چون بحث، بحث مرگ مدرسه است با تفسیر دیفالت گونه ( default ) یا پذیرای مرگ در تعبیر مرگ مدرسه ، من با آن مشکلی ندارم. از دیفالت می توانم قبول بکنم که مفهوم مرگ مدرسه معنادار است اما کدام مرگ ؟ پرسش من این است چگونه در مرگ می توان حیات مدرسه را جست و جو کرد؟
اگر ما مفهوم مرگ را واکاوی نکنیم دمیدن در تنور مرگ و مفهوم مرگ به یک جریان غیر معرفتی ؛ بیم آن می رود به احساسی پوپولیستی یا ژورنالیستی تعبیر بشود. یک قدری از این بابت من نگرانم که چون قدرت مفهومی است ، قدرت برانگیزانندگی خیلی بالایی دارد ؛ ما آن را به خدمت می گیریم برای بحث خودمان. این اتفاق، برای کسانی که بانی این نشست هستند و شرکت کنندگان و همچنین سخنوران قطعا اتفاق مطلوبی نیست که ما فاصله بگیریم از یک بحث معرفتی و بیفتیم در وادی یک جریان ژورنالیستی و یا رسانه ای .
قطعا وجه معرفتی و آگاهی بخش مورد تاکید است و ما بنا داریم از این بحث و از این مفهوم آثار مبارکی صادر بشود و متوجه نظام آموزش کشور بشود و این مستلزم آن است که ما مفهوم شناسی درباره مرگ داشته باشیم و تعبیر مرگ مدرسه را از جهت آن معنایی که مترتب بر واژه مرگ می شود واکاوی کنیم.
من خیلی به اجمال عرض می کنم که به نظرم می رسد ایلیچ جایگاه ویژه ای دارد بر بحثی که ما بر آن هستیم و سوژه ای که نشستیم با مفهوم مدرسه زدایی یا ...که همه با آن آشنایی دارند. بنابراین در واکاوی مفهوم مرگ، ایلیچ را مبنا قرار می دهم.
من می گویم در مورد مفهوم مرگ مدرسه ، می توانیم در مورد دو مفهوم درباره آن صحبت بکنیم و تکلیف خودمان را با این دو مفهوم روشن بکنیم. یکی مفهوم مرگ ایلیچی و دیگری مفهوم مرگ غیر ایلیچی. به دلیل جایگاهی که ایلیچ در منابع تئوریک مربوط به این بحث دارد این چنین دسته بندی کردم.
مفهوم مرگ ایلیچی چیست؟
متکی است بر فهم از مدرسه به عنوان یک نهاد ذاتا فاسد، ضد اجتماعی و غیر قابل اصلاح. ایلیچ اساس حرفش این است که مدرسه به عنوان یک نهاد، فطرت انسانی که متمایل به رشد و یادگیری است را فاسد می کند و آن را از کار می اندازد. نتیجه گیری که از فهم این نهاد مدرسه به عنوان یک نهاد ذاتا فاسد، ضد اجتماعی و غیر قابل اصلاح می کند و مفهوم مرگ مدرسه را به معنای ایلیچی آن در نظر بگیریم مفهوم مرگ مدرسه یا نهاد مرگ مدرسه، باید کشته شود ، باید میرانده شود . یک وجه تجویزی دارد و روشن هم هست . ایلیچ اصلا بحث توصیفی ندارد بحث آن کاملا تجویزی است. از نظر او مدرسه نمرده ، از نظر او مدرسه اتفاقا بسیار پرتحرک است. بسیار فعال است حتی اگر دچار بیماری است دچار بیماری بیش فعالی است. بنابراین به معنای متعارف از نظر ایلیچ مدرسه نمرده ، این مدرسه این نهاد فعال اجتماعی اتفاقا به دلیل آن ویژگی که عرض شد فاسد بودن، ضد اجتماعی بودن و غیر قابل اصلاح بودن و مغایرت داشتن با آن گرایش ها و تمایلات انسانی در جهت نیل رشد و یادگیری باید کشت و برای کشتنش باید جشن انسانیت به پا کرد. این مفهوم مرگ مدرسه است به روایت ایلیچ از نظر بنده.
اما مفهوم مرگ مدرسه به معنای غیر ایلیچی چگونه می توان توضیح داده شود ؟
مرگ غیر ایلیچی در ترکیب مرگ مدرسه بر پایه فهم از مدرسه است به عنوان یک نهاد نه ذاتا فاسد و ضد اجتماعی و غیر قابل اصلاح بلکه به عنوان یک نهاد اعظم غیر اجتماعی و قابل اصلاح که قابلیت تولد در یک سطح و مرتبه تکامل یافته تر دارد که در واقع همان معنایی از مرگ هست که عنوان سخنرانی من هم به همان بند مربوط می شود. بر اساس این فهم از مرگ در ترکیب مرگ مدرسه ، ما مدرسه را یک نهاد ایسشوال می دانیم که در واقع عارضه غیر اجتماعی بودن برایش باز شده و کارکرد اجتماعی خودش را از دست داده و این کارکرد غیر اجتماعی باید تبدیل بشود در یک پروسه اصلاحی به یک کارکرد اجتماعی.
دقیقا منظورم را در این واژه های آنتی سوشال ، ایسشوال بیان می کنم. از نظر ایلیچ نهاد مدرسه یک نهاد ضد اجتماعی آنتی سوشال هست ولی از نگاه غیر ایلیچی مسائلش را خدمتتان عرض خواهم کرد، امثال دیوئی و دیگران، مدرسه اصلا نهاد ضد اجتماعی نیست. مدرسه به شدت دچار بیماری فاصله گرفتن از نیازهای جامعه و پاسخ دادن به نیازهای جامعه است. یک نهاد غیر اجتماعی است که نیازمند اصلاح و نیازمند متولد شدن در یک سطح و مرتبه تکامل یافته است بنابراین مرگ مدرسه به این معنا باید پس از مرگ مدرسه و مدرسه در یک سطح بالاتری بازآفرینی بشود ، احیا بشود و ما برای آن احیا باید جشن انسانیت برپا بکنیم نه بر اساس نظریه ایلیچ برای آن میراندن و کشتن جشن انسانیت به پا بکنیم.
در هر کدام از این دو مفهوم مرگ اصلا معنای متعارفش را ندارد. معنای متعارف مرگ تداعی کننده یک واکنش سوگوارانه و سودمندانه است. در هیچ کدام از این دو مفهوم قرار نیست سوگواری اتفاق بیفتد . در اولی از نابودی نهاد مدرسه بر اساس نابودی نهاد مدرسه جشن انسانیت برپا می کنیم ، انسان را آزاد می کنیم از نهادی که دست و پای او را به غل و زنجیر کشیده و اجازه رشد و تعالی به او نمی دهد و جامعه بدین ترتیب از نهاد آسیب های جدی می بیند. این نهاد، نهاد آنتی سوشال شده ولی در معنای دوم ما به دلیل این که مدرسه را از یک نهاد غیراجتماعی به یک نهاد اجتماعی تبدیل می کنیم به مصداق یخرج الحی من المیت ؛ ما در واقع از یک میتی از یک مرده ای یک زایشی را شاهد هستیم و به خاطر آن زایش جشن انسانیت برپا می کنیم و از آن مرگ هم احساس سوگواری نداریم ، احساس نوستالژیک نسبت به آن مرگ نداریم ، آن نهادی که دچار مرگ شده و یک نهاد غیر اجتماعی بوده و ما باید از این نهاد عبور بکنیم و تبدیل به یک نهاد اجتماعی بکنیم البته ما اگر نهاد غیر اجتماعی را در این نگاهی که من دنبال می کنم و مدافعش هستم که مدافع مفهوم مرگ غیر ایلیچی هستم اگر نهاد ایسوشال یا نهادی که از نیازهای اجتماعی فاصله گرفته اگر به سرعت و در زمان مقتضی با مداخله های موثر و مقتضی آن را به مرتبه بالاتری از پاسخگویی و کارآمدی نرسانیم وجدان عمومی جامعه به مرور زمان حکم خواهد کرد که این نهاد دیگر ایسشوال و غیر اجتماعی هم نیست بلکه تبدیل شده به یک نهاد آنتی سشوال و به طور طبیعی حصر موارد ایسشوال به آنتی سشوال و ضد اجتماعی اتفاق خواهد افتاد.
پس در نظام آموزشی باید همواره مترصد آن چیزی باشیم که من به آن می گویم چرخه تبدیل یا عمومی کردن از مرگ مدرسه به عنوان یک نهاد غیر اجتماعی یا ایسشوال و وارد شدن به یک مرحله تولد مدرسه به عنوان یک نهاد کارآمد اجتماعی و این همواره دارد اتفاق می افتد و اگر هوشمندانه و هوشیارانه و در زمان مقتضی و با انجام مداخله های موثر برای تبدیل مدرسه به یک نهاد اجتماعی کارآمد اقدام نکنیم این نهاد ایسشوال به نهاد آنتی سوشال تبدیل می شود و این نهاد آنتی سشوال و سرنوشت محتومش حذف از صحنه اجتماعی است بنابراین نگاه من نگاه ایلیچی نیست.
در بحث مرگ مدرسه دیفالت من این است که مرگ مدرسه تعبیر نادرستی نیست به این معنا است که من با یک مفهوم غیر ایلیچی و با مفهوم تبدیل کردن مدرسه به عنوان یک نهاد اجتماعی کارآمد باید مواجه باشیم و این واقعا چیزی است که در دنیا هم اتفاق افتاده است. نهادزدایی در هیچ کجای دنیا اتفاق نیفتاده و نگاه ایلیچی و مرگ ایلیچی در نهاد مدرسه در هیچ کجای دنیا اتفاق نیفتاده است. در همان مغرب زمین هم نگاه آسیب شناسانه بسیار بسیار بدبینانه و راه حل های رمانتیکی که ایلیچ در خودش مطرح کرده هیچ جا خریدار پیدا نکرده است.
باور و تحلیل من از مرگ ایلچی در هیچ جای دنیا موضوعیت پیدا نکرده و بنابراین در کشور ما هم نمی تواند موضوعیت پیدا بکند چون همان گونه که عرض کردم در آسیب شناسی اش بسیار بدبینانه و سیاه بینانه با پدیده مدرسه برخورد می کند و در ارائه طریق هم از این جهت رمانتیک، چون همه چیز را واگذار می کند به جامعه و واگذار می کند به اتفاقات تصادفی و غیر تشکل یافته در مدرسه بر روی محقق شدن امر یادگیری که خیلی رمانتیک به نظر می رسد و لجام گسیختگی به تمام معنا.
کسی در دنیا نیست که از اندیشه مرگ مدرسه ایلچی حمایتی کند . در مغرب زمین مرگ مدرسه اصلا در ایده های ایلیچ نبود که تبلور پیدا کرد ، اتفاقا مرگ مدرسه در ایده های جان دیوئی تا جایی که من بررسی کردم تبلور پیدا کرد و دیویی کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت را در 1916 چاپ کرد. در کتاب دموکراسی در تعلیم و تربیت دیوئی نهاد مدرسه به عنوان یک نهاد غیر اجتماعی مورد نقدهای جدی قرار گرفت و رسما از تعبیر مرگ مدرسه ، دیوئی استفاده کرد. در سال 1916 کتاب چاپ شد . این عبارت، عبارت خواندنی است از کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت . موضوع و دستور کار مدرسه از دستور کار تجربه اجتماعی منفک شده و فاصله گرفته و به راحتی آموزش و پرورش رسمی می تواند ویژگی مرگبار یا ویژگی فاقد آن سرزندگی و حیات بودن را پیدا بکند.
در مغرب زمین علاوه بر دیوئی و نشانه ای که خدمتتان عرض کردم ما منابع دیگری هم داریم و افراد دیگری هم داریم. مثلا آن چیزی که آقای دکتر قائدی اشاره کردند ؛ کتاب End of education پستمن .اگر شما در اهداف و جهت گیری هایتان بازنگری، بازسازی نکنید باز تالیف نکنید مواجه می شوید با پایان تعلیم و تربیت و یا مدرسه داری .
در تاریخ ایران در منابع خارجی مدافعان مرگ غیر ایلچی یعنی نگاه تکامل بخش مدرسه ، نگاهی که در واقع از مرگ مدرسه اتفاق تکاملی را می خواهد نتیجه بگیرد طرفداران فراوانی دارد و عنوان کتاب De schooling Society پایه گذار یا مشرب مفهوم گرایی در تعلیم و تربیت معاصر هست و همه حکایت از این معنا می کند که از مفهوم ایلیچی به مفهوم مرگ ایلیچی خواست و آن پذیرش را پیدا نکرد اما در منابع ایرانی بحث مرگ مدرسه یک بار در پیچ تند تاریخی اتفاق افتاده و مدرسه به عنوان یک نهاد اجتماعی یک نوبت خودش را ارتقا بخشیده که ما باید آن را به رسمیت بشناسیم.
در کتاب آقای دکتر عیسی صدیق این معنا است. رساله دکتر عیسی صدیق به زبان فارسی توسط پژوهشگاه مطالعات فرهنگی اجتماعی ترجمه شده است. ایشان در سال 1310 ( 1931 ) از دانشگاه کلمبیا در نیویورک فارغ التحصیل شده به نظر می رسد که شاگرد دیوئی هم بوده و در آن مقطعی که عیسی صدیق در دانشگاه کلمبیا تحصیل می کرده است دیوئی هم استاد دپارتمان فلسفه دانشگاه کلمبیا بوده است.
من از کتابی که اخیرا ترجمه شده و توصیه هم می کنم که مطالعه بفرمایید نظام ایران نوین و نظام آموزشی آن.
عیسی صدیق می گوید محتوای سر فصل ها نیاز دارد تا با دقت تحلیل شده و به منظور حذف همه عناصر مرده ، صوری و بی فایده بازنگری شود.
در فراز دیگری آمده ایران مجبور است که بین آموزش جوانان که مملو از دانش بی حاصل هستند با آموزش جوانان که حجم اطلاعاتشان تا حدودی کمتر است ولی آموخته اند که چگونه زندگی کنند و چگونه برای زندگی کردن به دیگران کمک کنند انتخابش را بکنند و در فراز دیگری که نشان می دهد بسیار تحت تاثیر دیوئی بوده و اشاره می کند از ایده مرگ مدرسه و به مثابه آن از کانون زندگی حمایت می کند .
مدرسه و نظام آموزشی به این معنا یکبار در پیچ تند تاریخی بعد از انقلاب مشروطه در ایران مرده و ما کاملا مرگش را هم به فال نیک می گیریم و از آن مرگ هیچ حس نوستالژیک هم نداریم.
مدرسه مدرن به برکت تلاش هایی مانند رشدیه مانند باغچه بان در یک فرایند بسیار بسیار مشقت بار و جهادگونه با سزارین این موجود جدید به نام مدرسه مدرن متولد شده ، این مدرسه مدرن را به مدرسه ای که دکتر عیسی صدیق توصیف می کند یا در کتاب مدرسه به عنوان قفس یا در وصف مدرسه است در داستان ها و اشعار قدیمی و معاصر ایرانی و می بینیم مدرسه ای که ما الآن داریم نسبت به آن مدرسه یک تولد جدید است و باید به رسمیت بشناسیم .
مدارسی که در آن خشونت، الزام، اجبار، اکراه و تکرار، تمرین، معلمان فاقد صلاحیت ...همه این ویژگی ها را یک جا با خودش داشته ما آن را پشت سر گذاشتیم و الآن در دهه های جدید مدرسه مدرن در کشور دائر شده است .
مدرسه مدرن پیچ تاریخی بعدی ماست که ما باید نشان بدهیم که می توانیم از این پیچ تاریخی هم با تبدیل مدرسه کنونی که یک نهاد غیر اجتماعی است و تبدیل آن به یک نهاد اجتماعی از حذف آن از صحنه جامعه جلوگیری کنیم .
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان
سازمان نطام معلمی
بیمه تکمیلی عادلانه
توجه به رکن اصلی مدرسه یعنی معلم و....به آن برسیم
دیگرین مسئله که شما فرموده اید و از مدرسه مدرن یاد کرده اید باید بگویم که اگر مقصود شما (اقای مهر محمدی)ظاهر و فیزیک مدرسه و برنامه هایش و امکاناتش است شاید سخن شما درست باشد اما من حیث معرفت شناسی ،ما در تعلیم وتربیت، مدرن و سنتی نداریم همانطور که اخلاق و ارزشها مدرن و سنتی ندارند .تعلیم و تربیت پاسدار ارزشهای الهی و تعالی بخش زندگانی الهی و تعالی بخش بهره گیری از زندگانی سالم و پیشرفته و کاملا ممزوج با اهداف الهی گونه است .مدرن مد نظر اندیشهء غربی با مدرن مد نظر جامعهء اسلامی بسیار متفاوت است .اگر به بروندادها و اسیبهای جوامع غربی نگاه کنید به انهاخواهید گفت :کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.سعی کنیم بر اساس فرهنگ اسلامی خویش عمل کنیم و تعلیم و تربیت جعفری گونهء(ع)خود را داشته باشیم.