صدای معلم:
آیا خاطره یا حکایتی در آن زمان در مورد « صمد بهرنگی » دارید که دست اول باشد و برای ما نقل کنید؟
زمانخانی:
ما در دبیرستان درس می خواندیم و از فعالیت هایشان شنیده بودیم که در تبریز جلسه دارند . معلمین در آنجا هم صحبت هستند و تصمیماتی می گیرند که چه مسائلی در مدارس آذربایجان شرقی بین معلمین و دانش آموزان مطرح شوند. آن ها معمولا با « فولکور » کار داشتند. آن طور که شنیده بودیم اینها معلمانی هستند که آداب و رسوم قدیم را می خواهند زنده کنند تا از بین نروند و اینها را می خواهند بین دانش آموزان بیاورند. به زبان مادری صحبت کنند و کتاب درسی به زبان مادری نوشته بشود تا فرهنگ خود را بشناسند. آداب و رسوم در روستاها نباید از بین برود. ما اینها را می شنیدیم به خصوص از دوستش روزپیکر که همنشین صمد بهرنگی بود و هر هفته برای تدریس به سراب می آمد و کتاب هایش را هم می آورد.
صدای معلم:
شما تجربه یا خاطره قابل توجهی از دوران معلمی تان دارید؟
زمان خانی:
زمانی که ما تدریس می کردیم خاطره جالب من این بود که از روستا به روستا با هزاران زحمت پیاده می رفتیم .
من همیشه پانزده دقیقه آخر ر برای صحبت کردن به زبان ترکی نگه می داشتم همان درسی که به زبان فارسی می دادم در پانزده دقیقه آخرهمان را به زبان مادری (ترکی) تدریس می کردم .
صدای معلم:
چه سالی؟
زمانخانی:
از سال 53 تا بعد از انقلاب این گونه تدریس می کردم.
صدای معلم:
آیا کسی به شما ایرادی نمی گرفت؟
زمانخانی:
نه اصلا. قبل از انقلاب نامه محرمانه می آمد که چرا ترکی حرف زدید ؟ چرا به زبان مادری تدریس می کنید ؟
صدای معلم:
در چه سالی؟
زمان خانی:
سال 53 – 54
صدای معلم:
عکس العمل شما چه بود؟
زمانخانی:
حرف من این بود که ما وظیفه داریم خوب تدریس کنیم. خوب بفهمانیم. وقتی من همان درس را به زبان ترکی بیان می کردم حاصل و نتیجه آن را می دیدم و خروجی آن را می دیدم که بهترین نمره را می گیرند.
صدای معلم:
در این زمینه فقط تا حد تذکر بود؟ آیا پرونده ی تخلفاتی و... هم تشکیل می دادند؟
زمانخانی:
بله فقط تا حد تذکر بود و پرونده ای هم تشکیل ندادند. فقط تذکر می دادند که نباید این گونه باشد و باید گوش کنید .
ما دستور داریم.
صدای معلم:
توجیه و یا دلیل آنها چه بود که دستور می دادند که زبان مادری را نباید تدریس کنید ؟
زمانخانی:
توجیه آنها این بود که ما طبق دستور عمل می کنیم. این موضوع قدغن است و از بالا به ما گفته اند.
ما وظیفه داریم که به شما تذکر دهیم و شما هم باید اجرا کنید در غیر این صورت گزارش می کنیم.
به همین خاطر من را از این روستا به آن روستا تبعید می کردند. چندین بار من را روستا به روستا تبعید کردند.
یک خاطره من آشنایی با عاشیق قشم جعفری که مشهور است در آذربایجان شوروی و آذربایجان ایران. از شعرا و عاشق های به نام است. پنج سال در کوه ها سرگردان و فراری بود. اذیتش می کردند. خان ها از او شکایت کرده بودند که در عروسی ها علیه خان ها می خواند.
اولین آشنایی من با او زمانی بود که به یک روستا برای اصلاح سر رفتم .
دیدم آقایی آمد و عصایش را بر زمین می زد و به من نزدیک شد.
گفت آقا معلم شما تازه به این روستا آمده اید؟ گفتم بله.
گفت من یک مسئله دارم . به ما گفته اند هر مسئله ای دارید از معلم ها بپرسید.
من سوالی می کنم . آیا می توانید جواب بدهید؟
گفتم بپرسید ولی من شما را نمی شناسم. او خودش را معرفی نکرد که چه کسی است. گفت اتاقی که من در آن زندگی می کنم پایین آن طویله است. دو تا گوسفند دارم که مریض هستند و یک بز که شاخ دارد و گوسفندان را با شاخ زدن اذیت می کند.
من نمی توانم بخوابم .من چه کار کنم ؟
من هم جواب دادم که زودتر به خانه برگرد .
چاقوی تیزی بردار و آن شاخ های بز را از ریشه بکن !
بز آن قدر ملیح می شود و تو می توانی آسوده بخوابی.
گفت : عجب ! عجب ! و آشنایی ما از آنجا شروع شد.
بعد فهمیدم که این آقا برای فرهنگ آذربایجان خیلی زحمت کشیده و کتاب هایش دست به دست می چرخد. همه اشعارش را دوست دارند . در خانه ها می خوانند. دانش آموزان شعرهایش را از حفظ می خواندند و دوستش داشتند. می خواندند و گریه می کردند که چرا این آقا را اذیت می کنند.
در تمام عروسی ها او را دعوت می کردند و برای آنها می خواند ولی خان های آن دوره او را اذیت می کردند.
بعد از انقلاب این اذیت ها تمام شد.
صدای معلم:
شما هم در دوران بعد از انقلاب و هم قبل از انقلاب معلمی کردید. شما اگر مقایسه ای داشته باشید بین وضعیت آموزش و پرورش که در آن زمان وزرات فرهنگ می گفتند با آموزش و پرورش بعد از انقلاب شما فکر می کنید چه شاخصه هایی بوده و چه تغییرات و تفاوت های عمده ای حاصل شده است ؟
زمانخانی:
در دو نکته دیدم.
یکی این که حرمت معلمی بعد از انقلاب پایین آمده است. قبلا معلمان حرمت داشتند ، احترام داشتند. حرفشان را زمین نمی انداختند.
وقتی من به زبان ترکی یک ربع صحبت می کردم و نتیجه تدریسم را می گرفتم فقط تذکر می دادند .نه آزاری بود و نه اذیتی . نه کم احترامی.
اصلا این گونه مسائل نبود. فقط می گفتند این کار را نکن و به ما دستور دادند. ولی بعد از انقلاب حرمت و احترام معلمان پایین آمد . از نظر معیشتی خیلی پایین آمد. معلمان خیلی فقیر شدند. کم احترامی زیاد شد. ضمن این که کم احترامی زیاد شد از طرف دیگر باید معلمان از لحاظ مالی بهتر می شدند که نشد .
من در آن زمان 3500 تومان حقوق می گرفتم. مثل شاه زندگی می کردم ! حتی پول اضافی می آوردم و برای بچه ها کتاب می خریدم.
صدای معلم:
حقوق شما 3500 تومان قبل از انقلاب بود .
چه افراد و گروه هایی مانند شما حقوق می گرفتند؟
زمانخانی:
نمی دانم ولی ما زندگی خوبی داشتیم و برای بچه ها کتاب می خریدم و کرایه منزل می دادم . تازه مجرد هم بودم. بعد از انقلاب هم متاهل شدم. حرمت و احترامی که نسبت به معلمان بود کم کم پایین آمد.
مورد دوم این بود که در آن دوره برای « تشکل های معلمی » ارزش قائل می شدند. تشکل معلمی مانند تشکل کارگران و اصناف مختلف که در ایران داشتیم تشکل ها حرمت داشتند.
تشکل های آن موقع « چارچوب » داشتند .
دولت قبول می کرد .
به آنها اجازه ی فعالیت می داد . جمع می شدند و صحبت می کردند. مسائل شان را از طریق تشکل بیان می کردند. ولی متاسفانه بعد از انقلاب کل تشکل ها را از بین بردند.
صدای معلم:
شما خودتان عضو تشکل معلمی بودید؟
زمانخانی:
بله . عضو تشکل معلمان ایران بودم . همان آقای بیت الله جمالی از طرف معلمان سراسر ایران انتخاب شد و مدیر کل آذربایجان شرقی شد. او را معلمان انتخاب کردند.
ببینید تشکل ها چقدر مفید بودند !
بازرس کل استان بود. در آن زمان تشکل ها حرمت داشتند ، احترام داشتند. اجازه می دادند فعالیت کنند. نه این که سرکوب شوند ، نه این که مزاحم بشوند و برچسب بزنند که چرا معلمان جمع شده اند ؟
خوب جمع شده است مگر چه است؟ خروجی اش را ببین.
تجمع کرده اند که مسائل صنفی شان را بیان کنند .
دو تفاوت عمده است. حرمت معلمان آمد پایین مانند دیگر صنف ها و تشکل ها کلا از بین رفت. برای هر کدامشان انگی گذاشتند و برچسبی زدند و از بین بردند.
صدای معلم:
آیا این تشکل ها مستقل بودند؟
( ادامه دارد )
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
مصاحبه گر : علی پورسلیمان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
باز ایشان خدا را شاکر باشند که در یک دوره ای که خودشان گفته اند کامشان شیرین تر بوده است و زندگیشان با نشاط تر.
الان به زبان ترکی صحبت یا مطالبی بنویسید می شوید تجزیه طلب و اگر از فرهنگ و ادبیات قومیت ها صحبت کنی می شوی آدم غیره ایرانی و مهاجر.
متاسفانه بعد از انقلاب هم فرهنگ نژادپرستی ایرانشهری و پارس را ادامه دادند
کاش ازشون سوال می شد در مورد این اختلاف حقوق؟