنی و فرار از مسئولیت خود و دشنام به زمین و زمان و حوالت همه چیز به تقدیر آسمانی و توطئه بدخواهان و بیگانگان و انکار و کتمان سهم خویشتن در پیدایش و گسترش روندهای نامطلوب، سزاوار است که با تأمل و درنگ در نقش خویش( از جمله به سبب تن زدن از نظارت و پایش محیط پیرامونی و عرصه عمومی)، با خروج از پیله سکون و سکوت و فردیت خود و ایفای رسالت و مسئولیت اجتماعی، فعالانه و نقادانه با آسیب ها و کژکارکردی های مزبور مواجه شویم و با افشاگری مستمر، آن ها را زیر تازیانه نقد و نظارت خویش بگیریم .
ما منتظر ابراز نظرات و انتقادات شما هستیم و بی صبرانه و مشتاقانه آماده گوش سپردن به درد دل ها و نجوای شما عزیزان هستیم.
صدای معلم بلندگو و تریبون شماست ...
ما صدای بی صداها هستیم ...
ما را در آسیب شناسی و درمانِ ساختارهای بیمار اجرایی- اداری و مدیریتی و طرحِ دردها و نقدهای خود یاری کنید ...
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
فقط باند و رانت ..
آقای باقری برای بقائ خود تن به این انتصابات می زند