گروه گزارش/
وزیر آموزش و پرورش در نشست با دانش آموزان شهرستان های ورامین، پیشوا، قرچک و بخش جواد آباد بر کار آفرینی دانش آموزان تأکید کرده و چنین می گوید : ( این جا )
« دانش آموزان نباید استرس کنکور را داشته باشند؛ بلکه باید بر اساس میزان توانایی و تمایلی که دارند در زمینه های اقتصادی، هنری، علمی و ... کارآفرین باشند .»
« مصطفی قادری » در نشست « مدرسه؛ آنچه هست، آنچه نیست» چنین می گوید: ( این جا ) « ما مفهوم " مدرسه " را کوچک کردیم . در دوران مدرن این کار را انجام دادیم . مدرسه مکان نیست . مدرسه خود جهان زندگی است . مدرسه در حقیقت خود زندگی است . بچه ها باید در مدرسه زندگی کنند . چه در ایران ، چه در چین و ژاپن و... فرقی نمی کند .
مدرسه جای زندگی است .
مدرسه جعبه سیاه جامعه است . تمام مشکلاتی که شما در جامعه دارید ریشه هایش را می توانید در مدرسه پیدا کنید .
ما دیوارهای مدرسه را خیلی کوچک کردیم . آن چنان کوچک کردیم که می توانیم بگوییم مدرسه ما شکلش اندازه خود بچه های ما نیست .
کودکان ما کوچکند . مدرسه آن چنان در ایران کوچک شده است که اندازه بچه های ایرانی نیست ، قامت آن ها را ندارد و این به ذهن ، به روان و به سلفشان ( self ) فشار می آورد .
تصور کنید چه مدرسه ای مطلوب ما است ؟ در بازسازی مدارس ایرانی باید چه کار کنیم ؟
من فکر می کنم 3 دسته افراد می توانند بگویند مدرسه ایرانی چگونه باید باشد .
سه نهاد را ذکر کردم و گفتم که نمی توانند بگویند در مدرسه این کارها را بکنید .
مدرسه ایرانی باید " مردمی " باشد و مرزهایش به اندازه نقشه ایران باشد . چند فرهنگی و باورهای سیاسی و باورهای مختلف دینی و... در آن باشد . مفهوم « حقوق شهروندی » و رعایت آن در این اجتماع گم شده و احترام به « حریم خصوصی » و « قانون » بی معناست .
ما مخالف آموزش دینی نیستیم . ما مخالف این هستیم که نهادهای دینی ایدئولوژی خودشان را یک طرفه تبلیغ کنند .
حالا این نهادهای دینی هر چه می خواهند باشند . چون سلف را نابود می کنند .
نهادهای سیاسی و اقتصادی هم همین کارکرد را دارند .
مدرسه ایرانی مدرسه مردمی است . مدرسه لیبرال آزاد است .
مدرسه چندفرهنگی است .
مدرسه مطلوب ایرانی به همه مناطق ایران " نگاه خاص " دارد از لحاظ فرهنگی ، دانش بومی ، از لحاظ دانش مردمانی که در این سرزمین زندگی می کنند .
ما باید به همه چیز توجه کنیم . «اگر شما آزادی را کنار بگذارید هیچ انسان درستی را نمی توانید تربیت بکنید»
چه کسانی می توانند این مدرسه را اداره کنند ؟
ما با اداره مدرسه ایرانی که عرض کردم دیوارهایش روز به روز کوچک تر می شود مشکل داریم .
مدرسه ایرانی باید توسط سه گروه ( نهاد ) و یا افراد اداره شود :
متخصصان تعلیم و تربیت ، والدین و معلمان .
این 3 گروه باید نظر بدهند که مدرسه ایرانی محتوایش چه باشد ؟ چگونه مدیریت شود و قطعا پاسخی که می شنوید یک شکل مدرسه داری نیست .
نمی توانیم بگوییم ما همه فکر کردیم ، مدرسه این است و غیر از این نیست !
و این بزرگ ترین بلایی است که سر تعلیم و تربیت ما آمده است . »
قادری تاکید می کند : ( این جا )
« من موافق مدرسه مردمی هستم.
مدرسه یک بنگاه اقتصادی نیست ، یک نهاد سیاسی نیست ، یک نهاد مذهبی نیست ، چرا ؟
چون اگر این نهادها دخالتی بکنند تعلیم و تربیت بچه های ما از آزادی به دور خواهد بود.شما دارید تلقین می کنید.
اگر شما آزادی را کنار بگذارید هیچ انسان درستی را نمی توانید تربیت بکنید. «مدرسه ایرانی مدرسه مردمی است . مدرسه لیبرال آزاد است »
شما فکر می کنید ژان ژاک روسو در کتاب امیل چرا امیل را فراری داد فرستاد روستا؟ به خاطر ترس از نهادهای سیاسی ، به خاطر ترس از نهادهای مذهبی ، به خاطر ترس از نهادهای اقتصادی. تا جایی که امیل یک کودک طبیعی شد. طبیعی رشد کرد. چون از تلقین این نهادها به دور بود.»
موضوع تقلیل کارکرد وسیع مدرسه به « کارآفرینی » توسط وزیر آموزش و پرورش مساله جدیدی نیست و بارها توسط وزیر آموزش و پرورش مورد تاکید قرار گرفته است . یوسف نوری در نشست رسانه ای با خبرنگاران که چهارشنبه 20 بهمن در باشگاه فرهنگیان برگزار شد باز هم روی کارکرد محض « کارآفرین بودن » مدرسه و نظام آموزشی تاکید کرد .
بیان این گونه گزاره ها می تواند موید این گزاره و یا فرضیه باشد که وزیر آموزش و پرورش هنوز درک درست و جامعی از کارکرد مدرسه ندارد و فقط روی یک جنبه و یا یک بعد از کارکردهای وسیع این نهاد توجه و تمرکز دارد .
آیا تقلیل این کارکرد به یک موسسه اقتصادی جفا و ظلم در حق مدرسه نیست ؟
( مهارت های چرخه ی تفکر انتقادی : استدلال - ارزیابی - حل مساله - تصمیم گیری - تجزیه و تحلیل )
مهم ترین و غایی ترین هدف مدرسه همچون سایر نظام های آموزشی باید آموزش « تفکر انتقادی » به دانش آموزان باشد . مساله ای که فقدان آن به وضوح در سطوح مختلف جامعه ایران مشاهده می شود و هنوز اکثریت افراد این جامعه کلنگی ساده ترین و ابتدایی ترین مهارت های زندگی را بلد نیستند .
مفهوم « حقوق شهروندی » و رعایت آن در این اجتماع گم شده و احترام به « حریم خصوصی » و « قانون » بی معناست .
« مدرسه » فراتر از این هاست .
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
آه که از وزیر و کارشناسانی و رؤسایی از این وزارتخانه و معلمانی نمونه با سوادترم ولی این جاهلان به واسطه سن و سالم نگذاشتند معلم شوم، امشب باید دستگاه پوزم را به مالیات وصل کنم تا قسمتی از سود مشاغلی که اجبارا قبول کرده ام، به غاصبان شغلم برسد؟
نفرین بر این سیستم و هر معلم و استادی که توان علمی و عملی و اجرایی مرا ندارد و حامیانشان و تایید کنندگانشان
باز هم به خدا و شما پناه می برم یا صاحب الزمان(عج)
گرفتار کنندگان را گرفتار کن، ای مالک رحمت و بلا
یا سریع العجابه
غاصبان مشاغل، هویّتها را میربایند! حلالها و حرامها را جابجا میکنند؛ اگر کارگر باشی بهتر که به واسطه توانمندی از بیکاری و بدکاری کارآفرین باشی!
جامعه امروز ما یادآور جامعه ایست که یکی شغل یا جایگاهی را غصب و کارآفرینی میکرد، چون غصب شده بیکار نبود و چاه میکَند.
پس از لعن و نفرین به سیستم جذب نیرو در آموزش و پرورش، لعنت بر سیستم مالیاتی که شماره همراه به نام کد ملی میخواهد، هزار بار لعنت، ای تف بر این قوانین و ضوابط! حالم از خریدن سیم کارت بهم میخورد.
خدایا تو روزی رسانی، حتما به طریقی ولو مرگ روزی میرسانی! اگر مصلحت میدانی روزی را با زلزله ای مهیب برسان! ای مالک بلاها و رحمتها!
ای فقیرکننده دولتهای متکبّر!
آیا درست است در جامعهای زندگی کنم که شایسته مشاغلی باشم ولی چون آن مشاغل را ندارم و کسانی شرمندهاند به سمت کارآفرینی هدایت شده باشم و کارآفرین باشم، در حالی که شایسته مشاغلی مفیدترم. همان بهتر که دستگاه پوزم قطع شود تا کارآفرین نمانم!
بار الهی! مشتاق بلاهای رحمت آفرینم! ای مالک رحمتهای دو دنیا و ای تغییر دهنده اشتیاقها!
به حق 124هزار پیامبر و 14 معصوم بلا را بفرست.
بار الهی! غاصبان، غافلان و متکبّران را ذلیل بگردان همانطور که پیشاب غلام معاویه را به معاویه خوراندی! ای آزاد کننده محبوسان!
بار الهی! کامش را تلخ مگردان!
آه که چه تلخ است تلخی مستدام!
من از فضل تو نا امید نیستم
بعد به شاگردش گفت دو کیلو گوشت گوساله بدون استخوان، دو کیلو گوشت گوسفند بدون دنبه و دو کیلو گوشت چرخ کرده برای آقا معلم بگذار.
آخرکار قصاب به معلم گفت بیایید تا با ماشینم برسونمتون.
توی مسیر معلم ازش سوال کرد !؟ببخشید من هنوزشما را نشناختم ممکنه خودتون رو معرفی کنید ؟
قصاب گفت من یکی از دانش آموزان شما بودم که یه روز جدول ضرب از من سوآل کردید بلد نبودم و جریمه ام کردیدو از مدرسه فرار کردم ،رفتم کارگری توی یه قصابی و آخرالامرم قصاب شدم ،!الحمدلله حالا چندتا مغازه قصابی و چند مزرعه و اسطبل و پرورش گاو و گوسفند دارم،،!
معلم در حالی که اشک در چشماش حلقه زده بود گفت کاشکی من هم اون روز با شما از مدرسه فرار کرده بودم .